English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
accost U نزدیک کشیدن
accosted U نزدیک کشیدن
accosting U نزدیک کشیدن
accosts U نزدیک کشیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
bouse U بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight U بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . U ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
snuffle U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
agonise U زحمت کشیدن درد کشیدن
twinge U درد کشیدن تیر کشیدن
twinges U درد کشیدن تیر کشیدن
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
dragged U کشیدن بزور کشیدن
drags U کشیدن بزور کشیدن
drag U کشیدن بزور کشیدن
pull up U بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
near by U نزدیک به
near by U نزدیک
near at hand U نزدیک
nigh U نزدیک
fast by U نزدیک
forby U نزدیک
hard by U نزدیک
foreby U نزدیک
forbye U از نزدیک
forbye U نزدیک
forby U از نزدیک
in sight U نزدیک
accessible U نزدیک
near upon U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
nears U نزدیک
near U نزدیک
near- U نزدیک
nearing U نزدیک
neared U نزدیک
nearest U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
nearby U نزدیک
vicinal U نزدیک
next door to U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
hand to hand U نزدیک
on the eve of U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
proximate U نزدیک
contiguous U نزدیک
by U از نزدیک
imminent U نزدیک
narrowly U از نزدیک
towards U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
neighbouring U نزدیک
nearer U نزدیک
adjacent U نزدیک
beside U نزدیک
closest U نزدیک
close by U نزدیک
close-ups U از نزدیک
close-up U از نزدیک
at hand U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
close U نزدیک
forthcoming U نزدیک
approaching U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
close aboard U نزدیک
close up U از نزدیک
upcoming U نزدیک
closes U نزدیک
closer U نزدیک
insides U نزدیک بمرکز
closer U نزدیک به ناو
converged U به هم نزدیک شدن
close U نزدیک بهم
close U نزدیک به ناو
closer U نزدیک بهم
subsaturated U نزدیک به اشباع
subcentral U نزدیک مرکز
myopic U نزدیک بین
by U نزدیک کنار
short-range U نزدیک برد
short sighted U نزدیک بین
near-sighted U نزدیک بین
recent memory U حافظه نزدیک
near sighted U نزدیک بین
nearsighted U نزدیک بین
subadult U نزدیک سن تکلیف
subapical U نزدیک راس
Near East U خاور نزدیک
almost U بطور نزدیک
short range U نزدیک برد
short-sighted U نزدیک بین
beetle eyed U نزدیک بین
inside U نزدیک بمرکز
whitish U نزدیک به سفید
closest U نزدیک بهم
to keep close U نزدیک ماندن
deepest U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
nears U نزدیک به ضربه
deep U نزدیک به هدف
nearing U نزدیک به ضربه
myopia U نزدیک بینی
upcoming U دراتیه نزدیک
approachable U نزدیک شدنی
nearest U نزدیک به ضربه
low U نزدیک سبد
toward U نزدیک به مقارن
deciding U نزدیک به هدف
stand by <idiom> U نزدیک بودن
Near our office . U نزدیک اداره ما
to be on the way U نزدیک شدن
to come by U نزدیک شدن
closes U نزدیک به ناو
to gain on U نزدیک شدن به
besides U بعلاوه نزدیک
adjoining U نزدیک مجاور
closes U نزدیک بهم
at U پهلوی نزدیک
shorter U نزدیک تور
short U نزدیک تور
grazes U نزدیک به زمین
grazed U نزدیک به زمین
graze U نزدیک به زمین
closest U نزدیک به ناو
shortest U نزدیک تور
converge U به هم نزدیک شدن
close range U مسافت نزدیک
close price U قیمت نزدیک
going on U نزدیک شدن
hail fellow U صمیمی نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
hand in glove U خیلی نزدیک
close in U نزدیک شدن
hare sighted U نزدیک بین
close coordination U هماهنگی نزدیک
his almost night U نزدیک شب است
close coordination U همکاری نزدیک
immediate flanks U جناحین نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
in shore U در اب نزدیک کرانه
close control U کنترل نزدیک
gain on U نزدیک شدن به
close range U فاصله نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
converges U به هم نزدیک شدن
converging U به هم نزدیک شدن
acceding U نزدیک شدن
accedes U نزدیک شدن
acceded U نزدیک شدن
accede U نزدیک شدن
far and near U دور و نزدیک
erelong U در اینده نزدیک
draw on U نزدیک شدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
draw near U نزدیک شدن
danger close U خطر نزدیک
cypres U تقریبی نزدیک
come by U نزدیک شدن
close support U پشتیبانی نزدیک
close combat U رزم نزدیک
in the near f. U دراینده نزدیک
abut U نزدیک بودن
odd comeshortly U روز نزدیک
odd comeshortly U اینده نزدیک
of kin U نزدیک همانند
aggress U نزدیک شدن
on the simmer U نزدیک بجوش
aftermost U نزدیک پاشنه
parahepatic U نزدیک جگر
paranephric U نزدیک گرده
parotic U نزدیک به گوش
paulo postfuture U اینده نزدیک
admaxillary U نزدیک ارواره
proximal U نزدیک مبدا
adductor U نزدیک کننده
adducent U نزدیک کننده
abuts U نزدیک بودن
abutted U نزدیک بودن
neighbor U همسایه نزدیک
one of these days U دراینده نزدیک
inapproachable U نزدیک نشدنی
inextremis U نزدیک بمرگ
infighting U نبرد نزدیک
keep back U نزدیک نشوید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com