Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
represent
U
نمایندگی داشتن از طرف
represented
U
نمایندگی داشتن از طرف
represents
U
نمایندگی داشتن از طرف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
represent
U
نمایندگی داشتن
represented
U
نمایندگی داشتن
represents
U
نمایندگی داشتن
to sit for a province
U
نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
Other Matches
per procurationem
U
به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
legatine
U
دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
delegations
U
نمایندگی
procuration
U
نمایندگی
delegation
U
نمایندگی
proxyship
U
نمایندگی
representation
U
نمایندگی
acting on behalf of
U
به نمایندگی
represented by
U
به نمایندگی
delegacy
U
نمایندگی
representing
U
به نمایندگی
legations
U
نمایندگی
legation
U
نمایندگی
deputyship
U
نمایندگی
agentship
U
نمایندگی
legislation
U
نمایندگی
agencies
U
نمایندگی
solicitorship
U
نمایندگی
agency
U
نمایندگی
per pro
U
به نمایندگی
representations
U
نمایندگی
depute
U
نمایندگی دادن
depute
U
نمایندگی کردن
agentship
U
محل نمایندگی
factoring of credit
U
نمایندگی اعتبار
sales represntative
U
نمایندگی فروش
factorship
U
نمایندگی تجاری
delegate
U
نمایندگی دادن
deputizes
U
نمایندگی دادن
delegating
U
به نمایندگی فرستادن
delegating
U
نمایندگی دادن
delegates
U
به نمایندگی فرستادن
delegates
U
نمایندگی دادن
diplomatic representation
U
نمایندگی سیاسی
delegated
U
نمایندگی دادن
delegate
U
به نمایندگی فرستادن
depute
U
نمایندگی دادن به
legateship
U
نمایندگی پاپ
deputized
U
نمایندگی دادن
deputises
U
نمایندگی دادن
subagency
U
نمایندگی فرعی
deputised
U
نمایندگی دادن
deputations
U
نماینده نمایندگی
commercial representative
U
نمایندگی بازرگانی
delegated
U
به نمایندگی فرستادن
deputations
U
هیئت نمایندگی
deputizing
U
نمایندگی دادن
deputising
U
نمایندگی دادن
deputize
U
نمایندگی دادن
consular representation
U
نمایندگی کنسولی
deputation
U
هیئت نمایندگی
deputation
U
نماینده نمایندگی
proxy
U
نمایندگی وکالت وکالتنامه
attorneys
U
نمایندگی وکیل مدافع
attorney
U
نمایندگی وکیل مدافع
forwarding agency
U
نمایندگی حمل و نقل
representational
U
وابسته به نمایندگی یا وکالت
residentship
U
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
commission
U
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning
U
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissions
U
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
residentship
U
نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
delegation
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegations
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
peers of iveland
U
بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
peers of scotland
U
بزرگانی که از میان انها 61تن برای نمایندگی در مجلس اعیان برگزیده میشود
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
internal telecommunications unions
U
یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
sans recours
U
عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
freedom of information act
U
قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
apostolic delegate
U
نمایندگی سیاسی پاپ سفیرکبیر پاپ
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
deputized
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputising
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizes
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputize
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputises
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizing
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
represent
U
نمایندگی کردن وانمود کردن
represented
U
نمایندگی کردن وانمود کردن
represents
U
نمایندگی کردن وانمود کردن
deputised
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
relieving
U
داشتن
relieve
U
داشتن
relieves
U
داشتن
doubt
U
شک داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
to have f.
U
تب داشتن
doubted
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
doubts
U
شک داشتن
redolence
U
بو داشتن
have
U
داشتن
to have possession of
U
داشتن
intercommon
U
داشتن
owns
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
to hold
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
lack
U
کم داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
owned
U
داشتن
own
U
داشتن
to have
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
owning
U
داشتن
having
U
داشتن
possess
U
داشتن
possessing
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
bears
U
داشتن
want
U
کم داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
bear
U
در بر داشتن
bear
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
bears
U
در بر داشتن
possesses
U
داشتن
to possess
U
داشتن
abominated
U
تنفر داشتن
eloign
U
دورنگاه داشتن از
dubitation
U
تردید داشتن
implying
U
دلالت داشتن
to be afraid
[of]
U
ترس داشتن
[از]
contradicted
U
تناقض داشتن با
varies
U
فرق داشتن
contradict
U
تناقض داشتن با
contradicts
U
تناقض داشتن با
to hold
[to have]
U
نگه
[داشتن]
play-acts
U
نقش داشتن
abominate
U
تنفر داشتن
dubitation
U
گمان شک داشتن
imply
U
دلالت داشتن
vibrated
U
ارتعاش داشتن
vibrates
U
ارتعاش داشتن
implies
U
دلالت داشتن
tolerating
U
طاقت داشتن
vibrating
U
ارتعاش داشتن
dubitate
U
شک داشتن تردیدکردن
execrate
U
مکروه داشتن
tolerate
U
طاقت داشتن
vibrate
U
ارتعاش داشتن
tolerates
U
طاقت داشتن
play-acting
U
نقش داشتن
abominates
U
تنفر داشتن
tolerated
U
طاقت داشتن
abominating
U
تنفر داشتن
hear
U
خبر داشتن
hears
U
خبر داشتن
scoots
U
سرعت داشتن
dehydrate
U
پسابش داشتن
dispateh
U
گسیل داشتن
disguising
U
نهان داشتن
expected
U
چشم داشتن
occupying
U
مشغول داشتن
occupy
U
مشغول داشتن
occupies
U
مشغول داشتن
to follow
U
دنباله داشتن
to continue
U
دنباله داشتن
play-acted
U
نقش داشتن
figure on
اطمینان داشتن
disguises
U
نهان داشتن
disguised
U
نهان داشتن
disguise
U
نهان داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com