English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
post script U مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libel U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels U هجو نامه یا توهین نامه افترا
affidavits U شهادت نامه قسم نامه
credential U گواهی نامه اعتبار نامه
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
itself U خودش
himself U خودش
herself U خودش
to a. letter U روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
in his own hand writing U بخط خودش
number one <idiom> U برای دل خودش
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
in his own name U بخاطر خودش
in his own name U به اسم خودش
to his own profit U بفایده خودش
herself U خود ان زن خودش را
it tells its own tale U از خودش پیداست
in his own similitude U مانند خودش
in his own similitude U بصورت خودش
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
It is her all right. U خود خودش است
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
braking length U طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
fractal <adv.> <noun> O شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler U کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
insitu U واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
peripheral U که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
under lease U وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
She is the one who has done . It is her own doing U کار کار خودش است
external U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
epistles U نامه
breve U نامه
manifests U نامه
manifesting U نامه
manifested U نامه
letters U نامه
carriers U نامه بر
carrier U نامه بر
manifest U نامه
epistle U نامه
letter U نامه
post boy U نامه بر
correspoundence U نامه ها
deed of endowment U وقف نامه
deed of gift U هبه نامه
deed of sale U بیع نامه
deed of transfer U انتقال نامه
l/c U اعتبار نامه
epitaphs U وفات نامه
guaranty U ضمانت نامه
genealogical tree U نسب نامه
genealogical tree U شجره نامه
gender tree U شجره نامه
formulary U دستور نامه
escape chit U امان نامه
epistoler U نامه نویس
demand note U مطالبه نامه
lease contract U اجاره نامه
deed of conveyance U صلح نامه
decameron U داستان نامه
byelaw U ایین نامه
by low U ایین نامه
waybill U بار نامه
billet doux U نامه عاشقانه
bill of sale U بیع نامه
waybill U راه نامه
word hoard U لغت نامه
wordbook U واژه نامه
bylaw U ایین نامه
bylaws U ایین نامه
certificate of incorporation U شرکت نامه
bill of lading U بار نامه
credential U استوار نامه
corrigenda U غلط نامه
concordat U موافقت نامه
concessionary agreement U امتیاز نامه
concession deed U امتیاز نامه
collins U نامه پر سود
circular letter U نامه اداری
written contract U پیمان نامه
leetter writing U نامه نگاری
recognizance U التزام نامه
statement of a claim U افهار نامه
stemma U نسب نامه
mailer U نامه رسان
surety bond U تضمین نامه
swamped with letters U غرق نامه
swearing formula U قسم نامه
swearing formula U سوگند نامه
sylva U درخن نامه
tenency agreement U اجاره نامه
light list U چراغ نامه
marriage bed U عقد نامه
marriage contract U عقد نامه
recognizance U تعهد نامه
questionary U پرسش نامه
pursuivant U نامه رسان
registered letter U نامه سفارشی
road book U راه نامه
pigeongram U نامه کبوتر
passionary U مصیبت نامه
packet boat U کشتی نامه بر
memorandum of understanding U تفاهم نامه
passionary U شهادت نامه
the original letter U عین نامه
threnddy U سوگ نامه
letter of indemnity U غرامت نامه
letter of indemnity U ضمانت نامه
letter of a U اطلاع نامه
letter of a U اگاهی نامه
letter no U نامه شماره 5
threnod U سوگ نامه
letter missive U امر نامه
letter de chancellerie U نامه رسمی
threnode U سوگ نامه
letter book U رونوشت نامه
letter of introduction U معرفی نامه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com