Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
requiem
U
نماز وحشت
requiems
U
نماز وحشت
fear prayer
U
نماز وحشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
d. service
U
نماز
rrayer
U
نماز
divine service
U
نماز
devotions
U
نماز
nocturnal prayer
U
نماز شب
prayer
U
نماز
prayers
U
نماز
evensong
U
نماز شام
liturgy
U
ایین نماز
liturgy
U
اداب نماز
funeral prayer
U
نماز میت
friday prayer
U
نماز جمعه
prayer books
U
کتاب نماز
mass book
U
کتاب نماز
miaasl
U
کتاب نماز
menstruating
U
بی نماز شونده
evening pragen
U
نماز شامه
evening pragen
U
نماز مغرب
archpriest
U
پیش نماز
requiems
U
نماز میت
prayer book
U
کتاب نماز
requiem
U
نماز میت
prayer book
U
نماز نامه
prayer books
U
نماز نامه
liturgies
U
ایین نماز
liturgies
U
اداب نماز
eclipse prayer
U
نماز ایات
missal
U
کتاب نماز
morning prayer
U
نماز بامداد
prayerful
U
نماز خوان
matins
U
نماز صبح
prayer in congregation
U
نماز جماعت
prayerless
U
نماز نخوان
vespers
U
نماز مغرب
To rinse the prayer carpet .
<proverb>
U
جا نماز آب کشیدن .
peayer
U
نماز گزار
formulary
U
کتاب نماز
nocturnal prayer
U
نماز شبانه
sext
U
نماز ساعت شش
requiescat
U
نماز میت
call to prayer
U
اقامه قبل از نماز
prayerfulness
U
عادت نماز خوانی
mystagogy
U
نماز عشاء ربانی
vesperal
U
شامگاهی نماز مغرب
rubrician
U
کتاب نماز دارد
miaasl
U
کتاب نماز سالیانه
officiating priest
U
کشیش پیش نماز
mass book
U
کتاب نماز سالیانه
liturgist
U
عالم در ایین نماز
hours of worship
ساعات پرستش یا نماز
little office
U
نماز مخصوص حضرت مریم
serviced
U
اطاعت و فرمانبرداری عبادت و نماز
canonical hours
ساعات رسمی نماز یا عقد
service
U
اطاعت و فرمانبرداری عبادت و نماز
pray
U
نماز خواندن بدرگاه خدا استغاثه کردن خواستارشدن
praying
U
نماز خواندن بدرگاه خدا استغاثه کردن خواستارشدن
prays
U
نماز خواندن بدرگاه خدا استغاثه کردن خواستارشدن
prayed
U
نماز خواندن بدرگاه خدا استغاثه کردن خواستارشدن
galilee
U
نماز خانه کوچک نزدیک کلیسا شهرستان جلیل در فلسطین
panicking
U
وحشت
panicked
U
وحشت
feared
U
وحشت
awfulness
U
وحشت
awless
U
بی وحشت
gris
U
وحشت
dismalness
U
وحشت
panic
U
وحشت
fears
U
وحشت
abhorrence
U
وحشت
trepidation
U
وحشت
funk
U
وحشت
dreading
U
وحشت
dread
U
وحشت
jitters
U
وحشت
awe
U
وحشت
fray
U
وحشت
frayed
U
وحشت
fright
U
وحشت
frays
U
وحشت
frights
U
وحشت
fearing
U
وحشت
fear
U
وحشت
dreads
U
وحشت
awed
U
وحشت
forlornness
U
وحشت یاس
frightened
U
وحشت زده
fear of the future
U
وحشت از آینده
panic stricken
U
وحشت زده
panic struck
U
وحشت زده
pavor nocturnus
U
وحشت شبانه
strike with terror
U
وحشت زده
struck with teror
U
وحشت زده
terror
U
وحشت بلا
cuse of a
U
موجب وحشت
morbid
U
وحشت اور
horror
U
وحشت مورمور
horrors
U
وحشت مورمور
dismays
U
وحشت زدگی
dismaying
U
وحشت زدگی
dismayed
U
وحشت زدگی
dismay
U
وحشت زدگی
terrors
U
وحشت بلا
awestricken
U
وحشت زده
awestruck
U
وحشت زده
aghast
U
وحشت زده
fright
U
هراس وحشت
frights
U
هراس وحشت
horror struck
U
وحشت زده
alarum
U
بیم و وحشت
affright
U
وحشت زده
horror-struck
U
وحشت زده
heart skip a beat
<idiom>
U
وحشت زده یا بر آشفتن
horrendous
U
ترسناک وحشت اور
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
terrifies
U
وحشت زده کردن
startles
U
وحشت زده شدن
startles
U
پرش وحشت زدگی
gally
U
وحشت زده کردن
terrify
U
وحشت زده کردن
startled
U
پرش وحشت زدگی
jittery
U
وحشت زده و عصبی
appal
U
وحشت زده شدن
appall
U
وحشت زده شدن
appalled
U
وحشت زده شدن
appallingly
U
وحشت زده شدن
terrified
U
وحشت زده کردن
startled
U
وحشت زده شدن
horrifying
U
وحشت زده کردن
terrifying
U
وحشت زده کردن
terrible
U
وحشت اور ترسناک
appals
U
وحشت زده شدن
startle
U
وحشت زده شدن
horrified
U
وحشت زده کردن
startle
U
پرش وحشت زدگی
horrifies
U
وحشت زده کردن
horrify
U
وحشت زده کردن
alarm
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
alarmed
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
creepy
U
وحشت زده غیر عادی
to put the fear of God into somebody
U
کسی را وحشت زده کردن
alarmingly
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
panicking
U
هراس وحشت زده کردن
alarms
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
panic
U
هراس وحشت زده کردن
panicked
U
هراس وحشت زده کردن
overawes
U
خیلی وحشت زده کردن
gast
U
وحشت جانور بدون اولاد
overawe
U
خیلی وحشت زده کردن
overawed
U
خیلی وحشت زده کردن
gruesome
U
وحشت اور نفرت انگیز
My hair stood on end .
U
مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
overawing
U
خیلی وحشت زده کردن
to escape with nothing more than/just a fright
U
از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
consternate
U
احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
stage fright
U
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
He had the air of a frightened(scared)child.
U
حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
boggle
U
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
shell-shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
terrorism
U
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
angst
U
احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
planet struck
U
وحشت زده ستاره زده
planet stricken
U
وحشت زده ستاره زده
awesome
U
وحشت اور ترس اور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com