English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
current transfer ratio U نسبت انتقال جریان
rapidness U سرعت انتقال
speediness U سرعت انتقال
promptitude U سرعت انتقال
rapidity U سرعت انتقال
promptness U سرعت انتقال
swiftness U سرعت انتقال
velocity U سرعت انتقال
fleetness U سرعت انتقال
easiness [quickness] U سرعت انتقال
speed of action U سرعت انتقال
celerity U سرعت انتقال
alacrity [speed] U سرعت انتقال
quickness U سرعت انتقال
nippiness U سرعت انتقال
velocity of energy transmission U سرعت انتقال انرژی
data transfer rate U سرعت انتقال داده ها
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
apprehensiveness U هراس وسوسه- زود فهمی سرعت انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
bell a U شکل استاندارد انتقال داده توسط تلفن با سرعت 0021بیت در ثانیه
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
bell 0 U فرم استاندارد انتقال توسط تلفن با سرعت 003 بیت درثانیه یا کمتر
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
transferring U سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfer U سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfers U سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
inflow ratio U نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
machine number U عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
variable ratio U گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
line shaft U انتقال
bail arm U انتقال
assignment U انتقال
migration U انتقال
assignments U انتقال
intuitions U انتقال
marque U انتقال
metabasis U انتقال
downloading U انتقال
shifts U انتقال
conduction U انتقال
devolution U انتقال
shifted U انتقال
shift U انتقال
conveyance U انتقال
conveyances U انتقال
displacement U انتقال
intuition U انتقال
convey U انتقال
conductance U انتقال
transition U انتقال
transitions U انتقال
transfer check U انتقال
transmission line U خط انتقال
transfer line U خط انتقال
transference U انتقال
conveyed U انتقال
transformation U انتقال
transportation U انتقال
turn over U انتقال
translations U انتقال
translation U انتقال
conveys U انتقال
transter U انتقال
conveying U انتقال
transmission U انتقال
shift U انتقال
transfers U انتقال
transferring U انتقال
transfer U انتقال
move U انتقال
transmissions U انتقال
negotiation U انتقال
mittimus U انتقال
negotiations U انتقال
abaloenation U انتقال
velocity ratio U نسبت سرعت
open cheque U چک انتقال پذیر
transfer switch U کلید انتقال
transfer table U میز انتقال
transfer rate U نرخ انتقال
cessionary U انتقال گیرنده
social transmission U انتقال اجتماعی
information transmission U انتقال اطلاعات
transfer operation U عمل انتقال
change over U انتقال بانکی
not negotiable U غیرقابل انتقال
transporting U انتقال دادن
transfer time U زمان انتقال
transfer time U مدت انتقال
conveying capacity U قدرت انتقال
axle U محور انتقال
transition time U زمان انتقال
transition probability U احتمال انتقال
detach U انتقال دادن
transition period U دوره انتقال
transition moment U گشتاور انتقال
transferrer U انتقال دهنده
transferor U انتقال دهنده
transferee U انتقال گیرنده
axles U محور انتقال
synchronous transmission U انتقال همزمان
incidence of taxation U انتقال مالیات
tactical march U انتقال جنگی
transfer address U ادرس انتقال
alienation U انتقال مالکیت
transfer machine U دستگاه انتقال
negotiable instruments U اسنادقابل انتقال
transferability U انتقال پذیری
negotiability U انتقال پذیری
negative transfer U انتقال منفی
transfer U انتقال دادن
internal transmittance U ضریب انتقال
transfer ladle U پاتیل انتقال
image propagation factor U ضریب انتقال
crawl carry U انتقال خزشی
transfer function U تابع انتقال
transfer medium U رسانه انتقال
transfer of capital U انتقال سرمایه
transfer of learning U انتقال یادگیری
technology transfer U انتقال تکنولوژی
transfer orbit U مدار انتقال
counter transference U انتقال متقابل
telegraphic transfer U انتقال تلگرافی
thought transference U انتقال فکر
conditional transfer U انتقال شرطی
to be transferred U انتقال یافتن
conductible U قابل انتقال
transfer of training U انتقال اموزش
to carry over U انتقال دادن
convect U انتقال یافتن
immobilization U عدم انتقال
image transmission U انتقال تصویر
conveyable U قابل انتقال
transfer of technology U انتقال تکنولوژی
transfer interpreter U مفسر انتقال
transferable U انتقال پذیر
detaches U انتقال دادن
negotiating U قابل انتقال
convection U انتقال گرما
convection U انتقال برق
protect a player U معاف از انتقال
bail U واگذاری انتقال
lineshaft drive U محرکه انتقال
transferred U انتقال یافته
conveyance U سند انتقال
gear U انتقال دادن
negotiates U قابل انتقال
negotiated U قابل انتقال
detaching U انتقال دادن
light transmission U انتقال نور
asynchronous transmission U انتقال غیرهمزمان
alienate U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
assignment of contract U انتقال قرارداد
line generated error U خطای انتقال
line transmission error U خطای انتقال
negotiate U قابل انتقال
geared U انتقال دادن
conveyances U سند انتقال
gears U انتقال دادن
power transmission U انتقال قدرت
assignment U انتقال قانونی
assignments U انتقال قانونی
mortmain U انتقال ناپذیری
power transmission U انتقال انرژی
positive transference U انتقال مثبت
positive transfer U انتقال مثبت
portability U قابلیت انتقال
shuttle U ریل انتقال
shuttled U ریل انتقال
negotiators U انتقال دهنده
alienator U انتقال دهنده
alienated U انتقال شده
progation U افزایش انتقال
alienor U انتقال دهنده
transmitter U انتقال دهنده
negotiator U انتقال دهنده
transmitters U انتقال دهنده
shuttles U ریل انتقال
shift of a curve U انتقال یک منحنی
shift forward U انتقال به جلو
carry over U انتقال دادن
alienable U قابل انتقال
shift backward U انتقال به عقب
sewarage U انتقال گنداب
capital flow U انتقال سرمایه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com