English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stamp U نشان دار کردن کلیشه زدن
stamps U نشان دار کردن کلیشه زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stereotyping U کلیشه کردن
stereotype U کلیشه کردن
stereotypes U کلیشه کردن
stereotypy U کلیشه کردن
stereotypes U با کلیشه چاپ کردن
stereotype U با کلیشه چاپ کردن
stereotyping U با کلیشه چاپ کردن
stereotypy U با کلیشه چاپ کردن
types U کلیشه
type U کلیشه
stereotype U کلیشه
typed U کلیشه
stereotypy U کلیشه
stereotyping U کلیشه
stereotypes U کلیشه
plate U کلیشه
plates U کلیشه
plater U کلیشه ساز
facsimiles U کلیشه عین متن اصلی
facsimile U کلیشه عین متن اصلی
woodprint U کلیشه یا قالب چوبی مخصوص قلمکار وغیره
linocut U چاپی که بوسیله کلیشه روی مشمع ایجاد میگردد
foundry proof U نمونه غلط گیری شده برای تهیه کلیشه یاگراور
marks U نشان کردن نشان
mark U نشان کردن نشان
puncuation U نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary U خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry U دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star U نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to draw a beads on U نشان کردن
sights U نشان کردن
sight U نشان کردن
to take a U نشان کردن
ear mark U نشان کردن
symbolising U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolised U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolized U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolises U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizing U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
asterisk U با ستاره نشان کردن
to imprint on the mind U خاطر نشان کردن
dagger U خنجر نشان کردن
daggers U خنجر نشان کردن
inlay U گوهر نشان کردن
inlaying U گوهر نشان کردن
inlays U گوهر نشان کردن
to sight gun U نشان کردن اسلحه
asterisks U با ستاره نشان کردن
point U خاطر نشان کردن
to stamp on the mind U خاطر نشان کردن
to have a shy at U باسنگ نشان کردن
stamp on the mind U خاطر نشان کردن
to impress on the mind U خاطر نشان کردن
traced U رد یابی کردن نشان
to aim ones gun at U باتفنگ نشان کردن
trace U رد یابی کردن نشان
traces U رد یابی کردن نشان
earmark U نشان کردن اختصاص دادن
earmarks U نشان کردن اختصاص دادن
displaying U نشان دادن ابراز کردن
represent U بیان کردن نشان دادن
to set out U نشان دادن تعیین کردن
represents U بیان کردن نشان دادن
sight U دید زدن نشان کردن
projects U فاهر کردن نشان دادن
projected U فاهر کردن نشان دادن
sights U دید زدن نشان کردن
project U فاهر کردن نشان دادن
display U نشان دادن ابراز کردن
displays U نشان دادن ابراز کردن
displayed U نشان دادن ابراز کردن
represented U بیان کردن نشان دادن
suspension ribbon U لنت اویزان کردن نشان
marking U نشان دار سازی نشان
markings U نشان دار سازی نشان
poniter U نشان دهنده نشان گیرنده
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
damaskeen U ابدارکردن زرنشان یاسیم نشان کردن
feature U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
demonstrates U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
simulate U تقلید نشان دادن وانمود کردن
punctuates U نشان گذاری کردن نقطه دار
features U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
punctuate U نشان گذاری کردن نقطه دار
demonstrating U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
punctuated U نشان گذاری کردن نقطه دار
simulates U تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating U تقلید نشان دادن وانمود کردن
demonstrate U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
brazen U بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
brazenly U بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
belying U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belied U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrated U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
punctuating U نشان گذاری کردن نقطه دار
to give publicity to U بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
belie U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
featuring U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
refers U اشاره کردن نشان کردن
highlighting U نشان کردن پررنگ کردن
referred U اشاره کردن نشان کردن
refer U اشاره کردن نشان کردن
copperplate U کلیشه مسی صفحه مسی
gem U سنگ گران بها جواهر نشان کردن
milestone U بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
gems U سنگ گران بها جواهر نشان کردن
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
milestones U بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
conceal U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceals U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
to check off U رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
supervisory U 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
auto U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
images U نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
target materials U مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
to inlay gems in anything U چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
quoted U نقل بیان کردن نشان نقل قول
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
quotes U نقل بیان کردن نشان نقل قول
quote U نقل بیان کردن نشان نقل قول
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
indicator U نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
flashed U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
altitude azimuth U عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
scored U نشان
tallying U نشان
tokens U نشان
score U نشان
vexillum U نشان
untitled U بی نشان
refrigeratory U تب نشان
bench mark U نشان
traceless U بی نشان
refrigerent U تب نشان
presage U نشان
trackless U بی نشان
mark U نشان
token U نشان
tallying U خط نشان
chalked U نشان
chalking U نشان
tally U خط نشان
insignia U نشان
tallies U خط نشان
tally U نشان
tallies U نشان
presaged U نشان
gong [British E] U نشان
tallied U خط نشان
indicium U نشان
presages U نشان
tallied U نشان
presaging U نشان
indice U نشان
marks U نشان
symptoms U نشان
chalk U نشان
hash mark U خط نشان
vestiges U نشان
grammalogue U نشان
benchmark U نشان
tracked U نشان
benchmarks U نشان
vestige U نشان
track U نشان
icons U نشان
ikons U نشان
vestigial U نشان
symbol U نشان
traces U نشان
ensign U نشان
chalks U نشان
attributing U نشان
attributes U نشان
tracks U نشان
plaques U نشان
tracts U نشان
attribute U نشان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com