English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
round U نوبت گرد کردن
roundest U نوبت گرد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
concurrent U اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
call book U دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
Other Matches
intermit U نوبت داشتن نوبت شدن
served U نوبت
periodicity U نوبت
serve U نوبت
reprise U نوبت
turn U نوبت
heats U نوبت
turns U نوبت
heat U نوبت
serves U نوبت
tricking U نوبت
tricked U نوبت
tertian fever U نوبت سه به یک
tours U نوبت
trick U نوبت
out of turn U بی نوبت
tertian fever U نوبت غب
touring U نوبت
toured U نوبت
tour U نوبت
inning U نوبت
alternation U نوبت
intermittence U نوبت
intermittent U نوبت دار
out of turn U خارج از نوبت
it is my lead U نوبت من است
period U نوبت ایست
period U روزگار نوبت
period U نوبت مرحله
periods U روزگار نوبت
periods U نوبت مرحله
prime shift U نوبت اول
movement credit U نوبت حرکت
every dog has his day <idiom> U آسیاب به نوبت
round robin U با گردش نوبت
round robin U نوبت گردشی
shift U نوبت تعویض
shift U نوبت کار
shifted U نوبت تعویض
shifted U نوبت کار
shifts U نوبت تعویض
shifts U نوبت کار
periods U نوبت ایست
shift U نوبت کاری
whose turn is it? U نوبت کیست
roundest U نوبت گردکردن
round U نوبت گردکردن
shifts U نوبت کاری
shifted U نوبت کاری
handout U نوبت بازی
tricking U نوبت نگهبانی
penalty U از کف دادن نوبت
penalties U از کف دادن نوبت
handouts U نوبت بازی
periodic U نوبت دار
tricked U نوبت نگهبانی
trick U نوبت نگهبانی
on deck U در انتظار نوبت شنا
out- U نوبت سرویس اسکواش
every other <idiom> U به نوبت عرض شدن
collocation U نظم نوبت وترتیب
to be one's turn [go] U نوبت [کسی] شدن
air register U تنظیم نوبت پرواز
it is your move U نوبت شما است
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
My turn! U حالا نوبت منه!
outed U نوبت سرویس اسکواش
rotas U جدول نوبت خدمت
rota U جدول نوبت خدمت
batter U توپزنی که نوبت اوست
says U نوبت حرف زدن
say U نوبت حرف زدن
batters U توپزنی که نوبت اوست
first dogwatch U نوبت نگهبانی عصر
on deck U دونده منتظر نوبت
shift schedule U برنامه نوبت کاری
out U نوبت سرویس اسکواش
He jumped the queue. U پرید توی صف ( خارج از نوبت )
strikers U کروکه بازی که نوبت اوست
bat around U توپ زدن به نوبت در یک ردیف
strikers U بیلیارد بازی که نوبت اوست
every dog has his d. U هرکسی چندروزه نوبت اوست
striker U بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker U کروکه بازی که نوبت اوست
antiperiodic U جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
moved U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
platoon U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
platoons U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
every dog has his day <idiom> <none> U هرکسی پنج روزه نوبت اوست
queuing theory U نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
To jump the queue. U خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
moves U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
all things come to him who waits <proverb> U بر اثر صبر نوبت ظفر آید
move U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
first come, first served <idiom> U هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
one and nine balls billiard U بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
threesomes U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
threesome U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
to catch out a batsman U گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
due U از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
wickets U میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
wicket U میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
every one fired two rounds U هر کسی دو تیر خالی کرد هر کسی دو نوبت شلیک کرد
duty roster U دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com