Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
irreptitious
U
نهانی داخل شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
by stealth
U
نهانی
subterraneous
U
نهانی
surreptitious
U
نهانی
undercover
U
نهانی
subterranean
U
نهانی
on the quiet
U
نهانی
in concealment
U
نهانی
surreptitiously
U
نهانی
occult
U
نهانی
secrets
U
نهانی
secret
U
نهانی
backstair
U
نهانی
suberranean
U
نهانی
clandestinely
U
نهانی
jackes
U
نهانی
necessary house
U
نهانی
lasted
U
نهانی
underhand
U
نهانی
last
U
نهانی
backstairs
U
نهانی
covertly
U
نهانی
on the sly
U
نهانی
lasts
U
نهانی
privily
U
نهانی
kabbala
U
رازیاعلم نهانی
furtive
U
پنهان نهانی
tip off
U
اطلاع نهانی
spy into
U
نهانی دیدن
tip-off
U
اطلاع نهانی
tip-offs
U
اطلاع نهانی
potential
U
نهانی پنهانی
f.marriage
U
عروس نهانی یازیرجلی
potentially
U
با داشتن استعداد نهانی
potential
U
دارای استعداد نهانی پتانسیل
potential energy
U
انرژی نهانی نیروی ذخیره
potentialities
U
عاملیت بالفعل استعداد نهانی
deep laid
U
امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
fully
U
از قبیل هر قطعه نوری یا نهانی
potentiality
U
عاملیت بالفعل استعداد نهانی
gnostic
U
دارای اسرار روحانی نهانی
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
under the rose
U
نهانی زیر جلی محرمانه در خفا
intriguingly
U
با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
self discovery
U
کشف باطن واستعدادهای نهانی ونقاط ضعف خود شناسایی نفس
hush ship
U
کشتی جنگی که درجنگ بزرگ پیشین نهانی ساخته شده وبسیار کلان و تندرو بود
it is wrapt in mystery
U
پوشیده است نهانی است
inside
<adv.>
<prep.>
U
در داخل
interiorly
U
از داخل
interior
U
داخل
anie
U
داخل
interiors
U
داخل
intra
U
داخل
inside
U
داخل
within
U
در داخل
within
<prep.>
U
در داخل
lineball
U
داخل
insides
U
داخل
aboard
U
داخل
withindoors
U
در داخل
to cut in
U
داخل شدن
grind internally
U
داخل را ساییدن
interurban
U
داخل شهری
cross hair
U
خط داخل دوربین
intraspecies
U
داخل گونهای
ingressive
U
داخل شونده
engaged in war
U
داخل جنگ
impenetrable
U
داخل نشدنی
intratheater
U
در داخل صحنه
introgresseive
U
داخل شونده
intrant
U
داخل شونده
intradivision
U
در داخل لشگر
intraspecific
U
داخل گونهای
he is not in it
U
داخل نیست
incorporating
U
داخل کردن
inhaul
U
به داخل کشنده
inhaul
U
به داخل کشیدن
ingoing
U
داخل شونده
inbound
U
داخل مرز
inboard
U
به سمت داخل
inboard
U
به طرف داخل
inboard
U
داخل کشتی
in and out
U
داخل وخارج
implosion
U
انفجار از داخل
implode
U
از داخل ترکیدن
imbark
U
داخل کردن
incorporates
U
داخل کردن
incorporate
U
داخل کردن
inside wiring
U
سیمکشی داخل
interservice
U
داخل قسمت
interneuron
U
داخل عصبی
interneural
U
داخل عصبی
internal attack
U
تک داخلی یا تک از داخل
intermolecular
U
در داخل ذرات
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
heave in
U
کشیدن به داخل
anieoro
U
از داخل به خارج
interchart
U
در داخل نقشه
intercellular
U
داخل سلولی
interior wiring
U
سیمکشی داخل
anieoro
U
به طرف داخل
immit
U
داخل کردن
enters
U
داخل کردن
on line
U
داخل رده
enter
U
