English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
polyphonic U نماینده چندین صدا
polyphonous U نماینده چندین صدا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
campus environment U محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
communication U پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است
multivalent U دارای چندین قدر چندین بنیانی
polygenetic U دارای چندین نیا یا چندین تخم
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
rollover U صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
representative U نماینده
representatives U نماینده
doers U نماینده
doer U نماینده
proctor U نماینده
factor U نماینده
factors U نماینده
mercantile agent U نماینده
deputy U نماینده
agency U نماینده
indicator U نماینده
agents U نماینده
indicant U نماینده
proxy U نماینده
attorney U نماینده
deligate U نماینده
commissioner U نماینده
commissioners U نماینده
nominee U نماینده
deputies U نماینده
delegate U نماینده
delegated U نماینده
delegates U نماینده
delegating U نماینده
indicatory U نماینده
agent U نماینده
nominees U نماینده
representatives U نماینده ها
attorneys U نماینده
dept U نماینده
depts U نماینده
delegates U نماینده ها
agencies U نماینده
envoy U مامور نماینده
envoys U مامور نماینده
legates U نماینده پاپ
pathognomic U نماینده ناخوشی
pathognomomical U نماینده ناخوشی
permanent deligate U نماینده دایمی
deputation U نماینده نمایندگی
internunico U نماینده پاپ
insurance agent U نماینده بیمه
overseas agent U نماینده خارجی
opostolic delegate U نماینده پاپ
manufacturer's agent U نماینده سازنده
Member of Parliament U نماینده مجلس
Members of Parliament U نماینده مجلس
deputies U وکیل نماینده
legate U نماینده پاپ
deputy U وکیل نماینده
manufacturers' agent U نماینده سازنده
marker ship U کشتی نماینده
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
deputations U نماینده نمایندگی
law agent U نماینده حقوقی
law agent U نماینده قضایی
jack and gill U دونامه نماینده ........
represented U نماینده بودن
representative elements U عناصر نماینده
consular agent U نماینده کنسولی
stack indicator U نماینده پشته
parliamentarians U نماینده مبرز
sales agent U نماینده فروش
sales representative U نماینده فروش
expessive U حاکی نماینده
parliamentarian U نماینده مبرز
sole agent U نماینده انحصاری
envoi U مامور نماینده
customs agent U نماینده گمرکی
walking delegate U نماینده سیار
represents U نماینده بودن
assignee U نماینده مامور
representations U تمثال نماینده
representation U تمثال نماینده
by depty U بوسیله نماینده
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
check indicator U نماینده مقابله
priority indicator U نماینده اولویت
election U انتخاب نماینده
represent U نماینده بودن
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
legates U نماینده پاپ حاکم
legate U نماینده پاپ حاکم
home service agent U نماینده فروش داخلی
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
exponent U شرح دهنده نماینده
senator U نماینده مجلس سنا
guidon U پرچم نماینده واحد
exponents U شرح دهنده نماینده
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
ho stands for water U نماینده اب است O2H
regent U نماینده پادشاه رئیس
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
regents U نماینده پادشاه رئیس
full length U نماینده تمام قدانسان
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
to act for somebody U نماینده کسی بودن
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
senators U نماینده مجلس سنا
factors U حق العمل کار نماینده
sole representative U نماینده منحصر بفرد
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
factor U حق العمل کار نماینده
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
officially represented U دارای نماینده رسمی
sole agent U نماینده منحصر بفرد
agents U نماینده عامل شیمیایی خرج
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
genotype U نوع معرف و نماینده یک جنس
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
delegations U اعزام نماینده هیات نمایندگی
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
delegation U اعزام نماینده هیات نمایندگی
agent U نماینده عامل شیمیایی خرج
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
g man U نماینده مخصوص دایره بازرسی
legate U ایلچی نماینده تام الاختیار
typifying U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
syndic U نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
typified U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
impersonify U ادم ساختن نماینده بودن از
typifies U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typify U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
marker ship U ناو نماینده یاجلودار ستون
legates U ایلچی نماینده تام الاختیار
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
resident U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
subagent U عامل دست دوم نماینده فرعی
High Commissioners U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
he voted by proxy U بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
residents U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
High Commissioner U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
to act [as somebody] U عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
multiple U چندین
lot U چندین
ten U چندین
several U چندین
multifold U چندین
Several persons ( people ). U چندین تن
multipoint U با چندین خط وط
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
residency U محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
program music U موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
persona grata U نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
on any number of occasions <adv.> U چندین بار
over and over again U چندین بار
oft [archaic, literary] <adv.> U چندین بار
often <adv.> U چندین بار
various U چندتا چندین
many times <adv.> U چندین بار
frequently <adv.> U چندین بار
a lot of times <adv.> U چندین بار
over and over U چندین بار
multilineal U دارای چندین خط
multicolour U با چندین رنگ
many books U چندین کتاب
many times U چندین بار
over again U چندین بار
manyfold U چندین مرتبه
time and again U چندین بار
many a time U چندین بار
many U چندین بسا
on several occasions U در چندین وهله
several thousands U چندین هزار
regularly [often] <adv.> U چندین بار
for reasons U به چندین دلیل
multivincular U چندین پیوندی
multivalve U چندین دریچهای
manifold copies U چندین نسخه
alternates U چندین بار
alternated U چندین بار
alternate U چندین بار
dozens of times U چندین بار
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
polygenetic U دارای چندین مبدا
swarm U چندین اشکال برنامه
swarmed U چندین اشکال برنامه
swarms U چندین اشکال برنامه
polymerous U دارای چندین جزء
variform U دارای چندین شکل
Many years passed . U چندین سال گذشت
multistorey U ساختمان چندین طبقه
multitasking U اجرای چندین کار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com