Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to near something
U
نزدیک آمدن به چیزی
to approach something
U
نزدیک آمدن به چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to go up to somebody
[something]
U
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to go towards
[British E]
/ toward
[American E]
somebody
U
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to approach somebody
[something]
U
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
Other Matches
precede
U
پیش از چیزی آمدن
precedes
U
پیش از چیزی آمدن
to dislike somebody
[something]
U
بدش آمدن از کسی
[چیزی]
to be into somebody
[something]
<idiom>
U
از کسی
[چیزی]
خوششان آمدن
to approach something
U
نزدیک شدن به چیزی
to near something
U
نزدیک شدن به چیزی
appressed
U
کاملا نزدیک و مجاور چیزی
to go towards
[British E]
/ toward
[American E]
somebody
U
نزدیک شدن به کسی
[چیزی]
to approach somebody
[something]
U
نزدیک شدن به کسی
[چیزی]
to go up to somebody
[something]
U
نزدیک شدن به کسی
[چیزی]
get off
<idiom>
U
پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
to edge one's way
[towards something]
U
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
adjacent
U
آنچه مقابل یا نزدیک چیزی است
The climate of Europe desnt suit me.
U
حال آمدن ( بهوش آمدن )
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
To be overpowered.
U
از پا در آمدن
To stretch . to be elastic .
U
کش آمدن
lapse
U
به سر آمدن
to be valid
U
به شمار آمدن
to water
[of eyes]
U
اشک آمدن
come on strong
<idiom>
U
فائق آمدن
To come into existence .
U
بوجود آمدن
to shoot one's mouth off
<idiom>
U
لاف آمدن
To overpower. To overcome . To vanquish. To win.
U
غالب آمدن
To be on (come to )the booil.
U
جوش آمدن
to turn out badly
U
بد از آب در آمدن
[داستانی]
to go wrong
U
بد از آب در آمدن
[داستانی]
To back down .
U
کوتاه آمدن
to get back on one's feet
U
به حال آمدن
up
<adv.>
U
به بالا
[آمدن]
to come to a boil
U
به جوش آمدن
show-off
<idiom>
U
قپی آمدن
to proceed
U
پیش آمدن
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
stop out
U
دیر به خانه آمدن
[شب]
To stop being intransigent.
U
از خر شیطان پایین آمدن
to come to
<idiom>
U
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
to come round
[around]
<idiom>
U
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
To lodge a complaint .
U
درمقام شکایت بر آمدن
To be punctual . To be on time .
U
سر وقت آمدن ( بودن )
to look well
U
تندرست به نظر آمدن
With the onset of summer.
U
.با آمدن (فرارسیدن )تابستان
resurfaced
U
دوباره به سطح آمدن
to unfold
U
از آب در آمدن
[اصطلاح مجازی]
resurface
U
دوباره به سطح آمدن
to rain cats and dogs
سنگ ازآسمان آمدن
sweep off one's feet
<idiom>
U
بر احساسات فائق آمدن
To get the better of someone . To defeat someone .
U
بر کسی غالب آمدن
resurfaces
U
دوباره به سطح آمدن
To stop being adamant (unyielding).
U
از خر شیطان پائین آمدن
to become conscious
U
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
belly flop
U
با شکم فرود آمدن
to come to oneself
<idiom>
U
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
belly flops
U
با شکم فرود آمدن
get over something
<idiom>
U
فائق آمدن برمشکلات
to come dressed in your wedding finery
U
با لباس عروسی آمدن
call for someone
<idiom>
U
آمدن وبردن کسی
run over
<idiom>
U
فائق آمدن برچیزی
born with a silver spoon in one's mouth
<idiom>
U
باثروت به دنیا آمدن
bite the bullet
<idiom>
U
فائق آمدن بر مشکلات
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to come round
[British E]
U
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to hatch out
[egg]
U
بیرون آمدن جوجه
[از تخم]
to come around
[American E]
U
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
To come out of oness shell.
U
از جلد ( لاک ) خود در آمدن
to recover consciousness
U
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to come straight to the point
<idiom>
U
مستقیما
[رک ]
به نکته اصلی آمدن
to regain consciousness
U
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
dime a dozen
<idiom>
U
آسان بدست آمدن ،عادی
To be born with a silver spoon in ones mouth .
U
درناز ونعمت بدنیا آمدن
To switch on the old charm. To act coquettishly . To be coy
قر و غمزه آمدن
[دلربائی کردن]
to keep ones he above water
O
از زیر بدهی بیرون آمدن
To climb down.
U
پایین آمدن ( از کوه ،نردبان وغیره )
To dismount from a horse(bicycle).
U
از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
To have design on someone . To malign someone .
U
برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
Out of frying pan into the fire.
<proverb>
U
از ماهیتابه در آمدن وبه آتش در افتادن .
to look at
U
نگاه کردن به
[نگریستن به]
[به نظر آمدن]
waltz off with
<idiom>
U
فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
To make eyes.
U
چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
de minimis exception
U
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
to look like a million dollars
[bucks]
[American E]
<idiom>
U
واقعا محشر به نظر آمدن
[اصطلاح روزمره]
His coming here was quite accidental.
U
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
tide (someone) over
<idiom>
U
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
to look
[feel]
like a million dollars
U
بسیار زیبا
[به نظر آمدن]
بودن
[اصطلاح روزمره]
To alight from a bus(tarin,car).
U
پایین آمدن (پیاده شدن از اتوبوس .قطار و اتو مبیل )
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
nearing
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
nears
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
near by
U
نزدیک به
fast by
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
near
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
cephalo
U
نزدیک به سر
near at hand
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
close
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
close-up
U
از نزدیک
close up
U
از نزدیک
closer
U
نزدیک
nearby
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
imminent
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com