English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to make plans U نقشه ریختن
to forge out plans U نقشه ریختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
plan U نقشه کشیدن طرح ریختن
plans U نقشه کشیدن طرح ریختن
pull the rug out from under <idiom> U بهم ریختن نقشه شخصی
Other Matches
map U نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
maps U نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
conformal projection U نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
line route map U نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan U نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
cartographer U ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
cartographers U ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
hyetography U نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
control map U نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
mapping U نقشه کشی کردن تهیه نقشه
topographic map U نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
storage map U نقشه انباره نقشه انبارش
orthographic U تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
plots U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
geodesy U نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
map sheet U شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
outline assembly drawing U نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
spandrel U لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
common control U کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
geodetic datum U سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
map compilation U تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
computer aided design and drafting U طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
bench mark U شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
trimsize U اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
grid navigation U ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
polar stereographic U سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
projection U سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
projections U سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trig list U لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
spilled or spilt U ریختن
birl U ریختن
spilling U ریختن
spills U ریختن
to take a cast of U ریختن
grout U ریختن
effuse U ریختن
mewed U پر ریختن
mew U پر ریختن
sheds U ریختن
infused U ریختن
skink U ریختن
to inject into the bowels U ریختن
interfuse U در هم ریختن
interfusion U در هم ریختن
to take to one's legs U ریختن
sands U شن ریختن
sand U شن ریختن
affose U ریختن
affuse U ریختن
spill U ریختن
shed U ریختن
affution U ریختن
spilled U ریختن
shedding U ریختن
mewing U پر ریختن
mixing U در هم ریختن
pouring U ریختن
to water U آب ریختن
strews U ریختن
strewn U ریختن
strewing U ریختن
strewed U ریختن
strew U ریختن
yeild U ریختن
pour U ریختن
cast concrete U ریختن
dump U ریختن
poured U ریختن
lave U ریختن
pours U ریختن
infusing U ریختن
disembogue U ریختن
disassemble U به هم ریختن
lash vi U ریختن
besprinkle U ریختن
bestrew U ریختن
infuse U ریختن
infuses U ریختن
shedding U پوست ریختن
cave U فرو ریختن
To cast in a mould . U درقالب ریختن
come along <idiom> U برنامه ریختن
dishes U در بشقاب ریختن
shed U پوست ریختن
dish U در بشقاب ریختن
stoke U سوخت ریختن در
stoked U سوخت ریختن در
top cast U ریختن از بالا
flush U اب را بافشار ریختن
top pour U ریختن از بالا
flushes U اب را بافشار ریختن
barrels U در خمره ریختن
flushing U اب را بافشار ریختن
tun U دربشکه ریختن
caves U فرو ریختن
to rain tears U اشک ریختن
stoking U سوخت ریختن در
to shed tears U اشک ریختن
topdress U سطحی ریختن
barrel U در خمره ریختن
stokes U سوخت ریختن در
to tumble down U فرو ریختن
to spawn eggs U ریختن تخم
emitting U بیرون ریختن
decant U ریختن شراب
crumbles U فرو ریختن
crumbled U فرو ریختن
crumble U فرو ریختن
recasts U ازنو ریختن
recasting U ازنو ریختن
recast U ازنو ریختن
jugs U درکوزه ریختن
jug U درکوزه ریختن
saucers U در نعلبکی ریختن
saucer U در نعلبکی ریختن
moults U موی ریختن
decanted U ریختن شراب
decanting U ریختن شراب
decants U ریختن شراب
emitted U بیرون ریختن
emits U بیرون ریختن
emit U بیرون ریختن
rewrote U از نو طرح ریختن
rewritten U از نو طرح ریختن
rewriting U از نو طرح ریختن
rewrites U از نو طرح ریختن
rewrite U از نو طرح ریختن
practise or tice U طرح ریختن
perspires U عرق ریختن
perspired U عرق ریختن
perspire U عرق ریختن
moulted U موی ریختن
moult U موی ریختن
molts U موی ریختن
vent U بیرون ریختن
vented U بیرون ریختن
venting U بیرون ریختن
vents U بیرون ریختن
bottle U دربطری ریختن
bottles U دربطری ریختن
to break out U بیرون ریختن
to come down with a run U فرو ریختن
infusions U ریختن پاشیدن
infusion U ریختن پاشیدن
to make hay of U روی هم ریختن
to pour out tea U چایی ریختن
outpour U بیرون ریختن
overfeed U زیادمصالح ریختن در
oviposit U تخم ریختن
molting U موی ریختن
molted U موی ریختن
defoliating U برگ ریختن
defoliates U برگ ریختن
defoliated U برگ ریختن
defoliate U برگ ریختن
spews U بخارج ریختن
spewing U بخارج ریختن
spewed U بخارج ریختن
spew U بخارج ریختن
sand U ماسه ریختن شن
sands U ماسه ریختن شن
sheds U پوست ریختن
jetting U بیرون ریختن
dusted U ریختن پاشیدن
dust U ریختن پاشیدن
drafts U از بشکه ریختن
drafted U از بشکه ریختن
draft U از بشکه ریختن
illapse U فرو ریختن
back-up U معکوس ریختن
die cast U ریختن فشاری
back up U معکوس ریختن
dusts U ریختن پاشیدن
desquamate U پوست ریختن
weep U اشک ریختن
bottom pour U از زیر ریختن
bottom cast U از زیر ریختن
inurn U در خاکدان ریختن
bleed U خون ریختن
inpour U بدرون ریختن
bollix U بهم ریختن
die cast U ریختن حدیدهای
crumbling U فرو ریختن
weeps U اشک ریختن
perspiring U عرق ریختن
grout U دوغاب ریختن
void U بیرون ریختن
huddling U روی هم ریختن
huddles U روی هم ریختن
huddled U روی هم ریختن
fall in U فرو ریختن
encase in concrete U بتن ریختن
dish out U در فرف ریختن
sacks U درکیسه ریختن
sacked U درکیسه ریختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com