Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
indicate
U
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated
U
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicates
U
نمایان ساختن اشاره کردن بر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
detects
U
کشف کردن نمایان ساختن
detecting
U
کشف کردن نمایان ساختن
detected
U
کشف کردن نمایان ساختن
detect
U
کشف کردن نمایان ساختن
implies
U
اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendoes
U
اشاره تلویحا اشاره کردن
imply
U
اشاره داشتن بر اشاره کردن
implying
U
اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendo
U
اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos
U
اشاره تلویحا اشاره کردن
featured
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
features
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
feature
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featuring
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
alluding
U
اشاره کردن
alluded
U
اشاره کردن
to throw out
U
اشاره کردن
nudges
U
اشاره کردن
hints
U
اشاره کردن
allude
U
اشاره کردن
alludes
U
اشاره کردن
suggests
U
اشاره کردن بر
nudge
U
اشاره کردن
motions
U
اشاره کردن
nudging
U
اشاره کردن
motioning
U
اشاره کردن
motioned
U
اشاره کردن
motion
U
اشاره کردن
abode
U
اشاره کردن
abodes
U
اشاره کردن
nudged
U
اشاره کردن
hinted
U
اشاره کردن
inferred
U
اشاره کردن بر
infer
U
اشاره کردن بر
inferring
U
اشاره کردن بر
hint
U
اشاره کردن
infers
U
اشاره کردن بر
mentioning
U
اشاره کردن
suggest
U
اشاره کردن بر
tuch
U
اشاره کردن
beckoned
U
اشاره کردن
point
U
اشاره کردن
beckon
U
اشاره کردن
mention
U
اشاره کردن
mentions
U
اشاره کردن
beckoning
U
اشاره کردن
suggested
U
اشاره کردن بر
suggesting
U
اشاره کردن بر
to touch on
U
اشاره کردن
to make a motion
U
اشاره کردن
to touch upon
U
اشاره کردن
beckons
U
اشاره کردن
to bring up
U
اشاره کردن
to raise
U
اشاره کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
circulars
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
winks
U
باچشم اشاره کردن
wink
U
باچشم اشاره کردن
pinpointed
U
با دقت اشاره کردن به
winking
U
باچشم اشاره کردن
to point to something
U
به چیزی اشاره کردن
winked
U
باچشم اشاره کردن
connote
U
اشاره ضمنی کردن
pinpoint
U
با دقت اشاره کردن به
pinpointing
U
با دقت اشاره کردن به
pinpoints
U
با دقت اشاره کردن به
to smack of something
<idiom>
U
اشاره کردن
[اصطلاح مجازی]
to bechon to a person to come
U
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
glance
U
اشاره کردن ورد شدن برق زدن خراشیدن
glances
U
اشاره کردن ورد شدن برق زدن خراشیدن
glanced
U
اشاره کردن ورد شدن برق زدن خراشیدن
seeming
U
نمایان
visible
U
نمایان
sensible
U
نمایان
salient
U
نمایان
ostensible
U
نمایان
insinuated
U
داخل کردن اشاره کردن
insinuate
U
داخل کردن اشاره کردن
referred
U
اشاره کردن نشان کردن
cues
U
: اشاره کردن راهنمایی کردن
cue
U
: اشاره کردن راهنمایی کردن
insinuates
U
داخل کردن اشاره کردن
refers
U
اشاره کردن نشان کردن
refer
U
اشاره کردن نشان کردن
gesticulated
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
standaway
U
نمایان بر بدن
feats
U
فتح نمایان
egregious
U
برجسته نمایان
dominant
U
نمایان عمده
detection
U
نمایان سازی
feat
U
فتح نمایان
rousing
U
نمایان رایج
visible
U
نمایان قابل رویت
gallery hit or stroke
U
ضربه یاضربت نمایان
gest
U
کار نمایان هم صحبت
geste
U
کار نمایان هم صحبت
peer
U
نمایان شدن بنظررسیدن
peered
U
نمایان شدن بنظررسیدن
libration of the moon
U
جنبش نمایان ماه
peering
U
نمایان شدن بنظررسیدن
he smells of oil
U
اثارمطالعه از او نمایان است
sensibly
U
بطور نمایان یا محسوس
bubble horizon
U
افق نمایان از زیر ابر
actimeter
U
نمایان ساز
[جنبش بدن]
NCR paper
U
نوشته هم روی کاغذ نمایان میشود
inartistically
U
بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد
relictoin
U
پایین رفتن اب و نمایان شدن زیر اب
dampest
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
parpen
U
سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
To cry wolf .
