Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lose
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
loses
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in the dark
<idiom>
U
هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
to dislike somebody
[something]
U
دوست نداشتن کسی
[چیزی]
walkover
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkovers
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
to be a dead duck
U
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
pass on
<idiom>
U
رد کردن چیزی که دیگر
to p on one thing to another
U
چیزی را به چیز دیگر انداختن
interchange
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
She turned the conversation to another subject.
U
او
[زن]
موضوع را
[به چیزی دیگر]
عوض کرد.
exchanged
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanges
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanging
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchange
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
completed
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchanging
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
complete
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
substitution
U
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
completes
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchanges
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
intruder
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruders
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
superimposing
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
carried
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
alternatives
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternative
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
substituting
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substitute
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
changer
U
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
inclusive
U
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
superimpose
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
share
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
superimposes
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
shares
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
shared
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
factor
U
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
factors
U
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
to lose track
[of]
U
فراموش کنند
[یا دیگر ندانند]
که شخصی
[چیزی]
کجا است
implicit function
U
معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
plene administravit
U
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
transforming
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforms
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transformed
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transform
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
dependent
U
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
width
U
اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر
lacks
U
نداشتن
lackvt
U
نداشتن
lacked
U
نداشتن
want
U
نداشتن
lack
U
نداشتن
wanted
U
نداشتن
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
clean record
U
نداشتن پیشینه بد
disliked
U
دوست نداشتن
disliking
U
دوست نداشتن
dislikes
U
دوست نداشتن
errorless
U
نداشتن خطا
powerlessly
U
با نداشتن نیرو
to be at a loss for an answer
U
پاسخی نداشتن
disinterest
U
علاقه نداشتن
To know no bounds.
U
حد وحصر نداشتن
dislike
U
دوست نداشتن
freedom from evil record
U
نداشتن پیشینه بد
stone-broke
<idiom>
U
آه دربساط نداشتن
missed
U
نداشتن فاقدبودن
miss
U
نداشتن فاقدبودن
misses
U
نداشتن فاقدبودن
sit out
U
شرکت نداشتن در
to sit out
U
شرکت نداشتن در
to be in the wrong
U
حق نداشتن زورگفتن
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
to make no doubt
U
مطمئن بودن شک نداشتن
inefficiently
U
با نداشتن قابلیت بیفایده
not a leg to stand on
<idiom>
U
مدرک کافی نداشتن
to foel
U
حال درستی نداشتن
diffidently
U
با نداشتن اعتماد بخود
distrusts
U
سوء فن اعتماد نداشتن
thriftessness
U
نداشتن عقل معاش
to not feel hungry
[to not like having anything]
U
اصلا اشتها نداشتن
disconnection
U
قطع نداشتن رابطه
intestacy
U
نداشتن وصیت نامه
wanted
U
نیازمند بودن به نداشتن
inertness
U
نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
out of step
<idiom>
U
هم آهنگ وتوازن نداشتن
to paddle one's own canoe
U
کار بکسی نداشتن
want
U
نیازمند بودن به نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea.
U
راه پس وپیش نداشتن
make no bones about something
<idiom>
U
هیچ رازی نداشتن
distrusting
U
سوء فن اعتماد نداشتن
to get the key of the street
U
جای شب ماندن نداشتن
not have a penny to one's name
<idiom>
U
آهی در بساط نداشتن
out of favor with someone
<idiom>
U
حسن نیت نداشتن
not have two pennies to rub together
<idiom>
U
دیناری در بساط نداشتن
inapprehension
U
نداشتن بیم یا نگرانی
distrusted
U
سوء فن اعتماد نداشتن
distrust
U
سوء فن اعتماد نداشتن
forlackof shoes
U
بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
Nothing to declare
U
همراه نداشتن کالاهای گمرکی
to act independently of others
U
کاری به کار دیگران نداشتن
strapped for cash
<idiom>
U
هیچ پولی دربساط نداشتن
out of tune
<idiom>
U
باهم خوب وسازش نداشتن
(can't) stand
<idiom>
U
تحمل نکردن،دوست نداشتن
not have a bean
<idiom>
U
حتی یک شاهی هم پول نداشتن
to play a poor game
U
ناشی بودن مهارت نداشتن
to have no prospects
U
هیچ چشم داشتی
[امیدی ]
نداشتن
to knock about
U
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
caught short
<idiom>
U
پول کافی برای پرداخت نداشتن
You've got me stumped.
<idiom>
U
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
Beats me!
<idiom>
U
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
You've got me there!
<idiom>
U
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
U
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
byes
U
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye
U
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
he had no more no to say
U
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
HTML
U
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rug condition
U
[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com