English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bottom mine U مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
double bottoms U ناو دو کفهای
mining effect U اثر مینی شکل ترکش مینی شکل
continental shelf U مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
neap tide U کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity U نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
bussed U مینی بوس
omnibuses U مینی بوس
bus U مینی بوس
bussing U مینی بوس
busses U مینی بوس
busing U مینی بوس
buses U مینی بوس
bused U مینی بوس
mini-skirt U مینی ژوب
mini-skirts U مینی ژوب
minibuses U مینی بوس
mini floppy U مینی فلاپی
omnibus U مینی بوس
minicomputer U مینی کامپیوتر
motorbus U مینی بوس
motor coach U مینی بوس سفری
omnibus headlamp U نورافکن مینی بوس
omni chassis U شاسی مینی بوس
data general corporation U سازنده سیستمهای مینی کامپیوتر
rupture U عمل شکافت مینی شکل
vax U سیستمهای بزرگ مینی کامپیوتری
ruptures U عمل شکافت مینی شکل
rising mine U مینی که میتواند به سطح اب بیاید
rupturing U عمل شکافت مینی شکل
Dec U یک سازنده بزرگ سیستمهای مینی کامپیوتر
mini U کوتاه شده مینی کامپیوتر کوچک
digital equipment corporation U سازنده انواع سیستمهای مینی کامپیوتر
mean sea level U سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
based U مستقر
deep seated U مستقر
putting U مستقر
puts U مستقر
residents U مستقر
established right U حق مستقر
resident U مستقر
established U مستقر
put U مستقر
resides U مستقر بودن
stabile U مستقر وپایدار
plant U مستقر کردن
plants U مستقر کردن
fixes U مستقر شدن
dynamically U نیروی مستقر
occupiers U مستقر مستاجر
dynamic U نیروی مستقر
occupier U مستقر مستاجر
fix U مستقر شدن
reside U مستقر بودن
determinate U مستقر شده
appointed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
applied <adj.> <past-p.> U مستقر شده
deployed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
inserted <adj.> <past-p.> U مستقر شده
installed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
inposition U مستقر در موضع
localized bond U پیوند مستقر
resided U مستقر بودن
plant oneself U مستقر شدن
positioner U مستقر کننده
delocalized electron U الکترون غیر مستقر
site U قرار داشتن مستقر بودن
guides post U نفر هادی مستقر شوید
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
conus armies U ارتشهای مستقر در قاره امریکا
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
sites U قرار داشتن مستقر بودن
sited U قرار داشتن مستقر بودن
holding anchorage U لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
locates U مستقر ساختن مکان یابی کردن
located U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating U مستقر ساختن مکان یابی کردن
settles U مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
settle U مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
deployed U مستقر گسترش یافته در روی زمین
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
This compares to the Mini models, which cost only 200 EUR. U این قابل مقایسه است با مدل های مینی که قیمتشان فقط ۲۰۰ اویرو است.
staged crews U پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
zmarker beacon U نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
target system U سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
vectored attacks U تک غیر مستقیم هواپیما به هدف با استفاده از هدایت یک یکان زمینی مستقر دراطراف هدف
tenant U یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants U یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
asea U در دریا
sepiolite U کف دریا
cuttle bone U کف دریا
the blue U دریا
sea froth U کف دریا
on the sea U دریا
the deep U دریا
meerscham U کف دریا
cuttlebone U کف دریا
sea foam U کف دریا
meerschaum U کف دریا
d.j.'s locker U ته دریا
seabed U کف دریا
overboard U در دریا
asea U به دریا
high water line U خط مد دریا
floods U رو د دریا
waterscape U اب دریا
acajou U دریا
holm U دریا
at sea U در دریا
sea bed U کف دریا
the wave U دریا
benthos U ته دریا
lough U اب دریا
bree U دریا
saltwater U اب دریا
flooded U رو د دریا
channeled U دریا
channeling U دریا
channelled U دریا
main U دریا
seas U دریا
channels U دریا
high tide U مد دریا
merest U دریا
mere U دریا
ground U کف دریا
ocean foam U کف آب دریا
sea foam U کف آب دریا
channel U دریا
high water U مد دریا
high tides U مد دریا
spume U کف آب دریا
sea U دریا
flood U رو د دریا
beach foam U کف آب دریا
seagirt U محاط دریا
sea state U وضعیت دریا
seagoer U دریا نورد
sea water damage U خسارت اب دریا
holding ground U گیرایی کف دریا
seaborne U دریا برد
seacoast U دریا کنار
seacraft U دریا نوردی
seafolk U دریا نوردان
seacoast U ساحل دریا
heave of the sea U زورخیزاب دریا
shipman U دریا نورد
seagoing U دریا پیما
chlorinity U غلظت اب دریا
seahorses U اسب دریا
sailor U دریا نورد
risk U دل به دریا زدن
high tides U حداکثر مد دریا
dead in the water U متوقف در دریا
datum level U سطح اب دریا
seaway U دریا راه
davy jones U جنی دریا
seaward U بسوی دریا
seapuss U گرداب دریا
adventure U دل به دریا زدن
high tide U حداکثر مد دریا
seagoing U دریا نورد
by water U از راه دریا
seashores U ساحل دریا
out bound U رهسپار دریا
oversea U انطرف دریا
marooner U دریا زن غارتگر
pelagic U ساکن دریا
sea breeze U نسیم دریا
marine transgression U پیشروی دریا
man overboard U ادم به دریا
seashore U ساحل دریا
on shore winds U دریا باد
naval aviation U هوا دریا
seafarer U دریا نورد
seafarers U دریا نورد
passage U دریا کرایه
passages U دریا کرایه
high water U دریا درحال مد
low water U پس رفت اب دریا
sea level U سطح دریا
maldemer U ناخوشی دریا
mal de mer U ناخوشی دریا
poseidon U خدای دریا
sea cock U شیر دریا
seaboards U کرانه دریا
sea duty U خدمت دریا
sea girt U دریا بست
ocean bound U رهشپار دریا
sea purse U گرداب دریا
sea shore U کرانه دریا
sea sickness U دریا گرفتگی
sea coast U ساحل دریا
sea coast U کرانه دریا
sea born U زاده دریا
sea breezes U نسیم دریا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com