داخل شدن
work in
U
داخل کردن
enter
U
داخل کردن
entered
U
داخل شدن
withindoors
U
افراد داخل
entered
U
داخل کردن
enters
U
داخل شدن
uchi uke
U
دفاع از داخل
to work in
U
داخل کردن
intercontinental
U
داخل قاره
to line-jump
U
داخل صف زدن
to queue-jump
[British E]
U
داخل صف زدن
to push to the front
[of line]
U
داخل صف زدن
to cut in line
U
داخل صف زدن
to step inside
U
داخل شدن
to walk in
U
داخل شدن
to play at
U
داخل شدن در
intromit
U
داخل کردن
intern
U
داخل شدن در
interning
U
داخل شدن در
interns
U
داخل شدن در
ingratiates
U
داخل کردن
inward
U
داخل رونده
phase in
U
داخل کردن
on berth
U
در داخل بندر
to step in
U
داخل شدن
ingratiated
U
داخل کردن
ingratiate
U
داخل کردن
to get into
U
داخل شدن در
ingratiating
U
داخل کردن
to go in
U
داخل شدن
to go into
U
داخل شدن در
built in
U
موجود در داخل چیزی
furnace room
U
فضای داخل کوره
inner space
U
داخل منظومه شمسی
intrant
U
داخل نفوذ کننده
gun bore
U
داخل لوله توپ
on side
U
در داخل خط خارج نشده
furnace campaign
U
عملیات داخل کوره
inside of
U
داخل و یا توی چیزی
inwards or inward
U
بطرف داخل بباطن
court tennis
U
تنیس داخل سالن
intratheater
U
داخل صحنه عملیات
cylinder gas
U
گاز داخل سیلندر
cylinder jacket
U
استری داخل سیلندر
i went in to the garden
U
داخل باغ شدم
belligerent
U
جنگجو داخل درجنگ
endoenzyme
U
انزیم داخل سلولی
launch into politics
U
داخل سیاست شدن
to go to the front
U
داخل جنگ شدن
He is nobody. He is a nonentity.
U
داخل آدم نیست
implode
U
از داخل منفجر شدن
withindoors
U
اشخاص داخل منزل
swap in
U
مبادله کردن به داخل
to breakin
U
خودرا داخل کردن
to come in
U
داخل شدن بدردخوردن
to enter the military
U
داخل نظام شدن
to launch in to politics
U
داخل سیاست شدن
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
wall entrance
U
عبور از داخل دیوار
internally or abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
at home and abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
home market
U
بازار داخل کشور
phase in
U
به ترتیب داخل شدن
up country
U
نواحی داخل کشور
reentrant
U
دوباره داخل شونده
sea island terminal
U
بارانداز داخل دریا
trailer tongue
[American English]
[coupling]
[British English]
U
پیوند به داخل
[در تریلر]
indoor soccer
U
فوتبال داخل سالن
plunged
U
ناگهان داخل شدن
sightings
U
دیدن از داخل دوربین
inversions
U
پیچش کف پا به طرف داخل
bore
U
داخل لوله توپ
bore
U
داخل راتراشیدن سوراخ
bores
U
داخل لوله توپ
bores
U
داخل راتراشیدن سوراخ
inversion
U
پیچش کف پا به طرف داخل
plunge
U
ناگهان داخل شدن
belligerently
U
جنگجو داخل درجنگ
enters
U
داخل عضویت شدن
entered
U
داخل عضویت شدن
enter
U
داخل عضویت شدن
sighting
U
دیدن از داخل دوربین
homes
U
جا به داخل لوله راندن
home
U
جا به داخل لوله راندن
belligerents
U
جنگجو داخل درجنگ
ingredient
U
داخل شونده عوامل
ingredients
U
داخل شونده عوامل
coolant
U
مایع داخل رادیاتور
coolants
U
مایع داخل رادیاتور
plunges
U
ناگهان داخل شدن
regional purchase
U
خرید از داخل منطقه پادگانی
intercom
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com