Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Ferdowsi left a good name behind.
U
نام نیکی از فردوسی بجای مانده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
In the words of Ferdowsi …
U
بقول فردوسی
The Ferdowsi Square .
U
میدان فردوسی
spot bowler
U
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunches
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
Ferdowsi is held in the greatest respect.
U
فردوسی مورد احترام فراوان است
beneficence
U
نیکی
benefice
U
نیکی
propitiousness
U
نیکی
benefaction
U
نیکی
goodness
U
نیکی
wellness
U
نیکی
picnicking
U
پیک نیکی
do good
U
نیکی کردن
hards
U
پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
idle balance
U
مانده راکد مانده غیرفعال
do good to others
U
بدیگران نیکی کنید
utilitarianism
U
کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
armageddon
U
مبارزهء نهایی میان نیکی وبدی در قیامت
retort residue
U
ته مانده یا پس مانده قرع
rinsing
U
پس مانده ابکشی پس مانده
residue check
U
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
favor
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favoring
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favors
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favour
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favouring
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favours
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favored
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
in payment of
U
بجای
in lieu of
U
بجای
in exchange for
U
بجای
vises
U
بجای
instead of
U
بجای
in his stead
U
بجای او
vices
U
بجای
per pro
U
بجای
in the room of
U
بجای
Instead of you
U
بجای تو
vice
U
بجای
vice-
U
بجای
lieu
U
بجای
in return for
U
بجای
to pass for
U
قلمدادشدن بجای
quid pro quo
U
بجای عوض
in somebody's place
U
بجای کسی
he succeeded his father
U
بجای پدرنشست
for
U
بجای از طرف
quid pro quos
U
بجای عوض
instead of celebrating
U
بجای جشن
instead of
<conj.>
U
بجای
[بعوض]
instead
U
بجای اینکه
in place of
U
بجای درعوض
elsewhere
U
بجای دیگر
stead
U
بجای بعوض
O.K.
U
اصط لاحی که بجای
on your marks
U
فرمان بجای خود
impersonify
U
بجای شخص گرفتن
take your mirks
U
فرمان بجای خود
back to your seats
U
برگردید بجای خود
hardwired connection
U
می بجای ورودی و سوکت
instead of the other way around
U
بجای برعکس این
instead of the reverse
U
بجای وارونه این
instead of vice versa
U
بجای برعکس این
were i in his skin
U
اگر بجای او بودم
push pass
U
پاس با فشارچوب بجای ضربه
instead of working
U
بجای اینکه او کار بکند
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
instead of doing
U
بجای اینکه انجام بدهند
phraseography
U
نشان گذاری بجای عبارت
I wI'll sign for him .
U
من بجای اوامضاء خواهم کرد
If I were in your place. . .
U
اگر بجای شما بودم …
to pass for
U
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
ghost writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
he could p for an englishman
U
بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
to take the fall for somebody
U
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
wick
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
eat the ball
U
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
to touch ground
U
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
conscription of weath
U
گرفتن پول و مال بجای سرباز
rational dress
U
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
recuperation
U
عمل برگرداندن لوله بجای خود
ampersand
U
کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
wicks
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
things have come to a pretty pass
U
کار بجای باریک رسیده است
enallage
U
بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
i wish you would go
U
بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
ventriloquists
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
grillage
U
شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
ant
U
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
ants
U
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
commodity money
U
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
cheat
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheats
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ventriloquist
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
pinspotter
U
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinsetter
U
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
persepolis
U
شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
overstand
U
بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
succedaneum
U
دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
oafs
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
put the ball on the floor
U
به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
oaf
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
to make one's mark
U
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
whipping boy
U
بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
ventriloquistic
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
residual
U
مانده
heel
U
پس مانده
heels
U
پس مانده
fordone
U
مانده
heel tap
U
ته مانده
forwearied
U
مانده
picking
U
پس مانده
forworn
U
مانده
fag ends
U
ته مانده
balances
U
مانده
draff
U
پس مانده
remainder
U
مانده
leftovers
U
پس مانده
riffraff
U
ته مانده
leftover
U
پس مانده
deposits
U
پس مانده
deposit
U
پس مانده
loose end
U
ته مانده
loose ends
U
ته مانده
leavings
U
ته مانده
refuse
U
پس مانده
dreg
U
پس مانده
refusing
U
پس مانده
balance
U
مانده
tailing
U
پس مانده
refuses
U
پس مانده
refused
U
پس مانده
leavings
U
پس مانده
fag end
U
ته مانده
weary
U
مانده
wearied
U
مانده
played out
U
مانده
oversize materials rejects
U
مانده
residue
U
پس مانده
knub
U
پس مانده
residue
U
مانده
orts
U
پس مانده
offscourings
U
پس مانده
residues
U
ته مانده
residue
U
ته مانده
residues
U
مانده
residues
U
پس مانده
wearies
U
مانده
wearying
U
مانده
recrement
U
پس مانده
residve
U
پس مانده
tailling
U
پس مانده
residual
U
ته مانده
scum
U
پس مانده
dross
U
پس مانده
silt
U
ته مانده
outworn
U
مانده
remanent
U
پس مانده
scrapping
U
ته مانده
remanence
U
مانده
scrap
U
ته مانده
recrementitious
U
پس مانده
scraps
U
ته مانده
scrapped
U
ته مانده
order arms
U
فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
mutual terms
U
شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
ricksha
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
ack
U
علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
rickshaws
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pads
U
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
scratch pad
U
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
retarded
U
عقب مانده
to knock up
U
مانده شدن
residual
U
پس مانده ته نشین
ace
U
ذرهای مانده
job lot
U
ته مانده انبار
the work was paralysed
U
کارناقص مانده
breezing
U
پس مانده ذغال
breezes
U
پس مانده ذغال
aces
U
ذرهای مانده
breezed
U
پس مانده ذغال
idle balance
U
مانده بیکار
excrement
U
پس مانده فضله
job lots
U
ته مانده انبار
residuum
U
پس مانده تقطیر
gleanings
U
ته مانده درو
Two more days to go before (until). . .
U
دوروز مانده تا ...
greaves
U
پس مانده پیه
holdovers
U
باقی مانده
holdover
U
باقی مانده
harmonic content
U
مانده هارمونیک
within an ace of
U
ذرهای مانده به
ladle skull
U
ته مانده پاتیل
dregs
U
باقی مانده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com