Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
plot
U
نقطه موقعیت
plots
U
نقطه موقعیت
plotted
U
نقطه موقعیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bearing
U
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
azimuth
U
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
reporting point
U
نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
Other Matches
junction
U
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions
U
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
U
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
cartesian coordinates
U
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
control point
U
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
triple point
U
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point
U
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
picture point
U
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
U
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism
U
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision
U
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
free drop
U
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
U
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeros
U
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
U
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
U
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
approach
U
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached
U
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point
U
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
approaches
U
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks
U
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark
U
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
relative plot
U
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position
U
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
pyramid spot
U
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point
U
نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points
U
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point
U
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point
U
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point
U
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
punctuation marks
U
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point
U
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark
U
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
pointillism
U
نقاشی نقطه نقطه
point to point network
U
شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection
U
اتصال نقطه به نقطه
situations
U
موقعیت
situation
U
موقعیت
occasions
U
موقعیت
occasioning
U
موقعیت
sites
U
موقعیت
sited
U
موقعیت
situs
U
موقعیت
occasion
U
موقعیت
site
U
موقعیت
occasioned
U
موقعیت
berths
U
موقعیت جا
locations
U
موقعیت
positioned
U
موقعیت
condition
U
موقعیت
lodgment
U
موقعیت
lodgment or lodge
U
موقعیت
position
U
موقعیت
orientation
U
موقعیت
line of position
U
خط موقعیت
location
U
موقعیت
berth
U
موقعیت جا
berthed
U
موقعیت جا
berthing
U
موقعیت جا
break up point
U
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
page orientation
U
موقعیت صفحه
case
U
وضعیت موقعیت
monopoly position
U
موقعیت انحصاری
cases
U
وضعیت موقعیت
advantage ground
U
موقعیت خوب
point
U
محل یا موقعیت
pertinence
U
موقعیت شایستگی
storage location
U
موقعیت انباره
pertinency
U
موقعیت شایستگی
stimulus situation
U
موقعیت محرک
point guard
U
موقعیت گارد
pertinence or nency
U
دخل موقعیت
circumstantial
U
مربوط به موقعیت
lied
U
موقعیت چگونگی
positioned
U
شکل موقعیت
position buoy
U
بویه موقعیت
footing
U
موقعیت وضع
benzylic position
U
موقعیت بنزیلی
bit position
U
موقعیت ذره
sign position
U
موقعیت علامت
orientation
U
تعیین موقعیت
lies
U
موقعیت چگونگی
lie
U
موقعیت چگونگی
position finding
U
موقعیت یابی
configuration
U
وضعیت یا موقعیت
configurations
U
وضعیت یا موقعیت
exoposition
U
موقعیت اگزو
firing position
U
موقعیت احتراق
rest position
U
موقعیت سکون
endo position
U
موقعیت اندو
situation
U
موقعیت حالت
print position
U
موقعیت چاپ
radar location
U
موقعیت رادار
status
U
اهمیت یا موقعیت
positioning
U
تثبیت موقعیت
situations
U
موقعیت حالت
razor edge
U
موقعیت بحرانی
social status
U
موقعیت اجتماعی
forward position
U
موقعیت رو به جلو
d. of a situation
U
موقعیت باریک
situation of a building
U
موقعیت ساختمان
position
U
شکل موقعیت
orientation
U
تشخیص موقعیت
ground position
U
موقعیت زمینی
social situation
U
موقعیت اجتماعی
opportuneness
U
موقعیت موقع بودن
pinch
U
موقعیت باریک سربزنگاه
compass bearing
U
موقعیت برحسب قطبنما
upwell
U
موقعیت بهتری یافتن
trims
U
موقعیت قایق دراب
stand
U
عهده دارشدن موقعیت
downward
U
به طرف یک موقعیت پایین تر
trim
U
موقعیت قایق دراب
bowsprit position
U
موقعیت دکل خوابیده
d. situation
U
موقع یا موقعیت باریک
iam ill bested
U
موقعیت بدی دارم
pinches
U
موقعیت باریک سربزنگاه
positional
U
وابسته به موقعیت یامقام
space orientation
U
موقعیت یابی فضایی
trimmest
U
موقعیت قایق دراب
flage pole position
U
موقعیت میله پرچمی
circumstances
U
شرط موقعیت تشریفات
blows
U
هدر دادن موقعیت
blow
U
هدر دادن موقعیت
spatial orientation
U
موقعیت یابی فضایی
whiteout
U
عدم تشخیص موقعیت
whiteouts
U
عدم تشخیص موقعیت
station
U
موقعیت اجتماعی وضع
stationed
U
موقعیت اجتماعی وضع
golden opportunity
<idiom>
U
موقعیت طلایی وعالی
hold one's own (in an argument)
<idiom>
U
دفاع از موقعیت خود
vacancy
U
موقعیت شغلی آزاد
stations
U
موقعیت اجتماعی وضع
occasion
U
سبب موقعیت باعث شدن
grid
U
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
ortho director
U
هدایت کننده به موقعیت ارتو
grids
U
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasions
U
سبب موقعیت باعث شدن
toties quoties
U
هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
occasioning
U
سبب موقعیت باعث شدن
para director
U
هدایت کننده به موقعیت پارا
solar orientation
U
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
trim
U
موقعیت تخته موج دراب
trimmest
U
موقعیت تخته موج دراب
occasioned
U
سبب موقعیت باعث شدن
trims
U
موقعیت تخته موج دراب
standing
U
موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
reposition
U
مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
strategic situation
U
حالت جنگی موقعیت استراتژیک
to not have it easy
U
[موقعیت]
ساده نیست
[برایشان]
We're all in the same boat.
U
ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
blade station
U
موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
She is not mindful of her social position ( status ) .
U
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
It was the usual scene.
U
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
That's (just) the way things are.
U
موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
meta director
U
هدایت کننده به موقعیت متا
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
shortstop
U
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
feed
U
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feeds
U
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
last but not least
<idiom>
U
آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
U
وقتی که موقعیت وخیم می شود
[اصطلاح]
execute
U
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executed
U
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executes
U
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
centralized
U
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
executing
U
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
bistable
U
که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
lie
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
juncture
U
بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
dualism
U
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
to the manner born
U
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
proletarianism
U
موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
position buoy
U
بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
thaneship
U
قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
to set a person on his feet
U
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
backtab
U
برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
on occasion
U
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
boot
U
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
blade tracking
U
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
cursors
U
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursor
U
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
speckle
U
نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot
U
طرح نقطه نقطه خال خال
parallax
U
اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
occasional
U
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
circular
U
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
The grass is always greener on the other side of the fence.
<proverb>
U
مرغ همسایه غازه
[مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
carrying
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
gates
U
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
gate
U
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
quick kick
U
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
chkdsk
U
دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
circulars
U
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
carry
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com