English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
optimum point U نقطه مطلوب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
desired ground zone U نقطه ترکش اتمی مطلوب
Other Matches
utopiannism U اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
junction U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
triple point U نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point U نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go U زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision U خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism U شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeros U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
marks U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point U نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
mark U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approached U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
favourite or vor U مطلوب
favorable U مطلوب
optimum U حد مطلوب
indign U نا مطلوب
favorite U مطلوب
favourite U مطلوب
favorites U مطلوب
optimal U حد مطلوب
desired U مطلوب
coveted U مطلوب
favourites U مطلوب
optimum U مطلوب
optimum output U تولید مطلوب
target profit U سود مطلوب
merit goods U کالاهای مطلوب
optimum U حالت مطلوب
optimum speed U سرعت مطلوب
optimum U مقدار مطلوب
desired leading U مسیر مطلوب
favourable U موافق مطلوب
optimum height U ارتفاع مطلوب
lief U مطلوب مایل
desirable U خواستنی مطلوب
optimum population U حد مطلوب جمعیت
nicest U دلپذیر مطلوب
nicer U دلپذیر مطلوب
nice U دلپذیر مطلوب
economic order quantity U حد مطلوب سفارش
at a premium U بسیار مطلوب
ideals U کمال مطلوب
optimal solution U راه حل مطلوب
ideal U کمال مطلوب
safe velocity U سرعت مطلوب
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point U نقطه الوگیری نقطه افروزش
optimal U مربوط به کمال مطلوب
favourably U بطور مساعد یا مطلوب
blandest U شیرین و مطلوب نجیب
desired rate of development U نرخ مطلوب توسعه
towardly U امید بخش مطلوب
bland U شیرین و مطلوب نجیب
blander U شیرین و مطلوب نجیب
It is much sought after. بسیار مطلوب است.
ideal irrigation interval U فاصله مطلوب ابیاری
optimum allocation of resources U تخصیص مطلوب منابع
to be in demand U خریدارداشتن مطلوب بودن
eligible U واجد شرایط مطلوب
optimization U بدست اوردن حد مطلوب
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
inflationary gap U سطح اشتغال مطلوب
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
idealistic U مطلوب وابسته به ارمان گرایی
your action produced the desired effect U اقدامتان اثر مطلوب بخشید
To obtain the desired result . U نتیجه مطلوب را بدست آوردن
desired rate of capital accumulation U نرخ تراکم سرمایه مطلوب
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
ideally U مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
desired leading U سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
desideratum U ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
beau ideal U زیبای تمام عیار کمال مطلوب
tuners U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuner U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
slot machines U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot machine U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
capture U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
nympholept U کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
capturing U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
favourble balance of trade U تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
pointillism U نقاشی نقطه نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
forward chaining U روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
break up point U نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
backward chaining U روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
pitch setting U تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
polkadot U طرح نقطه نقطه خال خال
speckle U نقطه نقطه یا خال خال کردن
ideal index U شاخص کمال مطلوب شاخص ایده ال
tone U به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
tones U به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
logogriph U نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
drawings U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
desired investment U سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
dotting U نقطه
dot U نقطه
pricks U نقطه
neel point U نقطه نل
punchation U نقطه
punctate U نقطه نقطه
punctation U نقطه
prick U نقطه
pricked U نقطه
point U نقطه
ice point U نقطه یخ
ice melting point U نقطه یخ
specks U نقطه
pricking U نقطه
speck U نقطه
dotty U نقطه نقطه
point to point U نقطه به نقطه
point to point line U خط نقطه به نقطه
punctulate U نقطه نقطه
punctum U نقطه
jots U نقطه
jotted U نقطه
full stop U نقطه
full stops U نقطه
spots U نقطه
stpular U نقطه نقطه
period U نقطه
ellipsis U سه نقطه [...]
two dots one dash line U خط دو نقطه یک خط
tittle U نقطه
jot U نقطه
spotter U نقطه نقطه
periods U نقطه
speckle U نقطه
spot U نقطه
semi-colons U نقطه ویرگول
equilibrium point U نقطه تعادل
face off spot U نقطه رویارویی
loading point U نقطه سوارشدن
entry point U نقطه دخول
entry point U نقطه ورود
equivalence point U نقطه هم ارزی
critical point U نقطه بحرانی
exit point U نقطه خروجی
exit point U نقطه مرگ
exit point U نقطه خروج
exchange point U نقطه تعویض
eutetic point U نقطه اتکتیک
eutectic point U نقطه اوتکتیک
extreme point U نقطه حدی
estimated position U نقطه براوردی
estimated position U نقطه تخمینی
f.n.p U نقطه گداز
semi-colon U نقطه ویرگول
yield point U نقطه تسلیم
yield point U نقطه شکست
yellow spot U نقطه زرد
yeild point U نقطه تسلیم
igniting point U نقطه احتراق
igniting point U نقطه اشتعال
ignition point U نقطه افروزش
ignition point U نقطه اشتعال
image element U نقطه تصویر
image point U نقطه تصویر
impact point U نقطه اصابت
impact point U نقطه فرود
impact point U نقطه بارریزی
gutty U نقطه دار
growing point U نقطه رویش
fire point U نقطه شعله
fixation point U نقطه تثبیت
fixed point U نقطه ثابت
zero point U نقطه صفر
flash point U نقطه اشتعال
flash point U نقطه احتراق
frost point U نقطه شبنم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com