Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
conflict
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discord
U
ناجور بودن ناسازگار بودن
disagreeing
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
alien
U
ناسازگار بودن
aliens
U
ناسازگار بودن
aliens
U
ناسازگار غریبه بودن
alien
U
ناسازگار غریبه بودن
combating
U
مبارزه کردن
combats
U
مبارزه کردن
challengo
U
مبارزه کردن
jousting
U
مبارزه کردن
combated
U
مبارزه کردن
joust
U
مبارزه کردن
jousts
U
مبارزه کردن
jousted
U
مبارزه کردن
combat
U
مبارزه کردن
championed
U
مبارزه دفاع کردن از
champions
U
مبارزه دفاع کردن از
to take up the gauntlet
U
قبول مبارزه کردن
to take up the glove
U
قبول مبارزه کردن
champion
U
مبارزه دفاع کردن از
championing
U
مبارزه دفاع کردن از
to conduct
[run]
a campaign
U
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
to launch
[start]
a campaign
U
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
bushwhack
U
ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
appel
U
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
struggles
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggling
U
تلاش کردن مبارزه کردن
oppugn
U
مبارزه کردن با دعوا کردن
struggle
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggled
U
تلاش کردن مبارزه کردن
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
insalubrious
U
ناسازگار
maladapted
U
ناسازگار
discordant
U
ناسازگار
instansigent
U
ناسازگار
unadjusted
U
ناسازگار
maladjusted
U
ناسازگار
disagreeable
U
ناسازگار
hedgehoggy
U
ناسازگار
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
ill-assorted
U
ناسازگار - ناهمجور
uncompromisingly
U
سخت ناسازگار
ill sorted
U
ناسازگار ناپسند
uncompromising
U
سخت ناسازگار
conflictive
U
بهم ناسازگار
abhorrent
U
بیمناک ناسازگار
incompatibly
U
بطور ناسازگار
inconsistently
U
بطور ناسازگار
adverse
U
ناسازگار مضر
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
insociable
U
ناسازگار غیرقابل معاشرت
irreconcilable
U
جور نشدنی ناسازگار
mutually exclusive
U
دو به دو ناسازگار مانعه الجمع
incompossible
U
منافی یکدیگر ناسازگار
incongruously
U
بطور ناجوریا ناسازگار
hedge hog
U
ماشین لاروبی ادم ناسازگار
inadaptable
U
غیر قابل توافق ناسازگار
incompatible
U
ناسازگار یا آنچه خوب کار نمیکند
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
link
U
تابع نرم افزاری که امکان ارسال داده بین برنامههای ناسازگار میدهد
platforms
U
نرم افزار یا شبکهای که میتواند با سخت افزارهای مختلف ناسازگار کار کند و متصل شود
platform
U
نرم افزار یا شبکهای که میتواند با سخت افزارهای مختلف ناسازگار کار کند و متصل شود
fight
U
مبارزه
turn to
U
مبارزه
fights
U
مبارزه
struggles
U
مبارزه
bu
U
مبارزه
campaigns
U
مبارزه
campaign
U
مبارزه
campaigning
U
مبارزه
struggling
U
مبارزه
struggle
U
مبارزه
kumite
U
مبارزه
struggled
U
مبارزه
campaigned
U
مبارزه
jisen
U
مبارزه واقعی
ippon kumite
U
مبارزه تک ضربهای
braves
U
به مبارزه طلبیدن
kyorougei
U
مبارزه تکواندو
Anti – corruption campaign .
