English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
transformation ratio U نسبت تبدیل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
photoresist U روش تبدیل تصاویر فتوگرافیک پس از تغییر فضاهای مقاوم نسبت به نور. در مسافت PCB به کار می رود
transmission ratio U نسبت تبدیل جعبه دنده
variable ratio U گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
Other Matches
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
novatio non presumiter U تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
conversion scale U مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
transiguration U تبدیل صورت تبدیل هیئت
restitution U تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
assembler U اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
binary to octal conversion U تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
binary to hexadecimal conversion U تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
conversion U 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions U 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
ratio U نسبت
than U نسبت به
proportions U نسبت
proportion U نسبت
format U نسبت
formats U نسبت
as compared to U نسبت به
kinship U نسبت
relation U نسبت
cognation U نسبت
proportional U به نسبت
uncross U نسبت
to U تا نسبت به
with respect to U نسبت به
In what proportion ? U به چه نسبت ؟
ratios U نسبت
In the ration lf one to ten . U به نسبت یک به ده
rate U نسبت
rates U نسبت
apropos of U نسبت به
in respect of U به نسبت
towards U نسبت به
respect U نسبت
in relation to U نسبت به
respects U نسبت
in regard to U نسبت به
in regard of U نسبت به
in proprotion to U نسبت به
t ratio U نسبت تی
quotient U نسبت
quotients U نسبت
in connexion with U نسبت به
in respect of U نسبت به
relational U نسبت
the rat of to U نسبت دو به سه
in the ratio of U به نسبت
bearing U نسبت
rapport U نسبت
attribute U نسبت دادن
visibility U نسبت دید
ascribed U نسبت دادن
ascribes U نسبت دادن
two's complement U متمم نسبت به دو
attributes U نسبت دادن
us U نسبت بما
attributing U نسبت دادن
ascribing U نسبت دادن
toward U بطرف نسبت به
ascribe U نسبت دادن
abundance U نسبت فراوانی
credits U نسبت دادن
attribution U نسبت دادن
water cement ratio U نسبت اب و سیمان
weight ratio U نسبت وزن
proximity of blood U قرابت نسبت
sensitivity ratio U نسبت حساسیت
absorption ratio U نسبت جذب
abundance ratio U نسبت فراوانی
settlement ratio U نسبت نشست
voltage ratio U نسبت ولتاژ
void ratio U نسبت منفذها
percentage U نسبت یا درصد
self relative U نسبت بخود
operating ratio U نسبت عملیاتی
blood U نسبت خویشاوندی
velocity ratio U نسبت سرعت
one's complement U متمم نسبت به یک
viscosity ratio U نسبت گرانروی
favouritism U مساعدت نسبت به
shunt ratio U نسبت شنت
ten's complement U متمم نسبت به 01
relationship U وابستگی نسبت
relationships U وابستگی نسبت
transformer ratio U نسبت مبدل
porosity U نسبت روزنه ها
recycle ratio U نسبت بازگردانی
relativization U نسبت دادن
transmissivity U نسبت فرافرستی
percentages U نسبت یا درصد
ratio of transformer U نسبت مبدل
progenitorship U نسبت جدی
progressive ratio U نسبت تصاعدی
to do by U رفتارکردن نسبت به
prorenata U نسبت موافق
to put down U نسبت دادن
there is nothing wanting U چیزی کم نسبت
ratio detector U اشکارساز نسبت
into U نسبت به مقارن
recycling ratio U نسبت بازگردانی
reduction ratio U نسبت کاهش
imputes U نسبت دادن
correspondingly U بهمان نسبت
roundness U نسبت گردی
saving ratio U نسبت پس انداز
scale down U به نسبت ثابت
scalling factor U نسبت اشل
selection ratio U نسبت گزینش
impute U نسبت دادن
strength ratio U نسبت استحکام
imputing U نسبت دادن
to behave toward U رفتارکردن نسبت به
imputed U نسبت دادن
stress ratio U نسبت تنش
price ratio U نسبت قیمت
impedance ratio U نسبت امپدانس
regarded U باره نسبت
regard U باره نسبت
in d. of U با بی اعتنایی نسبت به
bear on U نسبت داشتن
relation U رابطه نسبت
distribution ratio U نسبت توزیع
he is faithful to me U نسبت به من باوفاست
crediting U نسبت دادن
rates U اندازه نسبت
regards U باره نسبت
assion U نسبت دادن
error ratio U نسبت خطا
imputable U نسبت دادنی
magnetogyric ratio U نسبت ژیرومغناطیس
imputation U نسبت دادن
impluse ratio U نسبت ضربه
impluse ratio U نسبت ایمپولز
credited U نسبت دادن
credit U نسبت دادن
rate U اندازه نسبت
compression ratio U نسبت تراکم
inverse ratio or proportion U نسبت معکوس
inverse ratio U نسبت معکوس
ionic ratio U نسبت یونی
cost benefit ratio U نسبت فایده
correlation ratio U نسبت همبستگی
control ratio U نسبت فرمان
liquidity ratio U نسبت نقدینگی
bypass ratio U نسبت کنارگذاری
connection U بستگی نسبت
connexions U بستگی نسبت
contact ratio U نسبت تماس
deposit ratio U نسبت سپرده
lay to U نسبت دادن به
cash ratio U نسبت نقدینگی
concentration ratio U نسبت تمرکز
nines complement U متمم نسبت به 9
activity ratio U نسبت فعالیت
mole ratio U نسبت مولی
baud rate U نسبت باود
fineness ratio U نسبت فرافت
hit ratio U نسبت اصابت
image ratio U نسبت تصویر
glide ratio U نسبت سریدن
affine U نسبت ازدواجی
gyromagnetic ratio U نسبت ژیرومغناطیسی
affine U نسبت سلبی
current ratio U نسبت جاری
advalorem U به نسبت قیمت
mobility ratio U نسبت تحرک
feedback ratio U نسبت فیدبک
aspect ratio U نسبت تصویر
oxygen ration U نسبت اکسیژن
aspect ratio U نسبت صفحه
ascribable U نسبت دادنی
aspect ratio U نسبت دید
factor proportion U نسبت عوامل
feedback ratio U نسبت پس خوراند
acidity coefficient U نسبت اکسیژن
proration U سرشکنی تقسیم به نسبت
thoughtful of others U با ملاحظه نسبت بدیگران
ratio of specific heats U نسبت گرمایی ویژه
thermotropism U حساسیت نسبت به گرما
signal to noise ratio U نسبت پیام به همهمه
incapable of pain U بیحس نسبت بدرد
genealogically U ازروی نسبت نامه
golden ratio U نسبت طلایی [ریاضی]
signal to nise ratio U نسبت سیگنال به نویز
indisposed towards any one U بی میل نسبت به کسی
he showed me kindness U ابرازمحبت نسبت به من نمود
sensitive to light U حساس نسبت به روشنایی
to bear witness to U شهادت دادن نسبت به
sensibility to praise U حساسیت نسبت به ستایش
price system U نسبت و رابطه قیمتها با هم
context sensitive U حساس نسبت به متن
geopotential U پتانسیل نسبت به زمین
to be kind to... U مهربان بودن نسبت به ....
ratio of capital to output U نسبت سرمایه به تولید
scale up U افزایش به نسبت ثابت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com