English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subversion U نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
economic and social council U شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
national strategy U مجموعه تدابیر سیاسی اقتصادی اجتماعی و نظامی ملی
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
imperialism U سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
satyagraha U اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
self determination U استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
sociocultural U اجتماعی- فرهنگی
subversive U اجتماعی و فرهنگی
subversives U اجتماعی و فرهنگی
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
psychosocial U روانی- اجتماعی
sociopsychological U اجتماعی- روانی
politico social U سیاسی و اجتماعی
politico social U سیاسی اجتماعی
sociopolitical U اجتماعی- سیاسی
socioeconomic U اجتماعی- اقتصادی
woman's rights U حقوق اجتماعی و سیاسی نسوان
state of the realm U طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
socioeconomic status U پایگاه اجتماعی- اقتصادی
to send a message to somebody U پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
classless U بدون طبقات اجتماعی یا اقتصادی
social power U قدرت اجتماعی
economic potential U قدرت اقتصادی
economic power U قدرت اقتصادی
subversives U مربوط به براندازی حکومتها از نظر سیاسی اقتصادی
subversive U مربوط به براندازی حکومتها از نظر سیاسی اقتصادی
strategic U استراتژیکی مربوط به خط مشیهای سیاسی واقتصادی و نظامی و روانی وجغرافیایی یا ملی کشور
strategies U خط مشی نظامی و سیاسی و اقتصادی واجتماعی یا ملی کشور
strategy U خط مشی نظامی و سیاسی و اقتصادی واجتماعی یا ملی کشور
autonomy U خودمختاری حاکمیت ملی مبنی براستقلال اقتصادی و سیاسی خودگردانی
totalitarianism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
noting U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
note U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
statism U تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
machiavelian U مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
eminent domain U قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
minister plenipotentiary U نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
isolationism U سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
economic determinism U یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
annihilates U نابود کردن
annihilate U نابود کردن
annihilated U نابود کردن
annihilating U نابود کردن
extirpate U بکلی نابود کردن
to get somebody out of the way U کسی را نابود کردن
uncreate U نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
nuked U با جنگ افزارهستهای نابود کردن
perishes U تلف شدن نابود کردن
nuke U با جنگ افزارهستهای نابود کردن
destroys U ویران کردن نابود ساختن
nuking U با جنگ افزارهستهای نابود کردن
destroy U ویران کردن نابود ساختن
perish U تلف شدن نابود کردن
nukes U با جنگ افزارهستهای نابود کردن
destroying U ویران کردن نابود ساختن
perished U تلف شدن نابود کردن
Remove something root and branch. U چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
disposal U کشف شدن هدف نابود کردن
apolitical U دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
bolshevism U مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
political ties U هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] U حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
hagiarchy U حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
czarism U حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
economic aggregates U مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
economic liberalism U مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
immunity U مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
politics U علم سیاسی امور سیاسی
political circles U محافل سیاسی دوایر سیاسی
technocracies U حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracy U حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
theocracy U حکومت خدا حکومت روحانیون
autocracy U حکومت مطلق حکومت استبدادی
theocracies U حکومت خدا حکومت روحانیون
economic imperialism U جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
civicism U اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
psychanalyze U بوسیله تجزیه وتحلیل روانی معالجه کردن
quarterly journal of economics U مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
to talk politics U گفتگوی سیاسی کردن
totalitarianize U تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
rule U حکومت کردن
misruling U بد حکومت کردن
governed U حکومت کردن
misrule U بد حکومت کردن
governs U حکومت کردن
misrules U بد حکومت کردن
misruled U بد حکومت کردن
govern U حکومت کردن
socializing U اجتماعی کردن
socialized U اجتماعی کردن
socialize U اجتماعی کردن
socialising U اجتماعی کردن
socialises U اجتماعی کردن
socialised U اجتماعی کردن
socialization U اجتماعی کردن
socializes U اجتماعی کردن
reestablishment of diplomatic relations U برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
To seek political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To ask for political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
terrorised U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
terrorises U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
terrorising U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
terrorize U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
terrorized U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
terrorizes U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
terrorizing U باتهدید وارعاب حکومت کردن ترور کردن
tyrannising U مستبدانه حکومت کردن
tyrannizing U فالمانه حکومت کردن
tyrannizing U مستبدانه حکومت کردن
tyrannizes U فالمانه حکومت کردن
tyrannize U مستبدانه حکومت کردن
tyrannizes U مستبدانه حکومت کردن
tyrannized U فالمانه حکومت کردن
tyrannized U مستبدانه حکومت کردن
domineer U مستبدانه حکومت کردن
tyrannize U فالمانه حکومت کردن
tyrannising U فالمانه حکومت کردن
steer U حکومت اداره کردن
tyrannised U فالمانه حکومت کردن
tyrannised U مستبدانه حکومت کردن
tyrannises U فالمانه حکومت کردن
steers U حکومت اداره کردن
steered U حکومت اداره کردن
tyrannises U مستبدانه حکومت کردن
swayed U اهتزاز سلطه حکومت کردن
sways U اهتزاز سلطه حکومت کردن
sway U اهتزاز سلطه حکومت کردن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
welfare U رعایت کردن خدمات اجتماعی
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
home rule U حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
creativeness U قدرت خلاقه قدرت ابداع
politic U سیاسی نماینده سیاسی
cultural U فرهنگی
culturally U فرهنگی
phlistinism U بی فرهنگی
educational U فرهنگی
non-existent U نابود
politicizing U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizes U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicized U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicised U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicize U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
subversion U سرنگون کردن حکومت سیستم براندازی
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
economic order quantity U کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
culture shock U کوبهی فرهنگی
cross-cultural U میان فرهنگی
cultural tourism U گردشگری فرهنگی
transcultural U بین فرهنگی
culture shock U ضربهی فرهنگی
cross cultural U میان فرهنگی
cultural fad U هوس فرهنگی
cultural development U توسعه فرهنگی
cultural deprivation U محرومیت فرهنگی
cultural lag U پس افتادگی فرهنگی
cultural anomy U بی هنجاری فرهنگی
cultural heritage U میراث فرهنگی
cuttural attache U وابسته فرهنگی
lettered U فرهنگی باسواد
cultural psychiatry U روانپزشکی فرهنگی
cultural anomie U بی هنجاری فرهنگی
to fall away U نابود شدن
destroyer U نابود کننده
annihilator U نابود کننده
go U نابود شدن
perishability U نابود شدنی
extermination U نابود شدن
annihilable U نابود شدنی
destroyers U نابود کننده
goes U نابود شدن
perishable U نابود شدنی
give out <idiom> U نابود شده
to go to pot U نابود شدن
benumb U بی قدرت کردن
dictatorship of proletariat U اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com