Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
ratio
U
نسبت معین وثابت
ratios
U
نسبت معین وثابت
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
limiting velocity
U
بیشترین سرعت هواپیما تحت زاویه معین نسبت به افق
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
turbofan
U
موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
stenotopic
U
دارای حساسیت اندک نسبت به تغییر محیط
it is insusceptible of change
U
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
variables
U
داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
variable
U
داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
nonlinear
U
مدار الکترونیکی که خروجی آن نسبت به ورودی خط ی تغییر نمیکند
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
hysteresis
U
تاخیر تغییر دانسیته شارمغناطیسی نسبت به شدت میدان مغناطیسی
current ratio
U
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
photoresist
U
روش تبدیل تصاویر فتوگرافیک پس از تغییر فضاهای مقاوم نسبت به نور. در مسافت PCB به کار می رود
incremental backup
U
تابع پشتیبان که فقط فایل هایی را ذخیره میکند که نسبت به ذخیهر قبلی تغییر کرده اند
cross elasticity of demand
U
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
net wealth
U
دارائی خالص
equity
U
دارائی خالص
equity capital
U
دارائی خالص
equities
U
دارائی خالص
net asset
U
دارائی خالص
varistor
U
مقاومت نیمه هادی با دوالکترود که مقاومت ان به نسبت عکس ولتاژ در هرجهت تغییر میکند
capital net worth
U
دارائی خالص سرمایهای
net asset value
U
ارزش دارائی خالص
tacking
U
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tack
U
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked
U
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacks
U
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
variable ratio
U
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
net debt
U
بدهی خالص
demand elasticity
U
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
pareto criterion
U
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
in regard of
U
نسبت به
in regard to
U
نسبت به
in relation to
U
نسبت به
with respect to
U
نسبت به
in respect of
U
به نسبت
proportion
U
نسبت
in respect of
U
نسبت به
rate
U
نسبت
in connexion with
U
نسبت به
uncross
U
نسبت
bearing
U
نسبت
formats
U
نسبت
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
kinship
U
نسبت
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
in proprotion to
U
نسبت به
relation
U
نسبت
rates
U
نسبت
proportions
U
نسبت
to
U
تا نسبت به
format
U
نسبت
in the ratio of
U
به نسبت
ratio
U
نسبت
proportional
U
به نسبت
ratios
U
نسبت
quotients
U
نسبت
cognation
U
نسبت
than
U
نسبت به
as compared to
U
نسبت به
relational
U
نسبت
rapport
U
نسبت
apropos of
U
نسبت به
respect
U
نسبت
towards
U
نسبت به
respects
U
نسبت
the rat of to
U
نسبت دو به سه
t ratio
U
نسبت تی
quotient
U
نسبت
prorenata
U
نسبت موافق
blood
U
نسبت خویشاوندی
ratio detector
U
اشکارساز نسبت
ratio of transformer
U
نسبت مبدل
percentage
U
نسبت یا درصد
ten's complement
U
متمم نسبت به 01
favouritism
U
مساعدت نسبت به
porosity
U
نسبت روزنه ها
percentages
U
نسبت یا درصد
price ratio
U
نسبت قیمت
stress ratio
U
نسبت تنش
strength ratio
U
نسبت استحکام
progressive ratio
U
نسبت تصاعدی
progenitorship
U
نسبت جدی
transformer ratio
U
نسبت مبدل
scale down
U
به نسبت ثابت
scalling factor
U
نسبت اشل
relation
U
رابطه نسبت
selection ratio
U
نسبت گزینش
self relative
U
نسبت بخود
sensitivity ratio
U
نسبت حساسیت
attribute
U
نسبت دادن
in d. of
U
با بی اعتنایی نسبت به
saving ratio
U
نسبت پس انداز
roundness
U
نسبت گردی
correspondingly
U
بهمان نسبت
recycle ratio
U
نسبت بازگردانی
proximity of blood
U
قرابت نسبت
recycling ratio
U
نسبت بازگردانی
reduction ratio
U
نسبت کاهش
relativization
U
نسبت دادن
regards
U
باره نسبت
regarded
U
باره نسبت
regard
U
باره نسبت
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
void ratio
U
نسبت منفذها
voltage ratio
U
نسبت ولتاژ
imputing
U
نسبت دادن
water cement ratio
U
نسبت اب و سیمان
ionic ratio
U
نسبت یونی
weight ratio
U
نسبت وزن
inverse ratio
U
نسبت معکوس
viscosity ratio
U
نسبت گرانروی
velocity ratio
U
نسبت سرعت
into
U
نسبت به مقارن
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
two's complement
U
متمم نسبت به دو
transmissivity
U
نسبت فرافرستی
transformation ratio
U
نسبت تبدیل
lay to
U
نسبت دادن به
mobility ratio
U
نسبت تحرک
mole ratio
U
نسبت مولی
to put down
U
نسبت دادن
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
imputes
U
نسبت دادن
relationship
U
وابستگی نسبت
relationships
U
وابستگی نسبت
ascribed
U
نسبت دادن
to do by
U
رفتارکردن نسبت به
to behave toward
U
رفتارکردن نسبت به
ascribe
U
نسبت دادن
one's complement
U
متمم نسبت به یک
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
attributes
U
نسبت دادن
attribution
U
نسبت دادن
imputed
U
نسبت دادن
impute
U
نسبت دادن
shunt ratio
U
نسبت شنت
nines complement
U
متمم نسبت به 9
ascribing
U
نسبت دادن
ascribes
U
نسبت دادن
settlement ratio
U
نسبت نشست
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
cash ratio
U
نسبت نقدینگی
assion
U
نسبت دادن
contact ratio
U
نسبت تماس
us
U
نسبت بما
compression ratio
U
نسبت تراکم
aspect ratio
U
نسبت دید
gyromagnetic ratio
U
نسبت ژیرومغناطیسی
aspect ratio
U
نسبت تصویر
toward
U
بطرف نسبت به
aspect ratio
U
نسبت صفحه
he is faithful to me
U
نسبت به من باوفاست
ascribable
U
نسبت دادنی
current ratio
U
نسبت جاری
glide ratio
U
نسبت سریدن
fineness ratio
U
نسبت فرافت
distribution ratio
U
نسبت توزیع
baud rate
U
نسبت باود
error ratio
U
نسبت خطا
factor proportion
U
نسبت عوامل
abundance
U
نسبت فراوانی
cost benefit ratio
U
نسبت فایده
bear on
U
نسبت داشتن
visibility
U
نسبت دید
connection
U
بستگی نسبت
connexions
U
بستگی نسبت
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
control ratio
U
نسبت فرمان
bypass ratio
U
نسبت کنارگذاری
hit ratio
U
نسبت اصابت
imputable
U
نسبت دادنی
rate
U
اندازه نسبت
rates
U
اندازه نسبت
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
impluse ratio
U
نسبت ایمپولز
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
credit
U
نسبت دادن
activity ratio
U
نسبت فعالیت
credited
U
نسبت دادن
advalorem
U
به نسبت قیمت
affine
U
نسبت سلبی
affine
U
نسبت ازدواجی
crediting
U
نسبت دادن
credits
U
نسبت دادن
impluse ratio
U
نسبت ضربه
image ratio
U
نسبت تصویر
deposit ratio
U
نسبت سپرده
attributing
U
نسبت دادن
impedance ratio
U
نسبت امپدانس
absorption ratio
U
نسبت جذب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com