English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 58 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inductee U نفر استخدام شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
employer U استخدام کننده
employers U استخدام کننده
application U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
applications U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
service U استخدام
serviced U استخدام
engage U گرفتن استخدام کردن
engage U استخدام کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
engages U استخدام کردن
employment U استخدام
employable U قابل استخدام
unemployable U غیرفابل استخدام
employ U بکار گماشتن استخدام کردن
employ U استخدام کردن
employed U بکار گماشتن استخدام کردن
employed U استخدام کردن
employing U بکار گماشتن استخدام کردن
employing U استخدام کردن
employs U بکار گماشتن استخدام کردن
employs U استخدام کردن
recruit U نواموز استخدام کردن
recruit U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruited U نواموز استخدام کردن
recruited U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruiting U نواموز استخدام کردن
recruiting U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruits U نواموز استخدام کردن
recruits U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruitment U استخدام
administrative contracting office U دفتر استخدام کارگزینی
chargeable accessions U استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
enroll U استخدام کردن
featherbed U استخدام کارمنداضافی
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
induction station U دفتر استخدام دفتر پذیرش
labour policy U سیاست استخدام کارکنان
open shop U بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
personnel management U مدیریت استخدام
personnel manager U مدیر استخدام
public service U استخدام دولتی
reemploy U دوباره استخدام کردن
reenagement U استخدام دوباره
reengage U دوباره استخدام کردن
reenlistment U دوباره در ارتش استخدام شدن
sign on U قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
sorb U استخدام
take into service U استخدام کردن
union shop U یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
working paper U ورقهء استخدام کارگر
retd U مخفف در استخدام
take on <idiom> U استخدام کردن،اجازه دادن
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
to hire U برگزیدن برای کار [استخدام کردن]
to engage somebody as somebody U کسی را به عنوان کسی [در پیشه ای] استخدام کردن
to retain a freelancer U استخدام کردن پیشه ور آزاد
to retain U استخدام کردن
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com