U
مبارزه با فساد
challengers
U
مبارزه طلب
braving
U
به مبارزه طلبیدن
bravest
U
به مبارزه طلبیدن
defies
U
به مبارزه طلبیدن
defy
U
به مبارزه طلبیدن
jiya kumite
U
مبارزه ازاد
braver
U
به مبارزه طلبیدن
kachi make
U
مبارزه تا مرگ
braved
U
به مبارزه طلبیدن
the campaign against terrorism
U
مبارزه با تروریسم
brave
U
به مبارزه طلبیدن
defying
U
به مبارزه طلبیدن
challenger
U
مبارزه طلب
to take up the gauntlet
U
مبارزه راپذیرفتن
passive
U
مبارزه منفی
budo
U
روش مبارزه
face down
<idiom>
U
به مبارزه طلبیدن
outdare
U
به مبارزه طلبیدن
defiance
U
مبارزه طلبی
battling
U
مبارزه ستیز
sambon kumite
U
مبارزه سه ضربهای
battles
U
مبارزه ستیز
battled
U
مبارزه ستیز
press campaign
U
مبارزه مطبوعاتی
election campaign
U
مبارزه انتخاباتی
battle
U
مبارزه ستیز
sensei
U
مبارزه مسابقهای
defied
U
به مبارزه طلبیدن
economic warfare
U
مبارزه اقتصادی
combativeness
U
مبارزه طلبی
electioneering
U
مبارزه انتخاباتی
passives
U
مبارزه منفی
class struggle
U
مبارزه طبقهای
literacy campaign
U
مبارزه با بی سوادی
class struggle
U
مبارزه طبقاتی
campaigning
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigns
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigned
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
jia ippon kumite
U
مبارزه ازاد تک ضربهای
sparring match
U
مبارزه تمرینی بوکس
hajime
U
اغاز مبارزه کاراته
campaign
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
gage
U
مبارزه طلبی گروگذاشتن
swordplay
U
مبارزه زور ازمایی
tatemi
U
میدان مبارزه کاراته
go dan kumite
U
مبارزه با ضربههای 5 تایی
fuku shiki kumite
U
بکارگیری کاتا در مبارزه
combatants
U
جنگی مبارزه طلب
challenge round
U
مبارزه با صاحب عنوان
struggle for existence
U
مبارزه برای زندگی
combatant
U
جنگی مبارزه طلب
struggle for survival
U
مبارزه برای بقاء
pit
U
درگود مبارزه قرار دادن
campaign
U
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
attention
U
شمشیرباز اماده برای مبارزه
throw down the gauntlet
<idiom>
U
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
attentions
U
شمشیرباز اماده برای مبارزه
pits
U
درگود مبارزه قرار دادن
in a battle for world domination
U
مبارزه برای سلطه جهان
trench knitfe
U
چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
power struggle
U
مبارزه برای صاحب مقام شدن
tilting yard
U
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard
U
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
gantelope
U
باند برای دست دعوت به مبارزه
rematch
U
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
crusade
[against somebody or something]
U
مبارزه
[با کسی یا چیزی]
[اصطلاح مجازی]
press campaingn or stunt
U
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The campaign was considered to have failed.
U
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
live up to
<idiom>
U
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallelled
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
U
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
down
U
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jiujutsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jujitsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to keep guard
U
بودن احتیاط کردن
to be on guard
U
بودن احتیاط کردن
jollify
U
کردن سرخوش بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
ambulate
U
حرکت کردن درحرکت بودن
to wear two faces
U
دورویی کردن دوروودورنگ بودن
contains
U
شامل بودن خودداری کردن
waver
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
hold
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
agrees
U
موافقت کردن موافق بودن
exceed
U
تجاوز کردن متجاوز بودن
to take notice
U
ملتفت بودن توجه کردن
wavers
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
look out
U
نگهبانی کردن موافب بودن
allude
U
افهار کردن مربوط بودن به
alluded
U
افهار کردن مربوط بودن به
behove
U
فرض بودن اقتضاء کردن
alludes
U
افهار کردن مربوط بودن به
behoove
U
فرض بودن اقتضاء کردن
tallying
U
تطبیق کردن مطابق بودن
alluding
U
افهار کردن مربوط بودن به
tally
U
تطبیق کردن مطابق بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com