Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intestacy
U
نداشتن وصیت نامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
testacy
U
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
will
U
وصیت وصیت نامه
willed
U
وصیت وصیت نامه
wills
U
وصیت وصیت نامه
testaments
U
وصیت نامه
testament
U
وصیت نامه
testamentary
U
وابسته به وصیت نامه
testaments
U
تدوین وصیت نامه
testament
U
تدوین وصیت نامه
intestate
U
فاقد وصیت نامه
administration of a will
U
اجرای وصیت نامه
devises
U
تعبیه کردن وصیت نامه
republication of will
U
اعاده اعتبار وصیت نامه
testacy
U
تهیه وتدوین وصیت نامه
devising
U
تعبیه کردن وصیت نامه
devised
U
تعبیه کردن وصیت نامه
devise
U
تعبیه کردن وصیت نامه
d. will
U
پیش نویس یا وصیت نامه
probate
U
رونوشت گواهی شده وصیت نامه
probate
U
گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
holographs
U
سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
holograph
U
سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
post script
U
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent
U
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts
U
بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libels
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
credential
U
گواهی نامه اعتبار نامه
certificates
U
رضایت نامه شهادت نامه
written agreement
U
موافقت نامه پیمان نامه
certificate
U
رضایت نامه شهادت نامه
affidavits
U
شهادت نامه قسم نامه
lack
U
نداشتن
lackvt
U
نداشتن
want
U
نداشتن
wanted
U
نداشتن
lacks
U
نداشتن
lacked
U
نداشتن
injunctions
U
وصیت
injunction
U
وصیت
testaments
U
وصیت
bequest
U
وصیت
bequests
U
وصیت
testament
U
وصیت
miss
U
نداشتن فاقدبودن
dislikes
U
دوست نداشتن
disliked
U
دوست نداشتن
disinterest
U
علاقه نداشتن
errorless
U
نداشتن خطا
to be in the wrong
U
حق نداشتن زورگفتن
misses
U
نداشتن فاقدبودن
freedom from evil record
U
نداشتن پیشینه بد
to sit out
U
شرکت نداشتن در
stone-broke
<idiom>
U
آه دربساط نداشتن
To know no bounds.
U
حد وحصر نداشتن
dislike
U
دوست نداشتن
sit out
U
شرکت نداشتن در
powerlessly
U
با نداشتن نیرو
disliking
U
دوست نداشتن
clean record
U
نداشتن پیشینه بد
missed
U
نداشتن فاقدبودن
to be at a loss for an answer
U
پاسخی نداشتن
wills
U
وصیت کردن
testator
U
وصیت کننده
willed
U
وصیت وصیتنامه
to make one's will
U
وصیت کردن
nuncupative will
U
وصیت شفاهی
willed
U
وصیت کردن
make a will
U
وصیت کردن
wills
U
وصیت وصایا
make one's will
U
وصیت کردن
testamentary
U
مطابق با وصیت
testamentary
U
وصیت شده
testate
U
دارای وصیت
testate
U
وصیت کرده
contractual will
U
وصیت عهدی
universal legacy
U
وصیت مطلق
will
U
وصیت کردن
will
U
وصیت وصایا
will
U
وصیت وصیتنامه
willed
U
وصیت وصایا
wills
U
وصیت وصیتنامه
hand down
<idiom>
U
وصیت کردن
intestate
U
بدون وصیت
intestate
U
متوفای بی وصیت
bequeaths
U
وصیت کردن
bequeathing
U
وصیت کردن
possessory will
U
وصیت تملیکی
bequeathed
U
وصیت کردن
making a will
U
وصیت کردن
bequeath
U
وصیت کردن
he died intestate
U
بی وصیت مرد
not have a penny to one's name
<idiom>
U
آهی در بساط نداشتن
inefficiently
U
با نداشتن قابلیت بیفایده
disconnection
U
قطع نداشتن رابطه
not have two pennies to rub together
<idiom>
U
دیناری در بساط نداشتن
distrusted
U
سوء فن اعتماد نداشتن
distrusting
U
سوء فن اعتماد نداشتن
diffidently
U
با نداشتن اعتماد بخود
distrusts
U
سوء فن اعتماد نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea.