U
آی گرگ آی گرگ کردن ( اشاره بداستان چوپان دروغگه )
engineered
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineers
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody.
U
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepare
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
U
درست کردن ساختن اماده کردن
make
U
درست کردن ساختن اماده کردن
engineer
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to lay it on thick
U
نصب کردن ساختن
gets
U
مجاب کردن ساختن
work up
U
ترکیب کردن ساختن
getting
U
مجاب کردن ساختن
get
U
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
U
ساختن
[درست کردن]
[به]
pull down menu
U
فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
localising
U
محلی کردن موضعی ساختن
localize
U
محلی کردن موضعی ساختن
incapacitate
U
ناتوان ساختن محجور کردن
reproducing
U
چاپ کردن دوباره ساختن
attracting
U
جذب کردن مجذوب ساختن
serializing
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
reproduces
U
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduce
U
چاپ کردن دوباره ساختن
to cotton together
U
باهم ساختن یارفاقت کردن
localises
U
محلی کردن موضعی ساختن
subduing
U
مقهور ساختن رام کردن
subdues
U
مقهور ساختن رام کردن
fraternising
U
برادری کردن متفق ساختن
violate
U
بی حرمت ساختن مختل کردن
oblige
U
وادار کردن مرهون ساختن
violated
U
بی حرمت ساختن مختل کردن
obliged
U
وادار کردن مرهون ساختن
destroying
U
ویران کردن نابود ساختن
fraternized
U
برادری کردن متفق ساختن
prepares
U
مهیا ساختن مجهز کردن
fraternizes
U
برادری کردن متفق ساختن
fraternize
U
برادری کردن متفق ساختن
serialized
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
destroys
U
ویران کردن نابود ساختن
obliges
U
وادار کردن مرهون ساختن
incapacitated
U
ناتوان ساختن محجور کردن
serializes
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
subdue
U
مقهور ساختن رام کردن
fraternised
U
برادری کردن متفق ساختن
attracts
U
جذب کردن مجذوب ساختن
to cotton with each other
U
باهم ساختن یارفاقت کردن
perpetuated
U
دائمی کردن جاودانی ساختن
to hammer out
U
ساختن بکوشش درست کردن
perpetuates
U
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating
U
دائمی کردن جاودانی ساختن
surprize
U
متعجب ساختن غافلگیر کردن
redargue
U
متهم ساختن تکذیب کردن
admired
U
متحیر کردن متعجب ساختن
retard
U
کند ساختن معوق کردن
pt down
U
هرز اب ساختن منکوب کردن
tumify
U
اماس کردن متورم ساختن
internalizing
U
باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes
U
باطنی ساختن داخلی کردن
agonise
U
معذب ساختن متاثر کردن
internalised
U
باطنی ساختن داخلی کردن
internalized
U
باطنی ساختن داخلی کردن
internalises
U
باطنی ساختن داخلی کردن
internalising
U
باطنی ساختن داخلی کردن
improvising
U
انا ساختن تعبیه کردن
provide
U
میسر ساختن تامین کردن
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
improvise
U
انا ساختن تعبیه کردن
localizes
U
محلی کردن موضعی ساختن
localizing
U
محلی کردن موضعی ساختن
improvises
U
انا ساختن تعبیه کردن
avouch
U
تضمین کردن مستقر ساختن
retards
U
کند ساختن معوق کردن
internalize
U
باطنی ساختن داخلی کردن
attract
U
جذب کردن مجذوب ساختن
prepare
U
مهیا ساختن مجهز کردن
perpetuate
U
دائمی کردن جاودانی ساختن
admires
U
متحیر کردن متعجب ساختن
retarding
U
کند ساختن معوق کردن
please
U
خشنود ساختن کیف کردن
provides
U
میسر ساختن تامین کردن
discompose
U
مضطرب ساختن پریشان کردن
pleases
U
خشنود ساختن کیف کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com