Perdic | نسبتا خوب متوسط | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (2 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	fair U	نسبتا خوب متوسط
	fairer U	نسبتا خوب متوسط
	fairest U	نسبتا خوب متوسط
	fairs U	نسبتا خوب متوسط

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	rather U	نسبتا
	relatively U	نسبتا"
	comparatively U	نسبتا
	sort of U	نسبتا
	semiarid U	نسبتا کم اب
	wettish U	نسبتا تر
	oldish U	نسبتا پیر
	nowhere near U	نسبتا دور
	strongish U	نسبتا قوی
	subaquatic U	نسبتا ابزی ا
	tallish U	نسبتا بلند
	yellowy U	نسبتا زرد
	thickish U	نسبتا ضخیم
	widish U	نسبتا وسیع
	modest U	معتدل نسبتا کم
	poorish U	نسبتا فقیر
	poorish U	نسبتا ضعیف
	prettyish U	نسبتا زیبا
	considerably U	نسبتا"زیاد
	stiffish U	نسبتا سخت
	thinnish U	نسبتا لاغر
	smallish U	نسبتا کوچک
	biggish U	نسبتا بزرگ
	largish U	نسبتا بزرگ
	darkish U	نسبتا تاریک
	andante U	نسبتا ملایم
	somedeal U	اندکی نسبتا
	slowish U	نسبتا کند
	andante U	نسبتا اهسته
	youngish U	نسبتا جوان
	lightish U	نسبتا سبک
	lightish U	نسبتا روشن
	thickly U	نسبتا ضخیم
	goodish U	نسبتا خوب
	hypothermal U	نسبتا گرم
	coolish U	نسبتا خنک
	enough U	باندازهء کافی نسبتا
	partly U	نسبتا دریک جزء
	sweetish U	چیز نسبتا شیرین
	flattish U	نسبتا خنک یابیمزه
	heavy-set U	چهارشانه و نسبتا چاق
	good U	معتبر موجه نسبتا" زیاد
	large scale U	نسبتا زیاد بمعیار وسیع
	deprossion U	منطقهای با فشار بارومتری نسبتا کم
	large-scale U	نسبتا زیاد بمعیار وسیع
	gambusia U	ماهی ابنوس قسمتهای نسبتا گرمسیر
	clothesline U	ضربه نسبتا"مستقیم نزدیک زمین
	gallinipper U	حشره گزنده نسبتا بزرگ سرخک
	orthocephalic U	دارای سر نسبتا کوتاه وصورت پهن
	wind shadow U	منطقه اب نسبتا راکد در سمت پناهگاه قایق از باد
	acerbic <adj.> U	انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
	anthracite U	زغال سنگ نسبتا خالص که حاوی تاحدود 59% کربن میباشد
	ectoplasm U	طبقه خارجی سیتوپلاسم که بدون دانه و نسبتا سفت است برون مایه
	mean sea level U	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
	chrome dyes U	کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
	p channel mos U	تکنولوژی نیمه هادی اکسیدفلزی نسبتا" قدیمی برای دستگاههایی که با تکنولوژی LSI ساخته شده اند
	modals U	متوسط
	modal U	متوسط
	medium U	متوسط
	intermediate U	متوسط
	average limit of ice U	حد متوسط یخ
	tolerable U	متوسط
	mesne U	متوسط
	mediums U	متوسط
	mediocre U	متوسط
	life expectancies U	سن متوسط
	life expectancy U	سن متوسط
	osculant U	متوسط
	moderate U	متوسط
	moderated U	متوسط
	medium gravle U	شن متوسط
	moderating U	متوسط
	meant U	متوسط
	moderates U	متوسط
	intermedial U	متوسط
	mean U	متوسط
	average U	متوسط
	average U	حد متوسط
	averaged U	متوسط
	averaged U	حد متوسط
	meaner U	متوسط
	meanest U	متوسط
	averaging U	حد متوسط
	averages U	متوسط
	averages U	حد متوسط
	averaging U	متوسط
	jijim [cicim] U	جاجیم [دست بافته های نسبتا زبر که به شاه سون نیز شناخته شده و بصورت راه راه و پود نما بافته می شود.]
