English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pornography U نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
erogenous U ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism U نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
sex U احساسات جنسی روابط جنسی
sexes U احساسات جنسی روابط جنسی
affecting U محرک احساسات
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
erotogenic U محرک تحریکات جنسی
gonadotropic hormone U هورمون محرک غده جنسی
gonadotrophin U ماده محرک غده جنسی
pornography U نقاشی یانوشته خارج ازاخلاق درباره مسائل جنسی
vorticism U مکتب نقاشی کوبیسم انگلیسی که در نقاشی از صنایع جدیدنیز استفاده کرده
oil on canvas [painting technique] U رنگ روغنی نقاشی روی کرباس [شیوه نقاشی]
androgen U هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
estrogen U هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
drive shaft U میله محرک محور محرک
drive shafts U میله محرک محور محرک
s r s model U الگوی محرک- پاسخ- محرک
isogamete U سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
stimulus stimulus model U الگوی محرک- محرک
s s model U الگوی محرک- محرک
oogamete U سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
heartbeat U احساسات
soulful U پر از احساسات
heartbeats U احساسات
sentiments U احساسات
emotions U احساسات
emotion U احساسات
affects U احساسات برخورد
rhapsodically U از روی احساسات
nationallism U احساسات ملی
enthusing U احساسات رابرانگیختن
folkway U احساسات عمومی
rhapsodical U ناشی از احساسات
enthused U احساسات رابرانگیختن
enthuse U احساسات رابرانگیختن
emotionless U عاری از احساسات
heartstrings U احساسات عمیق
enthuses U احساسات رابرانگیختن
emotive U وابسته به احساسات
acold U بدون احساسات
impressive U برانگیزنده احساسات
d. of feeling U نازکی احساسات
affect U احساسات برخورد
sentimentalize U با احساسات امیختن
schwarmerei U احساسات افراطی
to gall a person's kibes U احساسات کسی را
schwarmerei U احساسات شدید
brace U تحریک احساسات
braced U تحریک احساسات
sentient U حساس دستخوش احساسات
sentimentally U از روی احساسات یاعاطفه
unfeeling U بیحس فاقد احساسات
sentimentality U گرایش بسوی احساسات
sentimental U مبنی بر احساسات یا عقیده
heartstring U عمیق ترین احساسات دل
pathetic U دارای احساسات شدید
neighbourly feelings U احساسات همسایگی همدردی
fanatic U دارای احساسات شدید
heart goes out to someone <idiom> U ابراز احساسات کردن
sexiest U دارای احساسات شهوانی
fanatics U دارای احساسات شدید
white hot U دارای احساسات برانگیخته
white-hot U دارای احساسات برانگیخته
sensate U با احساسات درک کردن
shake-up U احساسات راتحریک کردن
shake-ups U احساسات راتحریک کردن
internationalism U احساسات بین المللی
sexy U دارای احساسات شهوانی
shake up U احساسات راتحریک کردن
seentimentally U از روی احساسات یا عاطفه
self composed U مستولی بر احساسات خود
sexier U دارای احساسات شهوانی
sentimentalism U گرایش بسوی احساسات
mush U احساسات بیش ازحد
fanatical U دارای احساسات شدید
sentimentalization U ایجاد احساسات وعواطف
sweep off one's feet <idiom> U بر احساسات فائق آمدن
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
religious sentiments U احساسات وعقاید مذهبی
pathognomic U وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
wear one's heart on one's sleeve <idiom> U نشان دادن تمام احساسات
sectarianize U با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
your words offended her U سخنان شما به احساسات اوبرخورد
To play (trifle) with someones feeling. U با احساسات کسی بازی کردن
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
high mind U با مناعت دارای احساسات بلند
wounded feelings U رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
tough minded U دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
heart strings U عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
philanthropic feelings U احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
debunked U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap opera U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap operas U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
passion U اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
debunk U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
She has emotional entanglements (involvement ) . U گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunks U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
eroticism U تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobbers U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobber U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
canvas U نقاشی
paintings U نقاشی
daubery U نقاشی بد
daubry U نقاشی بد
painting U نقاشی
canvases U نقاشی
portraits U نقاشی
portrait U نقاشی
pictorial art U نقاشی
the brush U نقاشی
fiend U دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
his words injured my feelings U سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipus complex U احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
irritative U محرک
motives U محرک
incitation U محرک
irritants U محرک
motory U محرک
drivers U محرک
actuator U محرک
affective U محرک
motorial U محرک
stimulative U محرک
anabiotic U محرک
driving U محرک
motive U محرک
provocative U محرک
excitant U محرک
stimulants U محرک
stimulant U محرک
fomenter U محرک
line driver U محرک خط
irritating U محرک
exciter U محرک
exciting U محرک
irritant U محرک
motivation U محرک
driver U محرک
stimulating U محرک
motor U محرک
incentives U محرک
trigger U محرک
triggered U محرک
incentive U محرک
triggers U محرک
motor- U محرک
excitative U محرک
stimuli U محرک
stimulus U محرک
appetizing U محرک
motors U محرک
motored U محرک
agitator U محرک
instigators U محرک
instigator U محرک
stimulus trace U رد محرک
agitators U محرک
palette knives U کاردک نقاشی
easel U سه پایه نقاشی
easels U سه پایه نقاشی
nocturnes U نقاشی از منظره شب
miniatures U نقاشی باتذهیب
graphic U مربوط به نقاشی
palette knife U کاردک نقاشی
picturing U نقاشی کردن
animation U نقاشی متحرک
impaint U نقاشی کردن
illusionism U نقاشی از منافرخیالی
bepaint U نقاشی کردن
aquarelle U نقاشی اب و رنگی
animations U نقاشی متحرک
aqua relle U نقاشی اب و رنگی
living picture U پرده نقاشی
pastel U نقاشی بامدادرنگی
pictured U نقاشی کردن
oil paintings U نقاشی بارنگ
picture U نقاشی کردن
paints U رنگ نقاشی
illusiansm U نقاشی سه بعدی
nocturne U نقاشی از منظره شب
oil painting U نقاشی بارنگ
pictures U نقاشی کردن
paint U رنگ نقاشی
his painting lacked repose U نقاشی وی توافق
miniature U نقاشی باتذهیب
drawing key U کپیه نقاشی
frescoes U نقاشی دیواری
pencilling U نقاشی مدادی
white ground technique U اسلوب نقاشی
fresco U نقاشی دیواری
pencils U نقاشی مدادی
painted U نقاشی شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com