English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
myopia U نزدیک بینی
myopy U نزدیک بینی
near sight U نزدیک بینی
near sightedness U نزدیک بینی
paranasal U نزدیک بینی
nearsightedness U نزدیک بینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pseudomyopia U نزدیک بینی کاذب
short sight U نزدیک بینی کوتاه نظری
Other Matches
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
snub nosed U دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed U دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed U دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
septum U حفرههای بینی پره بینی
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
guided propagation U تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer U استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
weather forecasts U پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecast U پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anticipated stock losses U تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
anaglyph U عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
predicting interval U فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
near at hand U نزدیک
hand to hand U نزدیک
near by U نزدیک به
up to <idiom> U نزدیک به
closer U نزدیک
nearing U نزدیک
nears U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
near upon U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
on the verge of U نزدیک به
narrowly U از نزدیک
neighbouring U نزدیک
near U نزدیک
neared U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
near- U نزدیک
imminent U نزدیک
by U از نزدیک
contiguous U نزدیک
nearer U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
next door to U نزدیک
close aboard U نزدیک
nearest U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
nearby U نزدیک
towards U نزدیک
on the eve of U نزدیک
vicinal U نزدیک
close U نزدیک
in sight U نزدیک
approaching U نزدیک
forthcoming U نزدیک
adjacent U نزدیک
nigh U نزدیک
hard by U نزدیک
closest U نزدیک
proximate U نزدیک
beside U نزدیک
closes U نزدیک
accessible U نزدیک
at hand U نزدیک
close by U نزدیک
foreby U نزدیک
near by U نزدیک
upcoming U نزدیک
close-ups U از نزدیک
fast by U نزدیک
forbye U از نزدیک
forbye U نزدیک
forby U از نزدیک
forby U نزدیک
close up U از نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
close-up U از نزدیک
Near East U خاور نزدیک
adjoining U نزدیک مجاور
close U نزدیک به ناو
closest U نزدیک به ناو
of kin U نزدیک همانند
besides U بعلاوه نزدیک
closer U نزدیک بهم
closer U نزدیک به ناو
low U نزدیک سبد
close U نزدیک بهم
insides U نزدیک بمرکز
almost U بطور نزدیک
closes U نزدیک به ناو
proximal U نزدیک مبدا
recent memory U حافظه نزدیک
inside U نزدیک بمرکز
closes U نزدیک بهم
his almost night U نزدیک شب است
gain on U نزدیک شدن به
accede U نزدیک شدن
acceded U نزدیک شدن
accedes U نزدیک شدن
acceding U نزدیک شدن
converge U به هم نزدیک شدن
converged U به هم نزدیک شدن
converges U به هم نزدیک شدن
converging U به هم نزدیک شدن
far and near U دور و نزدیک
abutted U نزدیک بودن
going on U نزدیک شدن
hail fellow U صمیمی نزدیک
immediate flanks U جناحین نزدیک
hare sighted U نزدیک بین
in shore U در اب نزدیک کرانه
in the near f. U دراینده نزدیک
one of these days U دراینده نزدیک
inapproachable U نزدیک نشدنی
inextremis U نزدیک بمرگ
infighting U نبرد نزدیک
keep back U نزدیک نشوید
hand in glove U خیلی نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
abuts U نزدیک بودن
abut U نزدیک بودن
near by U دم دست نزدیک
foreground U نزدیک نما
by U نزدیک کنار
short-range U نزدیک برد
short range U نزدیک برد
draw on U نزدیک شدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
draw near U نزدیک شدن
parahepatic U نزدیک جگر
paranephric U نزدیک گرده
parotic U نزدیک به گوش
short-sighted U نزدیک بین
odd comeshortly U اینده نزدیک
erelong U در اینده نزدیک
beetle eyed U نزدیک بین
near point U نقطه نزدیک
near shore U نزدیک به ساحل
myopic U نزدیک بین
nearer the end U نزدیک تر بیابان
neighbor U همسایه نزدیک
near sighted U نزدیک بین
near-sighted U نزدیک بین
nearsighted U نزدیک بین
odd comeshortly U روز نزدیک
paulo postfuture U اینده نزدیک
close in U نزدیک شدن
stand by <idiom> U نزدیک بودن
in the near future U در آینده نزدیک
approximates U نزدیک کردن
approximated U نزدیک کردن
approximate U نزدیک کردن
aggress U نزدیک شدن
approachable U نزدیک شدنی
upcoming U دراتیه نزدیک
aftermost U نزدیک پاشنه
accosts U نزدیک کشیدن
accosts U نزدیک شدن
accosting U نزدیک کشیدن
caudal U نزدیک به انتها
in U نزدیک دم دست
about U در اطراف نزدیک
deciding U نزدیک به هدف
close coordination U هماهنگی نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close control U کنترل نزدیک
close combat U رزم نزدیک
Near our office . U نزدیک اداره ما
in- U نزدیک ساحل
in- U نزدیک دم دست
in U نزدیک ساحل
accosting U نزدیک شدن
accosted U نزدیک کشیدن
graze U نزدیک به زمین
approached U نزدیک شدن
approach U نزدیک شدن
danger close U خطر نزدیک
toward(s) evening U نزدیک به عصر
offing U در اینده نزدیک
neighbours U نزدیک مجاور
neighbour U نزدیک مجاور
to be quite close U نزدیک به هم بودن
accosted U نزدیک شدن
accost U نزدیک کشیدن
accost U نزدیک شدن
admaxillary U نزدیک ارواره
adductor U نزدیک کننده
adducent U نزدیک کننده
deepest U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
deep U نزدیک به هدف
approaches U نزدیک شدن
neighbors U نزدیک مجاور
upstream U نزدیک به سرچشمه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com