Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
symbolised
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolises
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolising
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolized
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizing
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
symbolism
U
نشان پردازی
fantasises
U
وهم پردازی کردن
fantasised
U
وهم پردازی کردن
fantasize
U
وهم پردازی کردن
fantasized
U
وهم پردازی کردن
yarns
U
افسانه پردازی کردن
yarn
U
افسانه پردازی کردن
fantasizes
U
وهم پردازی کردن
fantasizing
U
وهم پردازی کردن
fantasising
U
وهم پردازی کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
referred
U
اشاره کردن نشان کردن
refer
U
اشاره کردن نشان کردن
highlighting
U
نشان کردن پررنگ کردن
refers
U
اشاره کردن نشان کردن
marks
U
نشان کردن نشان
mark
U
نشان کردن نشان
ear mark
U
نشان کردن
to draw a beads on
U
نشان کردن
to take a
U
نشان کردن
sights
U
نشان کردن
sight
U
نشان کردن
traces
U
رد یابی کردن نشان
to imprint on the mind
U
خاطر نشان کردن
to have a shy at
U
باسنگ نشان کردن
trace
U
رد یابی کردن نشان
traced
U
رد یابی کردن نشان
to aim ones gun at
U
باتفنگ نشان کردن
to impress on the mind
U
خاطر نشان کردن
stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
asterisks
U
با ستاره نشان کردن
to stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
point
U
خاطر نشان کردن
daggers
U
خنجر نشان کردن
inlays
U
گوهر نشان کردن
to sight gun
U
نشان کردن اسلحه
dagger
U
خنجر نشان کردن
inlaying
U
گوهر نشان کردن
inlay
U
گوهر نشان کردن
asterisk
U
با ستاره نشان کردن
images
U
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
suspension ribbon
U
لنت اویزان کردن نشان
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
projected
U
فاهر کردن نشان دادن
sight
U
دید زدن نشان کردن
project
U
فاهر کردن نشان دادن
sights
U
دید زدن نشان کردن
earmark
U
نشان کردن اختصاص دادن
earmarks
U
نشان کردن اختصاص دادن
represent
U
بیان کردن نشان دادن
projects
U
فاهر کردن نشان دادن
displays
U
نشان دادن ابراز کردن
displaying
U
نشان دادن ابراز کردن
displayed
U
نشان دادن ابراز کردن
display
U
نشان دادن ابراز کردن
represents
U
بیان کردن نشان دادن
represented
U
بیان کردن نشان دادن
brazenly
U
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
belie
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
punctuate
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
to give publicity to
U
بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
simulate
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
punctuates
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
belied
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belying
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
featuring
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
features
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
feature
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
stamp
U
نشان دار کردن کلیشه زدن
stamps
U
نشان دار کردن کلیشه زدن
punctuating
U
نشان گذاری کردن نقطه دار
simulates
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
brazen
U
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
simulating
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
demonstrating
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrates
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrate
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
damaskeen
U
ابدارکردن زرنشان یاسیم نشان کردن
demonstrated
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
gems
U
سنگ گران بها جواهر نشان کردن
gem
U
سنگ گران بها جواهر نشان کردن
milestone
U
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
cerebrate
U
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
milestones
U
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
to prove oneself
U
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
conceals
U
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
to check off
U
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
conceal
U
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
religionize
U
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
auto
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
target materials
U
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
to inlay gems in anything
U
چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
quote
U
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes
U
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quoted
U
نقل بیان کردن نشان نقل قول
prefigures
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
post processing
U
پس پردازی
supererogation
U
بس پردازی
crystal pulling
U
بلور پردازی
exocathection
U
برون پردازی
file processing
U
پرونده پردازی
pseudologia fantastica
U
دروغ پردازی
priority processing
U
اولویت پردازی
ideation
U
اندیشه پردازی
preprocessing
U
پیش پردازی
rhythmization
U
نواخت پردازی
data processing
U
داده پردازی
theorization
U
نظریه پردازی
Synectics
U
بدیعه پردازی
supererogatory
U
وابسته به بس پردازی
reminiscences
U
خاطره پردازی
symbolization
U
نماد پردازی
teleprocessing
U
دور پردازی
reminiscence
U
خاطره پردازی
head in the clouds
<idiom>
U
رویا پردازی
image processing
U
تصویر پردازی
batch processing
U
دسته پردازی
endocathection
U
به خود پردازی
circumstantiality
U
حاشیه پردازی
dp
U
داده پردازی
phraseology
U
عبارت پردازی
document processing
U
متن پردازی
Verbosity. Rhetoric.
U
عبارت پردازی
multiprocessing
U
چند پردازی
list processing
U
لیست پردازی
call processing
U
فراخوان پردازی
naturalism
U
طبیعت پردازی
data processing center
U
مرکزداده پردازی
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
puncuation
U
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
setting
U
گیرش صحنه پردازی
list processing langauge
U
زبان لیست پردازی
locution
U
سبک عبارت پردازی
locutions
U
سبک عبارت پردازی
wordprocessing program
U
برنامه واژه پردازی
businedd data processing
U
داده پردازی تجاری
oratory
U
فن خطابه سخن پردازی
logomachy
U
بازی واژه پردازی
scientific data processing
U
داده پردازی علمی
edp manager
U
مدیرداده پردازی الکترونیکی
multiprocessing system
U
سیستم چند پردازی
hypergnosis
U
نکته پردازی بیمارگون
hypergnosia
U
نکته پردازی بیمارگون
business data processing
U
داده پردازی تجاری
data processing center
U
مرکز داده پردازی
dp manager
U
مدیر داده پردازی
verbiage
U
درازگویی سخن پردازی
settings
U
گیرش صحنه پردازی
distributed data processing
U
داده پردازی توزیعی
versification
U
شاعری قافیه پردازی
garters
U
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter
U
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
bribes
U
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribed
U
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribe
U
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribing
U
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
indemnification
U
تاوان پردازی جبران زیان
discretionary
U
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star
U
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry
U
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
She takes great care of her appearance
U
خیلی بسرو وضع خود می پردازی
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
rated through put
U
ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
marking
U
نشان دار سازی نشان
markings
U
نشان دار سازی نشان
poniter
U
نشان دهنده نشان گیرنده
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com