U
راه پس وپیش نداشتن
to not feel hungry
[to not like having anything]
U
اصلا اشتها نداشتن
not a leg to stand on
<idiom>
U
مدرک کافی نداشتن
inertness
U
نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
to paddle one's own canoe
U
کار بکسی نداشتن
out of step
<idiom>
U
هم آهنگ وتوازن نداشتن
inapprehension
U
نداشتن بیم یا نگرانی
to foel
U
حال درستی نداشتن
out of favor with someone
<idiom>
U
حسن نیت نداشتن
to get the key of the street
U
جای شب ماندن نداشتن
distrust
U
سوء فن اعتماد نداشتن
want
U
نیازمند بودن به نداشتن
make no bones about something
<idiom>
U
هیچ رازی نداشتن
wanted
U
نیازمند بودن به نداشتن
thriftessness
U
نداشتن عقل معاش
to make no doubt
U
مطمئن بودن شک نداشتن
intestacy
U
فوت پیش از وصیت
law of succession
U
حقوق ارث و وصیت
intestate death
U
موت بدون وصیت
to nuncupate a will
U
زبانی وصیت کردن
wills
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
will
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
Old Testament
U
پیمان یا وصیت قدیم
willed
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
to a. letter
U
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
not have a bean
<idiom>
U
حتی یک شاهی هم پول نداشتن
forlackof shoes
U
بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
lose
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
out of tune
<idiom>
U
باهم خوب وسازش نداشتن
(can't) stand
<idiom>
U
تحمل نکردن،دوست نداشتن
loses
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
Nothing to declare
U
همراه نداشتن کالاهای گمرکی
in the dark
<idiom>
U
هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
strapped for cash
<idiom>
U
هیچ پولی دربساط نداشتن
to dislike somebody
[something]
U
دوست نداشتن کسی
[چیزی]
to act independently of others
U
کاری به کار دیگران نداشتن
to play a poor game
U
ناشی بودن مهارت نداشتن
begueath
U
تملیک مال به وسیله وصیت
testate
U
وصیت کردن شهادت دادن
testate
U
متوفایی که وصیت کرده باشد
demise
U
انتقال دادن مال با وصیت
intestate
U
کسی که بدون وصیت می میرد
caught short
<idiom>
U
پول کافی برای پرداخت نداشتن
to have no prospects
U
هیچ چشم داشتی
[امیدی ]
نداشتن
to knock about
U
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
to be a dead duck
U
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
You've got me there!
<idiom>
U
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
Beats me!
<idiom>
U
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
You've got me stumped.
<idiom>
U
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
intestate
U
کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
devised
U
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise
U
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises
U
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devising
U
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
intestable
U
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
gavelkind
U
تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
restraint of marriage
U
شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
nuncupative will
U
در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
walkovers
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
byes
U
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye
U
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
recredential
U
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
escheat
U
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
rug condition
U
[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
correspoundence
U
نامه ها
letters
U
نامه
letter
U
نامه
post boy
U
نامه بر
breve
U
نامه
carriers
U
نامه بر
epistles
U
نامه
epistle
U
نامه
manifested
U
نامه
carrier
U
نامه بر
manifesting
U
نامه
manifest
U
نامه
manifests
U
نامه
dictionary
U
واژه نامه
demand note
U
مطالبه نامه
corrigenda
U
غلط نامه
deed of transfer
U
انتقال نامه
deed of sale
U
بیع نامه
credential
U
استوار نامه
Registered mail.
U
نامه سفارشی
Letter of recommendation.
U
توصیه نامه
deed of gift
U
هبه نامه
deed of endowment
U
وقف نامه
deed of conveyance
U
صلح نامه
decameron
U
داستان نامه
Did you carry (deliver) the letter ?
U
نامه را بردی یا نه ؟
epistoler
U
نامه نویس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com