English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
demand frequency U نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cycle U تعداد دفعات تکرار یک حلقه
cycles U تعداد دفعات تکرار یک حلقه
cycled U تعداد دفعات تکرار یک حلقه
loop U ثباتی که حاوی تعداد دفعات تکرار حلقه است
looped U ثباتی که حاوی تعداد دفعات تکرار حلقه است
loops U ثباتی که حاوی تعداد دفعات تکرار حلقه است
cycle U تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند
cycled U تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند
cycles U تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند
frequencies U تعداد سیکل ها یا دوره زمانی از حالت موج با قاعده که در هر ثانیه تکرار می شوند
frequency U تعداد سیکل ها یا دوره زمانی از حالت موج با قاعده که در هر ثانیه تکرار می شوند
demand satisfaction U تحویل درخواستها
demand accommodation U تعدیل درخواستها
contracts and orders outstanding U پیمانها و درخواستهای انجام نشده
due in suspense file U پرونده درخواستهای منتظردریافت معلق
quotes U تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
quoted U تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
quote U تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
repeater coil U سیم پیچ تکرار کننده صدا کوبیل تکرار
customer U ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است
customers U ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است
recidivism U تکرار جرم یا تکرار عمل ضداجتماعی
repeat U تکرار کردن تکرار شدن
repeats U تکرار کردن تکرار شدن
queried U پردازش درخواستها , با بازیابی اطلاعات از پایگاه داده یا با ترجمه دستورات از زبان درخواست
querying U پردازش درخواستها , با بازیابی اطلاعات از پایگاه داده یا با ترجمه دستورات از زبان درخواست
queries U پردازش درخواستها , با بازیابی اطلاعات از پایگاه داده یا با ترجمه دستورات از زبان درخواست
query U پردازش درخواستها , با بازیابی اطلاعات از پایگاه داده یا با ترجمه دستورات از زبان درخواست
combinatorics U محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
procurement rate U نواخت تهیه و تحویل اماد نواخت تحویل اماد
roundest U تعداد تیر تعداد شلیک دور
round U تعداد تیر تعداد شلیک دور
oddest U ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder U ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd U ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
monodic U یک نواخت
rhythm U نواخت
rates U نواخت
rate U نواخت
rhythms U نواخت
blew U نواخت
leveled U یک نواخت
levels U یک نواخت
dead alive U یک نواخت
levelled U یک نواخت
arrhythmic U بی نواخت
level U یک نواخت
singsong U یک نواخت
groovy U یک نواخت
quick fire U نواخت تند
unit of fire U نواخت اتش
incidence rate U نواخت تصادفات
cruising speed U نواخت حرکت
unit of fire U نواخت تیر
burning rate U نواخت سوزش
rhythmicity U نواخت داری
rate of march U نواخت راهپیمایی
slow fire U نواخت کند
singsong U سرود یک نواخت
sustained rate U نواخت مداوم
consumption rate U نواخت مصرف
euqal U متساوی یک نواخت
rhythmization U نواخت پردازی
rate of march U نواخت حرکت
rate of fire U نواخت تیر
isochronize U یک نواخت کردن
available supply rate U نواخت اماد موجود
required supply rate U نواخت اماد موردنیاز
rapid fire U نواخت اتش تند
cyclic rate U نواخت تیر در دقیقه
clearance rate U نواخت مین روبی
ammunition available supply rate U نواخت اماد مهمات موجود
available supply rate U نواخت اماد مهمات موجود
clearance rate U نواخت جمع کردن مین
required supply rate U نواخت مهمات مورد نیاز
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
sing-songs U تناوب یکجور و خسته کنندهی نواخت یا تن صدا
sing-song U تناوب یکجور و خسته کنندهی نواخت یا تن صدا
gyro repeater U تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
voice answer back U یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
camera cycling rate U نواخت باز و بسته شدن دیافراگم دوربین دوره تناوب عکاسی
mellowed U رسیده
headed U رسیده
consummate U رسیده
consummated U رسیده
mellow U رسیده
mellows U رسیده
ripe U رسیده
ripest U رسیده
riper U رسیده
consummates U رسیده
mellowing U رسیده
consummating U رسیده
climactic U باوج رسیده
It's time U وقتش رسیده که
in- U :رسیده امده
in U :رسیده امده
overdue U موعد رسیده
ripely U بطور رسیده
full U بالغ رسیده
Inc U به ثبت رسیده
fullest U بالغ رسیده
overripe U بسیار رسیده
over ripe U زیاد رسیده
approved U به تایید رسیده
approvingly U به تایید رسیده
full fledged U بالغ رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
culminant U باوج رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
knee high U بزانو رسیده
jack in office U رسیده است
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
new arrived U تازه رسیده
new come U تازه رسیده
importing U کالای رسیده
maturation U رسیده شدن
in wards U کالای رسیده
floor length U رسیده بکف
import U کالای رسیده
imported U کالای رسیده
inwards U واردات کالای رسیده
aggrieved U محنت رسیده مغموم
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
intersection point U نقطه بهم رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
saturant U بحد اشباع رسیده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
antemortem U مرگ زود رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
ripening U رسیده کردن یاشدن
ripens U رسیده کردن یاشدن
grown U رسیده جوانه زده
indents U سفارش رسیده از خارج
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
parvenu U تازه بدوران رسیده
parvenus U تازه بدوران رسیده
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
indenting U سفارش رسیده از خارج
indent U سفارش رسیده از خارج
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
ripen U رسیده کردن یاشدن
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
ripened U رسیده کردن یاشدن
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
attrition rate U میزان کاهش توان رزمی نواخت فرسایش سرعت فرسایش
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed. U هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
centralized items U اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com