English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pixel U نقطه عنصر تصویری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wetzel U عنصر تصویری که به تصویرروی ترمینال نمایش اضافه شده و دقت نمایش را بهبودمی بخشد
circular U لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circulars U لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
chains U لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
list U لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
chain U لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
atom U کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atoms U کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
blow-up U تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow up U تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups U تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
junctions U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
airlift control element U عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
triple point U نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
picture point U نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go U زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism U شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision U خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeroes U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
mark U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approached U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
load point U نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
approaches U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point U نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
videoed U تصویری
videoing U تصویری
picture writing U خط تصویری
pictograph U خط تصویری
videos U تصویری
pictorial U تصویری
video U تصویری
projective U تصویری
figurative U تصویری
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
visual scanner U پیماینده تصویری
picture processing U پردازش تصویری
image sinusoidally U تابیدگی تصویری
video monitor U مانیتور تصویری
video terminal U ترمینال تصویری
non figurative U غیر تصویری
video ram U RA بصری یا تصویری
video terminal U پایانه تصویری
visual page U صفحه تصویری
icon U نماد تصویری
icons U نماد تصویری
hieroglyphs U حروف تصویری
an abstract term U تعبیر تصویری
projection formula U فرمول تصویری
videotext U متن تصویری
hieroglyph U حروف تصویری
facsimile U پست تصویری
pictograph U نمودار تصویری
pictorial tests U ازمونهای تصویری
ikons U نماد تصویری
facsimiles U پست تصویری
picture graph U نمودار تصویری
self portrait U تصویری که نقاش از خودبکشد
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
block diagram U نمایش تصویری سیستمها
video amplifier U تقویت کننده تصویری
video display terminal U ترمینال نمایش تصویری
faxing U نمابرد پست تصویری
video digitizer U دیجیتالی کننده تصویری
video game machine U ماشین بازی تصویری
video display unit U واحد نمایش تصویری
faxed U نمابرد پست تصویری
pictorial U وسایل تصویری یا تصویرنهایی
fax U نمابرد پست تصویری
faxes U نمابرد پست تصویری
pictograph U نشان یا علائم تصویری
self-portraits U تصویری که نقاش از خودبکشد
self-portrait U تصویری که نقاش از خودبکشد
picture frustration test U ازمون ناکامی سنج تصویری
blips U تصویری بر روی صفحه رادار
reproduction [of a recording] [audio, video] U پخش [ضبط صوتی یا تصویری]
blip U تصویری بر روی صفحه رادار
blurred U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
prestel U سرویس متن تجاری تصویری در انگلستان
blurs U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blur U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurring U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
halftones U عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
symbol U نشانه یا تصویری که معرف چیزی است
halftone U عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
Videotex U تحویل اطلاعات خانگی الکترونیکی متن تصویری
phototypesetter U حروف چینی نوری حروفچین تصویری تصویرپرداز
camera lucida U دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
gouache U عکس و تصویری که با رنگ کاری فوق بدست اید
Doom U [نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
d. of macabre U تصویری که دسته مردن راازپست و بلند نشان میدهد
d. of death U تصویری که دسته مردم راازپست وبلند نشان میدهد
agent U عنصر
element U عنصر
components U عنصر
isomeric U هم عنصر
members U عنصر
member U عنصر
agents U عنصر
masurium U عنصر 34
elements U عنصر
component U عنصر
pointillism U نقاشی نقطه نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
wraparound U حرکت نشانه گر در صفحه تصویری کامپیوتر از انتهای یک خط یا شروع خط بعد
desktop U الگو یا تصویری که در پشت صفحه ویندوز نمایش دده میشود
blast through alphanumerics U حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
primordial element U عنصر ازلی
acid forming element U عنصر اسیدی
weaklings U سست عنصر
service element U عنصر اداری
print element U عنصر چاپ
biotic element U عنصر زیستی
signal element U عنصر علامتی
identity element U عنصر یکسانی
acid forming element U عنصر اسیدساز
electronic element U عنصر الکترونیکی
processing element U عنصر پردازشی
active element U عنصر فعال
minor constituent U عنصر جزئی
active element U عنصر عامل
minor constituent U عنصر فرعی
primitive element U عنصر اولیه
active element U عنصر کنشی
shunt element U عنصر موازی
nand element U عنصر نقیض و
guest element U عنصر کم مقدار
alloying element U عنصر الیاژ
alloying element U عنصر الیاژی
picture element U عنصر تصویر
absorbing element U عنصر جذب
abundant element U عنصر فراوان
code element U عنصر رمز
data element U عنصر داده
chemical element U عنصر شیمیایی
accommpanying element U عنصر همراه
weak minded U سست عنصر
abiotic element U عنصر نازیوه
Elementarism U عنصر نگری
aqueous element U عنصر ابی
coupling element U عنصر اتصال
coupling element U عنصر پیوست
trace element U عنصر کم مقدار
ingredient U عنصر سازنده
abiotic element U عنصر بیجان
inverse element U عنصر وارون
cryotron U عنصر برودتی
passive element U عنصر غیرعامل
weakling U سست عنصر
part U عنصر اصلی
alloying agent U عنصر الیاژی
wallydraigle U سست عنصر
delay element U عنصر تاخیری
disafected person U عنصر نامطلوب
tactical element U عنصر تاکتیکی
symmetry element U عنصر تقارن
ingredients U عنصر سازنده
titanium U عنصر فلزی
weak-kneed U سست عنصر
weak kneed U سست عنصر
stop element U عنصر ایست
start element U عنصر شروع
element U عنصر اساس
elements U عنصر اساس
threshold element U عنصر استانهای
tracer element U عنصر ردیاب
thermocouple U عنصر حرارتی
logic element U عنصر منطقی
transition element U عنصر واسطه
logic element U عنصر لاجیک
element U عنصر عملیاتی
elements U عنصر عملیاتی
bit mapped screen U pixel یک صفحه نمایش که در ان هر سلول تصویری میتوانددر ارتباط با مکانی از حافظه
telesoftware U نرم افزاری که سرویس را از داده تصویری یا متن راه دور می گیرد
eighty column screen U صفحه تصویری که میتواند هشت حرف را به صورت افق نمایش دهد
physical element of crime U عنصر مادی جرم
exclusive or element U عنصر یای انحصاری
air defense element U عنصر پدافند هوایی
heating element U المان یا عنصر حرارتی
silicon U سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com