Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pickup point
U
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
junctions
U
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
U
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
U
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
staging
U
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie
U
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarked
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
to pick up
U
سوارکردن
pickup
U
سوارکردن گرفتن
horse
U
برپشت سوارکردن
reassembling
U
دوباره سوارکردن
reassembles
U
دوباره سوارکردن
reassembled
U
دوباره سوارکردن
reassemble
U
دوباره سوارکردن
pick up
<idiom>
U
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
restaging
U
جابجا کردن سوارکردن نفرات
gimbal
U
سوارکردن قطعهای بریک حلقه نگهدارنده ازاد
cavalry
U
سوار نظامی سوار اسبی
control point
U
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
horse guards
U
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
head load control
U
روش الکتریکی که برای سوارکردن نوک ها روی وسیله پیش از خواندن یا نوشتن بکار می رود
pull up point
U
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
triple point
U
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
bearing
U
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point
U
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
U
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
cavalry man
U
سوار در سوار نظام
line of vision
U
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism
U
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
free drop
U
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
U
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zero
U
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
U
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
U
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
approached
U
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches
U
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks
U
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark
U
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approach
U
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth
U
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
load point
U
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
pyramid spot
U
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point
U
نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing point
U
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points
U
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point
U
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point
U
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
litter relay point
U
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark
U
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks
U
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
point to point network
U
شبکه نقطه به نقطه
pointillism
U
نقاشی نقطه نقطه
point-to-point connection
U
اتصال نقطه به نقطه
break up point
U
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
overhaul
U
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled
U
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls
U
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling
U
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
outside ofa horse
U
سوار
troopers
U
سوار
horsewomen
U
سوار
horseback
U
سوار
horsewoman
U
سوار
boarded
U
سوار
pieces
U
سوار
trooper
U
سوار
in the saddle
U
سوار
board
U
سوار
piece
U
سوار
lies
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
assemble
U
سوار کردن
horsewomen
U
سوار اسب
on stilts
U
سوار چوب پا
jockeys
U
چابک سوار
equestrian
U
اسب سوار
cavalry
U
سوار زرهی
riders
U
سوار کار
horsemen
U
اسب سوار
rider
U
سوار کار
get on
U
سوار شدن
cavalier
U
سرباز سوار
cavalier
U
اسب سوار
enchase
U
سوار کردن
modulation
U
سوار سازی
horsewoman
U
سوار اسب
on board a ship
U
سوار کشتی
on shipboard
U
سوار کشتی
assembled
U
سوار کردن
horse breaker
U
چابک سوار
fabricated
U
سوار کردن
horse man
U
اسب سوار
fabricate
U
سوار کردن
acheval
U
سوار بر اسب
jockey
U
چابک سوار
tobogganer
U
سورتمه سوار
tobogganist
U
سورتمه سوار
horseback
U
سوار براسب
washine
U
موج سوار زن
chevalier
U
سوار دلاور
take up
U
سوار کردن
fabricates
U
سوار کردن
assembles
U
سوار کردن
boaters
U
زورق سوار
armored cavalry
U
سوار زرهی
fabricating
U
سوار کردن
vedette
U
قراول سوار
modulating
U
سوار کردن
skim boarder
U
موج سوار
board surfer
U
موج سوار
biker
U
موتورسیکلت سوار
biker
U
دوچرخه سوار
equitant
U
سوار بر اسب
bicyclist
U
دوچرخه سوار
boot and saddle
U
سوار شوید
canter
U
سوار اسب
cantered
U
سوار اسب
cantering
U
سوار اسب
canters
U
سوار اسب
surfer
U
موج سوار
modulates
U
سوار کردن
rig
U
سوار کردن
rigged
U
سوار کردن
rigs
U
سوار کردن
Mt
U
سوار شدن
Mts
U
سوار شدن
modulate
U
سوار کردن
mount
U
سوار شدن بر
mount
U
سوار کردن
reinsman
U
اسب سوار
mounts
U
سوار شدن بر
mounts
U
سوار کردن
mounted
U
سوار شده
equestrienne
U
زن اسب سوار
horseman
U
سوار کار
get in
U
سوار شدن
up
U
سوار براسب سر پا
upping
U
سوار براسب سر پا
horseman
U
اسب سوار
equestrian
U
چابک سوار
motorist
U
ماشین سوار
motorists
U
ماشین سوار
cyclist
U
دوچرخه سوار
rides
U
سوار شدن
cyclists
U
دوچرخه سوار
ride
U
سوار شدن
upped
U
سوار براسب سر پا
speckle
U
نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot
U
طرح نقطه نقطه خال خال
ridable
U
رام و سوار شدنی
to ride shanks's mare
U
سوار پای خودشدن
to take ship
U
در کشتی سوار کردن
jockey
U
اسب سوار حرفهای
installing
U
سوار کردن جادادن
rodeos
U
نمایش سوار کاری
rodeos
U
سوار کاری کردن
embarked
U
درکشتی سوار کردن
light piece
U
سوار سبک شطرنج
uhlan
U
سوار نیزه دار
unmounted
U
سوار نشده پیاده
horse
U
سواراسبی سوار شوید
install
U
سوار کردن جادادن
embark
U
درکشتی سوار کردن
to ride on a horse
U
اسبی را سوار شدن
to ride on a horse
U
براسبی سوار شدن
staging area
U
منطقه سوار شدن
reinsman
U
سوار کار ماهر
mounting
U
سوار کردن وسایل
jockeys
U
اسب سوار حرفهای
installs
U
سوار کردن جادادن
rodeo
U
نمایش سوار کاری
setting up apparatus
U
دستگاه سوار کردن
mountie
U
پلیس سوار کانادا
rodeo
U
سوار کاری کردن
surfboat
U
قایق موج سوار
embarking
U
درکشتی سوار کردن
pick up
U
سوار کردن مسافر
to ride for a fall
U
بی پروا سوار شدن
embarks
U
درکشتی سوار کردن
setting up
U
سوار کردن جاانداختن
assembled
U
سوار کردن قطعات
assembles
U
سوار کردن قطعات
modulating
U
سوار کردن موج
heavy piece
U
سوار سنگین شطرنج
modulates
U
سوار کردن موج
modulate
U
سوار کردن موج
staging
U
سوار کردن جا دادن
horseback archer
U
کمانگیر سوار بر اسب
assemble
U
سوار کردن قطعات
to hitch
U
مجانی سوار شدن
set
U
سوار کردن جاانداختن
To board a plane.
U
سوار هواپیما شدن
to hitchhike
U
مجانی سوار شدن
To get into (ride in)a car .
U
سوار اتوموبیل شدن
To mout a horse .
U
سوار اسب شدن
flatlander
U
موج سوار کم استعداد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com