Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
budgetary control
U
نظارت بودجهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
budgetary policy
U
سیاست بودجهای
budgetary control
U
کنترل بودجهای
budget estimates
U
براوردهای بودجهای
budget constaint
U
محدودیت بودجهای
revenues
U
درامدهای بودجهای
budget forecasting model
U
مدل پیشگویی بودجهای
current budget
U
بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
monitoring
U
نظارت
controlling
U
نظارت
supervision
U
نظارت
helms
U
نظارت
helm
U
نظارت
controls
U
نظارت
superintendency
U
نظارت
presidency
U
نظارت
inspection
U
نظارت
superintendence
U
نظارت
governance
U
نظارت
surveillance
U
نظارت
intendancy
U
نظارت
stewardship
U
نظارت
proctorship
U
نظارت
controlment
U
نظارت
controllership
U
نظارت
control
U
نظارت
government control
U
نظارت دولتی
inspection certificate
U
گواهی نظارت
inspection clause
U
بند نظارت
superintending
U
نظارت کردن بر
supervision
U
نظارت کردن
inspection clause
U
ماده نظارت
control of resources
U
نظارت بر منابع
supervisor state
U
وضعیت نظارت
invigilation
U
نظارت درامتحانات
superintends
U
نظارت کردن بر
supervisor state
U
حالت نظارت
control equipment
U
ابزار نظارت
foreign exchange control
U
نظارت بر ارز
qualitative controls
U
نظارت کیفی
close supervision
U
نظارت مستقیم
close supervision
U
نظارت نزدیک
controllable
U
قابل نظارت
bailiwick
U
مباشرت نظارت
exchange control
U
نظارت ارز
span of control
U
حوزه نظارت
staff supervision
U
نظارت ستادی
administer
نظارت کردن
monetary control
U
نظارت پولی
fiscal control
U
نظارت مالی
superintended
U
نظارت کردن بر
security camera
U
دوربین نظارت
inspector
U
نظارت کننده
inspectors
U
نظارت کننده
supervise
U
نظارت کردن
controlling
U
نظارت کردن
control
U
نظارت کردن
controls
U
نظارت کردن
stewardship
U
نظارت خرج
uncontrollably
U
غیرقابل نظارت
monitor
U
نظارت کردن
observation camera
U
دوربین نظارت
monitored
U
نظارت کردن
CCTV camera
U
دوربین نظارت
direct
U
نظارت کردن
directed
U
نظارت کردن
directs
U
نظارت کردن
uncontrollable
U
غیرقابل نظارت
surveillance camera
U
دوربین نظارت
monitors
U
نظارت کردن
supervising
U
نظارت کردن
closed-circuit camera
U
دوربین نظارت
supervises
U
نظارت کردن
supervised
U
نظارت کردن
superintend
U
نظارت کردن بر
election supervisory council
U
انجمن نظارت بر انتخابات
watching
U
بر کسی نظارت کردن
invigilate
U
در امتحان نظارت کردن
invigilated
U
در امتحان نظارت کردن
in the charge of
<idiom>
U
تحت مراقب یا نظارت
invigilates
U
در امتحان نظارت کردن
managed money
U
پول نظارت شده
invigilating
U
در امتحان نظارت کردن
election supervisor council
U
انجمن نظارت بر انتخابات
watch
U
بر کسی نظارت کردن
controls
U
بازرسی نظارت جلوگیری
controls
U
نظارت و ممیزی کردن
controlling
U
نظارت و ممیزی کردن
regulated monopoly
U
انحصار نظارت شده
control
U
بازرسی نظارت جلوگیری
controlling
U
بازرسی نظارت جلوگیری
control
U
نظارت و ممیزی کردن
watches
U
بر کسی نظارت کردن
watched
U
بر کسی نظارت کردن
wardship
U
تحت سرپرستی یا نظارت بودن
to keep under control
U
تحت نظارت نگه داشتن
security monitoring
U
نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
watcher
U
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
head quarters
U
برج نظارت مرکز کار
watchers
U
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
they are under serveillance
U
انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
progress chaser
U
کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
under secretary
U
زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
municipalist
U
طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
movement control
U
کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
state midicine
U
سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
U
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
slave drivers
U
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave driver
U
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
e c s c (european coal & steel commissio
U
لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
sheriffs
U
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
crown colony
U
بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
sheriff
U
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
line chief
U
افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
supervising
U
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervises
U
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervise
U
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervisory
U
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
supervised
U
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
superintend
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
monitored
U
بازبینی کردن نظارت کردن
monitor
U
بازبینی کردن نظارت کردن
monitors
U
بازبینی کردن نظارت کردن
controlling
U
نظارت کردن تنظیم کردن
controls
U
نظارت کردن تنظیم کردن
proctor
U
نظارت کردن بازرسی کردن
administered
U
نظارت کردن وصایت کردن
control
U
نظارت کردن تنظیم کردن
administers
U
نظارت کردن وصایت کردن
administering
U
نظارت کردن وصایت کردن
to a upon
U
نظارت کردن وصایت کردن
central treaty organization
U
پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
communication security monitoring
U
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
off one's hands
U
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
exchange control
U
نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com