English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
move U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to set agoing U بحرکت انداختن
to set going U بحرکت انداختن
movement credit U نوبت حرکت
hydrofoil U سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoils U سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
immobilizes U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilized U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilises U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilised U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilising U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilize U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilizing U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
intermit U نوبت داشتن نوبت شدن
cycles U دوره عملیات یابازی
cycled U دوره عملیات یابازی
cycle U دوره عملیات یابازی
technical escort U پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
to put in motion U بحرکت در اوردن
To set in motion. U بحرکت ؟ رآوردن
gestic U وابسته بحرکت بدنی
pricks U با سیخونک بحرکت واداشتن
pricking U با سیخونک بحرکت واداشتن
To stir the nation to action. U ملت را بحرکت در آوردن
snick U بحرکت اوردن سهم
pricked U با سیخونک بحرکت واداشتن
prick U با سیخونک بحرکت واداشتن
to gather way U شروع بحرکت کردن
waft U بهوا راندن بحرکت در اوردن
sailings U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
bestir U بحرکت در اوردن تحریک کردن
wafts U بهوا راندن بحرکت در اوردن
wafting U بهوا راندن بحرکت در اوردن
wafted U بهوا راندن بحرکت در اوردن
sailed U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sail U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
treadmills U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
valve gear U مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
lunitidal U وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه
treadmill U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
To move heaven and earth. U زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
tappet U جلو امدگی یا اهرمی که بوسیله چیز دیگری بحرکت اید
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
turns U نوبت
turn U نوبت
heat U نوبت
heats U نوبت
tricking U نوبت
tricked U نوبت
trick U نوبت
tours U نوبت
touring U نوبت
toured U نوبت
tour U نوبت
alternation U نوبت
inning U نوبت
tertian fever U نوبت سه به یک
serves U نوبت
served U نوبت
serve U نوبت
intermittence U نوبت
reprise U نوبت
periodicity U نوبت
out of turn U بی نوبت
tertian fever U نوبت غب
tricked U نوبت نگهبانی
roundest U نوبت گردکردن
shifted U نوبت کاری
handout U نوبت بازی
handouts U نوبت بازی
round U نوبت گردکردن
periods U نوبت مرحله
shifts U نوبت کاری
out of turn U خارج از نوبت
it is my lead U نوبت من است
shifts U نوبت کار
periods U روزگار نوبت
periods U نوبت ایست
period U نوبت مرحله
period U روزگار نوبت
period U نوبت ایست
trick U نوبت نگهبانی
shifts U نوبت تعویض
shifted U نوبت کار
shifted U نوبت تعویض
prime shift U نوبت اول
penalty U از کف دادن نوبت
penalties U از کف دادن نوبت
whose turn is it? U نوبت کیست
round robin U با گردش نوبت
round robin U نوبت گردشی
shift U نوبت کار
shift U نوبت تعویض
shift U نوبت کاری
intermittent U نوبت دار
periodic U نوبت دار
tricking U نوبت نگهبانی
every dog has his day <idiom> U آسیاب به نوبت
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
batter U توپزنی که نوبت اوست
every other <idiom> U به نوبت عرض شدن
says U نوبت حرف زدن
shift schedule U برنامه نوبت کاری
batters U توپزنی که نوبت اوست
roundest U نوبت گرد کردن
air register U تنظیم نوبت پرواز
first dogwatch U نوبت نگهبانی عصر
round U نوبت گرد کردن
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
say U نوبت حرف زدن
it is your move U نوبت شما است
on deck U دونده منتظر نوبت
out- U نوبت سرویس اسکواش
on deck U در انتظار نوبت شنا
collocation U نظم نوبت وترتیب
out U نوبت سرویس اسکواش
to be one's turn [go] U نوبت [کسی] شدن
rotas U جدول نوبت خدمت
My turn! U حالا نوبت منه!
outed U نوبت سرویس اسکواش
rota U جدول نوبت خدمت
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
waves U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinting U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order U ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
He jumped the queue. U پرید توی صف ( خارج از نوبت )
bat around U توپ زدن به نوبت در یک ردیف
strikers U کروکه بازی که نوبت اوست
every dog has his d. U هرکسی چندروزه نوبت اوست
striker U بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker U کروکه بازی که نوبت اوست
strikers U بیلیارد بازی که نوبت اوست
full mobilization U تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
trackball U وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
strokes U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruising U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroked U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing U حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
move off the ball U حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tapes U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruised U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
tape U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroking U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruises U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
queuing theory U نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
To jump the queue. U خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
antiperiodic U جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
every dog has his day <idiom> <none> U هرکسی پنج روزه نوبت اوست
platoons U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
platoon U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
all things come to him who waits <proverb> U بر اثر صبر نوبت ظفر آید
call book U دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
first come, first served <idiom> U هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
counter clockwise U حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
compound motion U حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfers U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
one and nine balls billiard U بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
threesomes U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
to catch out a batsman U گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesome U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
aberration جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
let down U پایین انداختن انداختن
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum U سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression U میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
moving havens U مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skull U حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls U حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
travelling overwatch U راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
node U ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
nodes U ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com