Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
flag
U
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags
U
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
look ahead
U
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
complement
U
1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complementing
U
1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complemented
U
1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complements
U
1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
carried
U
نشانه وقوع وام
carrying
U
نشانه وقوع وام
carry
U
نشانه وقوع وام
carries
U
نشانه وقوع وام
straw in the wind
<idiom>
U
نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
cascade carry
U
وام ایجاد شده در یک جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی, رقم نقلی ابشاری
fullest
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
semantics
U
خطای ناشی از استفاده از نشانه نادرست در یک دستور برنامه
ripple through carry
U
عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
full
U
مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
fullest
U
مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
quasi contract
U
عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
present perfect
U
مربوط به ماضی نقلی ماضی نقلی
low cycle fatigue
U
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability
U
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
pointer
U
نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointers
U
نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
no drop image
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
historical
U
نقلی
traditionary
U
نقلی
carrying
U
رقم نقلی
carry
U
رقم نقلی
carries
U
رقم نقلی
carried
U
رقم نقلی
ToolTips
U
برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
subraction
U
تفریق
subtraction
U
تفریق
separation
U
تفریق
subrtraction
U
تفریق
separations
U
تفریق
symbolically
U
آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolic
U
آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
carry propagation
U
پخش رقم نقلی
cascaded carry
U
رقم نقلی ابشاری
end around carry
U
رقم نقلی دورگشتی
deduced
U
تفریق کردن
subtract
U
تفریق کردن
deduce
U
تفریق کردن
deduction
U
کاهش تفریق
deduces
U
تفریق کردن
subtracter
U
تفریق کننده
subtracted
U
تفریق کردن
subtracting
U
تفریق کردن
deducing
U
تفریق کردن
subtracts
U
تفریق کردن
carry lookahead
U
با پیش بینی رقم نقلی
end around carry
U
رقم نقلی دور گشتی
propagated carry
U
رقم نقلی پخش شده
subduct
U
ربودن تفریق کردن
minus signs
U
برای تفریق یا مقدار منفی
minus
U
برای تفریق یا مقدار منفی
subtracted
U
تفریق شدن منها کردن
subtractive
U
کاهنده دارای علامت تفریق
minus sign
U
برای تفریق یا مقدار منفی
subtracting
U
تفریق شدن منها کردن
subtract
U
تفریق شدن منها کردن
subtracts
U
تفریق شدن منها کردن
scripturalism
U
اعتقادبه نص کتاب مقدس دلبستگی بدلائل نقلی
traditinal
U
مبنی بر حدیث یاخبر روایت شده نقلی
additions
U
عمل جمع بدون بیت یا کلمه نقلی
addition
U
عمل جمع بدون بیت یا کلمه نقلی
adder
U
وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند
adders
U
وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند
negative
U
عددی که تعداد تفریق از صفر را نشان میدهد
negatives
U
عددی که تعداد تفریق از صفر را نشان میدهد
subtrahend
U
در عمل تفریق , عددی که از عدد دیگر کم شود
perfect participle
U
وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
borrowed
U
عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
borrow
U
عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
arithmetic
U
مربوط به توابع ریاضی از قبیل جمع و تفریق و تقسیم و ضرب
borrows
U
عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
peach design
U
نقش هلو
[این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
registering
U
ثباتی که حاوی شماره بیت وضعیت است مثل پرچم رقم نقلی صفریاسرریز
register
U
ثباتی که حاوی شماره بیت وضعیت است مثل پرچم رقم نقلی صفریاسرریز
registers
U
ثباتی که حاوی شماره بیت وضعیت است مثل پرچم رقم نقلی صفریاسرریز
arithmetic
U
محاسباتی که روی اعداد انجام می شوند از قبیل جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
processor
U
کلمهای که حاوی تعدادی بیت وضعیت مثل پرچم رقم نقلی , صفر و سرریز است
indicator
U
ثبات یا بیت علامت که وضعیت پردازنده و ثباتهایش را نشان میدهد مثل رقم نقلی یا سرریز
occurrences
U
وقوع
incidence
U
وقوع
outbreak
U
وقوع
far between
U
کم وقوع
occurrence
U
وقوع
occurence
U
وقوع
outbreaks
U
وقوع
occurance
U
وقوع
partial carry
U
فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
locality
U
محل وقوع
frequencies
U
کثرت وقوع
localities
U
محل وقوع
frequentness
U
کثرت وقوع
the scene is laid in paris
U
جای وقوع
contingencies
U
احتمال وقوع
done
U
وقوع یافته
under way
U
درشرف وقوع
rede
U
وقوع مصلحت
come through
U
وقوع یافتن
come off
U
وقوع یافتن
centricity
U
وقوع درمرکز
scene
U
جای وقوع
scenes
U
جای وقوع
bring to pass
U
به وقوع رساندن
recurrenge
U
وقوع مکرر
interjacency
U
وقوع در میان
infrequency
U
ندرت وقوع
frequency
U
کثرت وقوع
incidence
U
تصادف وقوع
imminence
U
قرابت وقوع
presence
U
وقوع وتکرار
chronological
U
بترتیب وقوع
externality
U
وقوع درخارج
contingency
U
احتمال وقوع
red handed
U
حین وقوع جنایت
accident proof
U
علت وقوع حادثه
imminency
U
وقوع خطر نزدیک
allopatric
U
بتنهایی وقوع یافته
alpha radiation
U
وقوع طبیعی پرتو
trichromatism
U
وقوع درسه حالت
prejudgment
U
قضاوت قبل از وقوع
imminence
U
وقوع خطر نزدیک
chronological
U
ترتیب زمانی وقوع
failure logcing
U
ثبت وقوع خرابی
latest event time
U
دیرترین زمان وقوع یک واقعه
mark time
<idiom>
U
منتظر وقوع چیزی بودن
bring about
U
سبب وقوع امری شدن
hunched
U
فن احساس وقوع امری در اینده
hunch
U
فن احساس وقوع امری در اینده
early event time
U
زودترین زمان وقوع یک واقعه
rhyme scheme
U
ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
venues
U
محل وقوع جرم یا دعوی
venue
U
محل وقوع جرم یا دعوی
hunches
U
فن احساس وقوع امری در اینده
hunching
U
فن احساس وقوع امری در اینده
high
U
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
highest
U
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
highs
U
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
word order
U
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
precludes
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
pigs might fly
U
وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
preclude
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
impend
U
اویزان کردن در شرف وقوع بودن
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
precluded
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
electro optics
U
وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
future perfect
U
شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
looped
U
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loops
U
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop
U
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
the bird is p of that event
U
مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
anticipation
U
سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
alibis
U
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
a stitch in time saves nine
<proverb>
U
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
alibi
U
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
conditional
U
مین کننده وقوع چندین کار مشخص
preset vector
U
دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
attended operation
U
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
flags
U
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag
U
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
error handling
U
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
special vertict
U
رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
to prove an a
U
اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
faulted
U
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
condition
U
1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
fault
U
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faults
U
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
fallout
U
خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
metal deactivator
U
مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
unconditional
U
دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
this day six months
U
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
achievable
U
قابل وصول قابل تفریق
draw off
U
کسر کردن تفریق کردن
flow diagram
U
دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flowchart
U
دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
skilless
U
ناشی
even tual
U
ناشی
maladroit
U
ناشی
amateurish
U
ناشی
Due to
U
ناشی از
on account of somebody
[something]
U
ناشی از
dilettante
U
ناشی
dilettantes
U
ناشی
dilettanti
U
ناشی
mala filde
U
ناشی
descended
U
ناشی
therefrom
U
ناشی از ان
skill less
U
ناشی
muffs
U
ناشی
ills
U
ناشی
resultant
U
ناشی
ill-
U
ناشی
ill
U
ناشی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com