English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it is near the knuckle U نزدیک است که خارج ازنزاکت شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
out of bounds U خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
hooked medallion U ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
close-up U از نزدیک
hard by U نزدیک
nearest U نزدیک
near U نزدیک
close-ups U از نزدیک
foreby U نزدیک
near- U نزدیک
near by U نزدیک
nigh U نزدیک
nearer U نزدیک
near by U نزدیک به
close up U از نزدیک
neared U نزدیک
near at hand U نزدیک
forbye U از نزدیک
close aboard U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
beside U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
close by U نزدیک
at hand U نزدیک
in sight U نزدیک
upcoming U نزدیک
forthcoming U نزدیک
closest U نزدیک
forbye U نزدیک
forby U از نزدیک
forby U نزدیک
fast by U نزدیک
close U نزدیک
accessible U نزدیک
closer U نزدیک
closes U نزدیک
approaching U نزدیک
vicinal U نزدیک
narrowly U از نزدیک
hand to hand U نزدیک
contiguous U نزدیک
by U از نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
up against <idiom> U نزدیک به
towards U نزدیک
imminent U نزدیک
nearby U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
nearing U نزدیک
neighbouring U نزدیک
next door to U نزدیک
adjacent U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
proximate U نزدیک
near upon U نزدیک
on the eve of U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
nears U نزدیک
closes U نزدیک به ناو
closest U نزدیک به ناو
inside U نزدیک بمرکز
insides U نزدیک بمرکز
low U نزدیک سبد
approachable U نزدیک شدنی
besides U بعلاوه نزدیک
upcoming U دراتیه نزدیک
deciding U نزدیک به هدف
adjoining U نزدیک مجاور
myopia U نزدیک بینی
toward U نزدیک به مقارن
closes U نزدیک بهم
closer U نزدیک بهم
near sighted U نزدیک بین
myopic U نزدیک بین
beetle eyed U نزدیک بین
abuts U نزدیک بودن
abutted U نزدیک بودن
acceding U نزدیک شدن
converging U به هم نزدیک شدن
accede U نزدیک شدن
acceded U نزدیک شدن
converges U به هم نزدیک شدن
converged U به هم نزدیک شدن
converge U به هم نزدیک شدن
near-sighted U نزدیک بین
abut U نزدیک بودن
almost U بطور نزدیک
closer U نزدیک به ناو
Near East U خاور نزدیک
close U نزدیک بهم
short range U نزدیک برد
close U نزدیک به ناو
short-range U نزدیک برد
short-sighted U نزدیک بین
nearsighted U نزدیک بین
foreground U نزدیک نما
at U پهلوی نزدیک
accedes U نزدیک شدن
inextremis U نزدیک بمرگ
neighbor U همسایه نزدیک
odd comeshortly U روز نزدیک
odd comeshortly U اینده نزدیک
of kin U نزدیک همانند
on the simmer U نزدیک بجوش
parahepatic U نزدیک جگر
paranephric U نزدیک گرده
parotic U نزدیک به گوش
nearsightedness U نزدیک بینی
nearer the end U نزدیک تر بیابان
near shore U نزدیک به ساحل
infighting U نبرد نزدیک
keep back U نزدیک نشوید
myopy U نزدیک بینی
near sight U نزدیک بینی
near sightedness U نزدیک بینی
paranasal U نزدیک بینی
near by U دم دست نزدیک
near point U نقطه نزدیک
paulo postfuture U اینده نزدیک
proximal U نزدیک مبدا
Near our office . U نزدیک اداره ما
stand by <idiom> U نزدیک بودن
in the near future U در آینده نزدیک
to be quite close U نزدیک به هم بودن
to keep close U نزدیک ماندن
to gain on U نزدیک شدن به
to come by U نزدیک شدن
recent memory U حافظه نزدیک
toward(s) evening U نزدیک به عصر
short sighted U نزدیک بین
subadult U نزدیک سن تکلیف
subapical U نزدیک راس
subcentral U نزدیک مرکز
subsaturated U نزدیک به اشباع
to be on the way U نزدیک شدن
close control U کنترل نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
close in U نزدیک شدن
close price U قیمت نزدیک
close range U مسافت نزدیک
close range U فاصله نزدیک
close combat U رزم نزدیک
closest U نزدیک بهم
caudal U نزدیک به انتها
deep U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
deepest U نزدیک به هدف
adducent U نزدیک کننده
adductor U نزدیک کننده
admaxillary U نزدیک ارواره
aftermost U نزدیک پاشنه
aggress U نزدیک شدن
close supervision U نظارت نزدیک
close support U پشتیبانی نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
hand in glove U خیلی نزدیک
hare sighted U نزدیک بین
his almost night U نزدیک شب است
immediate flanks U جناحین نزدیک
in shore U در اب نزدیک کرانه
in the near f. U دراینده نزدیک
one of these days U دراینده نزدیک
hail fellow U صمیمی نزدیک
going on U نزدیک شدن
gain on U نزدیک شدن به
come by U نزدیک شدن
cypres U تقریبی نزدیک
danger close U خطر نزدیک
draw near U نزدیک شدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
draw on U نزدیک شدن
erelong U در اینده نزدیک
far and near U دور و نزدیک
inapproachable U نزدیک نشدنی
approached U نزدیک شدن
nearest U نزدیک به ضربه
nearer U نزدیک به ضربه
neared U نزدیک به ضربه
near- U نزدیک به ضربه
offing U در اینده نزدیک
near U نزدیک به ضربه
graze U نزدیک به زمین
approximates U نزدیک کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com