English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to make mischief U نفاق انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
Other Matches
concision U نفاق
hypocrisy U نفاق
faction U نفاق
factionalism U نفاق
split U نفاق
discord U نفاق
dissension U نفاق
factions U نفاق
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
splitter U نفاق انداز
disruptive U نفاق افکن
factious U نفاق افکن
disunion U انفصال نفاق
bones of contention U مایه نفاق
bone of contention U مایه نفاق
dissent U جداشدن نفاق داشتن
kentish fire U که نشانه نفاق ..باشد
dissented U جداشدن نفاق داشتن
dissents U جداشدن نفاق داشتن
To sow the seeds of discrord. U تخم نفاق ودشمنی کاشتن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
apartheid U نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
spill U انداختن
to fire off a postcard U انداختن
spilled U انداختن
spilling U انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
spills U انداختن
let fall U انداختن
leave out U انداختن
blob U لک انداختن
to draw lots U انداختن
omitting U انداختن
spilled or spilt U انداختن
rut U خط انداختن
omit U انداختن
ruts U خط انداختن
souse U انداختن
omitted U انداختن
omits U انداختن
run home U جا انداختن
retroject U پس انداختن
hitch U انداختن
hitched U انداختن
hitches U انداختن
hitching U انداختن
lay away U انداختن
slings U انداختن
overthrew U بر انداختن
overthrow U بر انداختن
overthrown U بر انداختن
overthrows U بر انداختن
delete U انداختن
deleted U انداختن
deletes U انداختن
deleting U انداختن
bottoms U ته انداختن
bottom U ته انداختن
hew U انداختن
slinging U انداختن
sling U انداختن
hews U انداختن
hewing U انداختن
hewed U انداختن
fling U انداختن
flinging U انداختن
flings U انداختن
hurl U انداختن
benite U به شب انداختن
hurled U انداختن
thrusting U انداختن
felled U انداختن
thrust U انداختن
floriate U گل انداختن در
throws U انداختن
throwing U انداختن
throw U انداختن
jaculate U انداختن
emplace U جا انداختن
fells U انداختن
hurls U انداختن
brush finish U خط انداختن
fell U انداختن
felling U انداختن
deracination U بر انداختن
lash vt U انداختن
string U زه انداختن به
line U خط انداختن در
launched U به اب انداختن
relegating U انداختن
relegates U انداختن
relegated U انداختن
relegate U انداختن
prostrate U از پا انداختن
stagger U از پا انداختن
lines U خط انداختن در
hewn U انداختن
thrusts U انداختن
launch U به اب انداختن
pilling U تل انداختن
to put back U پس انداختن
to play a searchlight U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
blobs U لک انداختن
to let fall U انداختن
to let drop U انداختن
launching U به اب انداختن
to leave out U انداختن
to skips over U انداختن
to hew down U انداختن
launches U به اب انداختن
risking U به خطر انداختن
expel U بیرون انداختن
risk U به مخاطره انداختن
suspending U به تعویق انداختن
suspend U به تعویق انداختن
risked U به مخاطره انداختن
risked U به خطر انداختن
disfigured U از شکل انداختن
knock up U از کار انداختن
expels U بیرون انداختن
expelling U بیرون انداختن
expelled U بیرون انداختن
risk U به خطر انداختن
knock-up U از کار انداختن
knock-ups U از کار انداختن
suspends U به تعویق انداختن
disfigure U از شکل انداختن
risking U به مخاطره انداختن
risks U به خطر انداختن
allure U بطمع انداختن
peril U درخطر انداختن
perils U درخطر انداختن
toss U بالا انداختن
snares U بدام انداختن
tossed U بالا انداختن
tosses U بالا انداختن
tossing U بالا انداختن
extrude U بیرون انداختن
extruded U بیرون انداختن
snare U بدام انداختن
deforms U ازشکل انداختن
extrudes U بیرون انداختن
defer U عقب انداختن
deferring U عقب انداختن
risks U به مخاطره انداختن
roll U بدوران انداختن
rolled U بدوران انداختن
miscast U بناحق انداختن
triggers U راه انداختن
rolls U بدوران انداختن
disfigures U از شکل انداختن
triggered U راه انداختن
trigger U راه انداختن
depresses U ازارزش انداختن
depress U ازارزش انداختن
defers U عقب انداختن
interjects U درمیان انداختن
sire U نیا پس انداختن
embroils U به نزاع انداختن
embroiling U به نزاع انداختن
embroiled U به نزاع انداختن
embroil U به نزاع انداختن
ensnaring U بدام انداختن
ensnares U بدام انداختن
ensnared U بدام انداختن
inveigle U بدام انداختن
ensnare U بدام انداختن
inveigled U بدام انداختن
entraps U تله انداختن
inveigles U بدام انداختن
interjecting U درمیان انداختن
inveigling U بدام انداختن
entraps U بدام انداختن
entrapping U تله انداختن
sired U نیا پس انداختن
dismounts U ازفرماندهی انداختن
demoralised U ازروحیه انداختن
demoralises U ازروحیه انداختن
interjected U درمیان انداختن
interject U درمیان انداختن
hinders U بتاخیر انداختن
demoralising U ازروحیه انداختن
demoralize U ازروحیه انداختن
demoralized U ازروحیه انداختن
demoralizes U ازروحیه انداختن
demoralizing U ازروحیه انداختن
dismount U ازفرماندهی انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com