Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to havealiking for anything
U
میل بچیزی داشتن
to wish for something
U
میل بچیزی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to have views upon somthing
U
چشم یاطمع بچیزی داشتن
to have a thing at heart
U
بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
to set one's mind on anything
U
ارزوی رسیدن بچیزی یا انجام کاری را داشتن
Other Matches
to fall across anything
U
بچیزی برخوردن
to hang on to anything
U
بچیزی چسبیدن
to run the hazard
U
بچیزی تن دردادن
to take a pride in any thing
U
بچیزی بالیدن
to take a pride in any thing
U
بچیزی فخرکردن
to fool with anything
U
بچیزی ور رفتن
get wind of something
U
پی بچیزی بردن
tolaugh.atany thing
U
بچیزی خندیدن
to follow up the scent
U
بچیزی پی بردن
hang on to something
U
بچیزی چسبیدن
rigid adherence to a thing
U
سفت چسبیدن بچیزی
allergies
U
حساسیت نسبت بچیزی
allergy
U
حساسیت نسبت بچیزی
the ship was snagged
U
کشتی بچیزی خورد
to lay stress on something
U
بچیزی اهمیت دادن
to have a look at something
U
بچیزی نگاه کردن
inclination for any thing
U
تمایل یا میل بچیزی
to hang on to anything
U
بچیزی خوب گوش دادن
to get used to anything
U
بچیزی خوگرفتن یاعادت کردن
prenotion
U
احساس قبلی نسبت بچیزی
to be ill towardsany thing
U
روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
to play with something
U
چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
object glass
U
عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
to prick at something
U
بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
to freshen rope
U
جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
to catch at something
U
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
lobes
U
اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
lobe
U
اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
presentiments
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
to press against any thing
U
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
redolence
U
بو داشتن
bears
U
داشتن
want
U
کم داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
bear
U
داشتن
possess
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to have
U
داشتن
intercommon
U
داشتن
to hold
U
داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
to possess
U
داشتن
possesses
U
داشتن
to have possession of
U
داشتن
possessing
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
owns
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
lackvt
U
کم داشتن
lack
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
have
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
relieve
U
داشتن
relieving
U
داشتن
own
U
داشتن
owned
U
داشتن
owning
U
داشتن
doubt
U
شک داشتن
having
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
relieves
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
doubts
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
doubted
U
شک داشتن
reck
U
بیم داشتن
to be in arrear
U
پس افت داشتن
tolerated
U
طاقت داشتن
tolerate
U
طاقت داشتن
scooted
U
سرعت داشتن
to be in a state of a
U
بیم داشتن
scooting
U
سرعت داشتن
vibrating
U
ارتعاش داشتن
vibrates
U
ارتعاش داشتن
vibrated
U
ارتعاش داشتن
reck
U
پروا داشتن
to be in debt
U
بدهی داشتن
protend
U
بسط داشتن
to be in contact
U
تماس داشتن
vibrate
U
ارتعاش داشتن
scoots
U
سرعت داشتن
varies
U
فرق داشتن
tolerating
U
طاقت داشتن
tolerates
U
طاقت داشتن
reck
U
باک داشتن
abominate
U
تنفر داشتن
abominated
U
تنفر داشتن
abominates
U
تنفر داشتن
abominating
U
تنفر داشتن
hear
U
خبر داشتن
hears
U
خبر داشتن
retroact
U
واکنش داشتن
shimmy
U
لرزش داشتن
adjudge
مقرر داشتن
shimmy
U
تاب داشتن
shimmey
U
لرزش داشتن
vary
U
فرق داشتن
shimmey
U
تاب داشتن
shilly shally
U
دودلی داشتن
schismatize
U
شقاق داشتن
see after
U
توجه داشتن به
scruple
U
وسواس داشتن
contest
U
اعتراض داشتن بر
contested
U
اعتراض داشتن بر
implies
U
دلالت داشتن
wish
[would like]
U
تمایل داشتن
imply
U
دلالت داشتن
implying
U
دلالت داشتن
quakes
U
لرزش داشتن
repugn
U
تناقض داشتن
contests
U
اعتراض داشتن بر
contradict
U
تناقض داشتن با
contradicted
U
تناقض داشتن با
resile
U
انعطاف داشتن
contesting
U
اعتراض داشتن بر
contradicts
U
تناقض داشتن با
to be afraid
U
بیم داشتن
scruple
U
تردید داشتن
retains
U
نگاه داشتن
retaining
U
نگاه داشتن
retained
U
نگاه داشتن
retain
U
نگاه داشتن
expects
U
چشم داشتن
expecting
U
چشم داشتن
to take part
[in]
U
شرکت داشتن
[در]
expected
U
چشم داشتن
to give support to
U
نگاه داشتن
to be pressed for time
U
عجله داشتن
to drive at
U
قصد داشتن از
to be under deadline pressure
U
عجله داشتن
occupying
U
مشغول داشتن
occupy
U
مشغول داشتن
occupies
U
مشغول داشتن
to drive at
U
توجه داشتن به
correspond
U
رابطه داشتن
to fondle to the heart
U
گرامی داشتن
limps
U
سکته داشتن
to get the wind up
U
بیم داشتن
to hang up
U
نگاه داشتن
expect
U
چشم داشتن
stick-ups
U
برجستگی داشتن
stick-up
U
برجستگی داشتن
stick up
U
برجستگی داشتن
to have patience
U
شکیبایی داشتن
play-acting
U
نقش داشتن
to have the pull of
U
برتری داشتن بر
to hold in contempt
U
سبک داشتن
to hold in respect
U
محترم داشتن
to hold in reverence
U
محترم داشتن
to have in view
U
در نظر داشتن
to have in stock
U
موجود داشتن
keeps
U
نگاه داشتن
keep
U
نگاه داشتن
to have a bee in ones bonnet
U
کک درتنبان داشتن
to have an steem for
U
محترم داشتن
to rold in steem
U
محترم داشتن
to have in remembrance
U
یاد داشتن
refrains
U
نگاه داشتن
refraining
U
نگاه داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com