English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
showboat U نمایشی بازی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
figure skating U یخ بازی نمایشی
academic assault شمشیر بازی نمایشی
exhibition game U بازی نمایشی به نفع خیریه
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
exhibitive U نمایشی
scenic U نمایشی
flashy U نمایشی
expository U نمایشی
showdowns U نمایشی
flashier U نمایشی
dramatic U نمایشی
flashiest U نمایشی
epideictic U نمایشی
dramatically U نمایشی
showdown U نمایشی
display architecture U معماری نمایشی
expositive U نمایشی نمایشگاهی
stagy U نمایشی صحنهای
hot dogging U عملیات نمایشی
demonstration effect U اثر نمایشی
performing arts U هنرهای نمایشی
ideogramic U نمایشی تجسمی
ideogrammic U نمایشی تجسمی
demo U نمونه نمایشی
false arch U قوس نمایشی
representative arts U فنون نمایشی
amphibious demonstration U عملیات اب خاکی نمایشی
mock up U نمونه نمایشی کالا
amphibious demonstration U عملیات نمایشی اب خاکی
traverses U حرکت نمایشی اسب
traverse U حرکت نمایشی اسب
the drama U تصنیف داستانهای نمایشی
performing U وابسته به هنرهای نمایشی
traversed U حرکت نمایشی اسب
traversing U حرکت نمایشی اسب
display menu U فهرست انتخاب نمایشی
demonstrability U نمایشی نمایش دادنی
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
problem plav U نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
to put over a play U موافق بدادن نمایشی شدن
international demonstration effect U اثر نمایشی بین المللی
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
monopolylogue U نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است
dramaturge U نویسنده داستانهای نمایشی شبیه ساز
indiental music U ساز و اوازی که با نمایشی همراه باشد
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
varieties U نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد
showdown U چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
variety U نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد
showdowns U چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
to play fair U مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbles U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
colour U صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
colours U صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
moves U بازی کردن
plays U رل بازی کردن
headwork U با سر بازی کردن
plays U بازی کردن
playing U بازی کردن
rink U یخ بازی کردن
twiddle U بازی کردن
moved U بازی کردن
toys U بازی کردن
twiddling U بازی کردن
rinks U یخ بازی کردن
play U رل بازی کردن
play-acting U بازی کردن
played U بازی کردن
play-acts U بازی کردن
playact U رل بازی کردن
bump U بازی کردن
play U بازی کردن
gallant U زن بازی کردن
To be acting. To put it on . U رل بازی کردن
actuble U بازی کردن
played U رل بازی کردن
twiddled U بازی کردن
miscast U بد بازی کردن
move U بازی کردن
twiddles U بازی کردن
play-act U بازی کردن
play-acted U بازی کردن
playing U رل بازی کردن
toy U بازی کردن
foxing U روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes U روباه بازی کردن تزویر کردن
fox U روباه بازی کردن تزویر کردن
tragi comedy U نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
prevaricates U زبان بازی کردن
tricking U حقه بازی کردن
card U ورق بازی کردن
yo-yo U یویو بازی کردن
gambles U سفته بازی کردن
play out U تا اخر بازی کردن
sparred U مشت بازی کردن
playact U در تاتر بازی کردن
gambled U سفته بازی کردن
spars U مشت بازی کردن
cards U ورق بازی کردن
bowl U باتوپ بازی کردن
kites U سفته بازی کردن
kite U سفته بازی کردن
gamble U سفته بازی کردن
spar U مشت بازی کردن
play U تفریح بازی کردن
personified U رل دیگری بازی کردن
drab U جنده بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
drabbest U جنده بازی کردن
prevaricating U زبان بازی کردن
mountebank U حقه بازی کردن
plays U تفریح بازی کردن
mountebanks U حقه بازی کردن
to bill and coo U بوسه بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
drabber U جنده بازی کردن
play fair U مردانه بازی کردن
to look oneself again U پشم بازی کردن
flimflam U حقه بازی کردن
prevaricate U زبان بازی کردن
bowls U باتوپ بازی کردن
fornicate U : فاحشه بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
to make love U عشق بازی کردن
prevaricated U زبان بازی کردن
yo-yos U یویو بازی کردن
trick U حقه بازی کردن
to play at chess U شطرنج بازی کردن
fornicating U : فاحشه بازی کردن
fornicates U : فاحشه بازی کردن
to play marbles U مهره بازی کردن
skates U اسکیت بازی کردن
palter U زبان بازی کردن
equivocate U زبان بازی کردن
skate U اسکیت بازی کردن
tricked U حقه بازی کردن
To play cards . U ورق بازی کردن
court U عشق بازی کردن
misplay U ناشیانه بازی کردن
fence U شمشیر بازی کردن
fences U شمشیر بازی کردن
criminal court U عشق بازی کردن
to play for love U سر هیچ بازی کردن
shinny U شینی بازی کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
shinney U شینی بازی کردن
favouritism U پارتی بازی کردن
taw U تیله بازی کردن
to skip rope U بند بازی کردن
piddles U باخوراک بازی کردن
piddled U باخوراک بازی کردن
fornicated U : فاحشه بازی کردن
war game U بازی جنگ کردن
skied U اسکی بازی کردن
spoof U حقه بازی کردن
equivocates U زبان بازی کردن
to play ball U توپ بازی کردن
thimblerig U شعبده بازی کردن
skated U اسکیت بازی کردن
played U تفریح بازی کردن
spoofs U حقه بازی کردن
equivocating U زبان بازی کردن
piddle U باخوراک بازی کردن
playing U تفریح بازی کردن
left-handed U با دست چپ بازی کردن
to fly a kite U سفته بازی کردن
ski U اسکی بازی کردن
skis U اسکی بازی کردن
to play football U فوتبال بازی کردن
to play soccer U فوتبال بازی کردن
equivocated U زبان بازی کردن
mosaic U حرف نمایشی در سیستمهای ویدیویی که از نقاط کوچک تشکیل شده است
thin window display U نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
It was an enjoyable performance, if less than ideal. U این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
colours U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colour U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
teeters U الله کلنگ بازی کردن
perform U بازی کردن نمایش دادن
to play for love U تفریحی یا عشقی بازی کردن
speculated U احتکارکردن سفته بازی کردن
speculates U احتکارکردن سفته بازی کردن
performed U بازی کردن نمایش دادن
game U سرگرمی دوربازی بازی کردن
to play computer games U بازی های کامپیوتری کردن
speculating U احتکارکردن سفته بازی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com