	mean variation U	تغییر متوسط
	m.f. U	بسامد متوسط
	mean value U	مقدار متوسط
	mean time U	ساعت متوسط
	mean time U	زمان متوسط
	m.f. U	فرکانس متوسط
	mean stress U	خستگی متوسط
	mean speed U	سرعت متوسط
	mean daily U	متوسط روزانه
	subaverage U	زیر حد متوسط
	mean price U	قیمت متوسط
	mean deviation U	انحراف متوسط
	mean life U	عمر متوسط
	mean income U	درامد متوسط
	intermediately U	بطور متوسط
	intermediate pressure U	فشار متوسط
	averagly U	بطور متوسط
	middlingly U	بطور متوسط
	averagely U	بطور متوسط
	average speed U	سرعت متوسط
	average voltage U	ولتاژ متوسط
	average variable cost U	هزینه متوسط
	average value U	مقدار متوسط
	average total cost U	هزینه متوسط کل
	weighted average U	متوسط وزنی
	intermediate lampholder U	سر پیچ متوسط
	intermediate hurdle U	مانع متوسط
	intermediate high voltage line U	خط فشار متوسط
	intermediate contrast U	تغایر متوسط
	girder bridge U	پل بیلی متوسط
	mean chord U	وتر متوسط
	mean velocity U	سرعت متوسط
	sort of U	بمقدار متوسط
	moderate speed U	سرعت متوسط
	over-average <adj.> U	بالاتر از حد متوسط
	middle price U	قیمت متوسط
	above average <adj.> U	بیشتر از حد متوسط
	mid range U	برد متوسط
	sort of U	بمیزان متوسط
	above-average <adj.> U	بیشتر از حد متوسط
	over-average <adj.> U	بیشتر از حد متوسط
	above-average <adj.> U	بالاتر از حد متوسط
	monthly average U	متوسط ماهیانه
	above average <adj.> U	بالاتر از حد متوسط
	secondarily U	بطور متوسط
	true power U	توان متوسط
	on the a U	بطور متوسط
	medium voltage U	ولتاژ متوسط
	medium scale U	در مقیاس متوسط
	median gray U	خاکستری متوسط
	medially U	بطورمیانه یا متوسط
	a modest income U	درآمدی متوسط
	every Tom, Dick and Harry <idiom> U	طبقه متوسط
	a medium sized car U	یک اتومبیل متوسط
	median income U	درامد متوسط
	mediterranean sea U	بحر متوسط
	medium frequency U	بسامد متوسط
	medium cloud U	ابرهای متوسط
	above average <adj.> U	بیش از حد متوسط
	above-average <adj.> U	بیش از حد متوسط
	medium carbon steel U	فولادباکربن متوسط
	medium artillery U	توپخانه متوسط
	over-average <adj.> U	بیش از حد متوسط
	medial U	میانه متوسط
	average cost U	هزینه متوسط
	duffers U	بازیگر متوسط
	halftone U	رنگ متوسط
	halftones U	رنگ متوسط
	par U	میزان متوسط
	middle class U	طبقه متوسط
	middle classes U	طبقه متوسط
	average flow U	جریان متوسط
	medium wave U	موج متوسط
	thins U	تیم متوسط
	averaging U	مقدار متوسط
	thin U	تیم متوسط
	average latency U	تاخیر متوسط
	average latency U	رکود متوسط
	thinned U	تیم متوسط
	thinners U	تیم متوسط
	thinnest U	تیم متوسط
	average input U	نهاده متوسط
	average depth U	عمق متوسط
	average conditions U	شرایط متوسط
	midway U	متوسط میانجی
	life expectancies U	عمر متوسط
	life expectancy U	عمر متوسط
	mean depth U	عمق متوسط
	average deviation U	انحراف متوسط
	normal U	میانه متوسط
	average expense U	هزینه متوسط
	mediocrity U	اندازه متوسط
	medium U	متوسط معتدل
	average efficiency U	بازده متوسط
	average discharge U	بده متوسط
	medium U	مقدار متوسط
	mediums U	مقدار متوسط
	average life U	عمر متوسط
	averages U	میانه متوسط
	average yield U	بازده متوسط
	average product U	محصول متوسط
	mean U	میانه متوسط
	duffer U	بازیگر متوسط
	averaged U	مقدار متوسط
	average return U	بازده متوسط
	meaner U	میانه متوسط
	average productivity U	بازدهی متوسط
	average U	مقدار متوسط
	meanest U	میانه متوسط
	average price U	قیمت متوسط
	average U	میانه متوسط
	averaging U	میانه متوسط
	average product U	تولید متوسط