English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
employment rate U میزان نسبی اشتغال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brinell hardness U سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
availability U میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bond albedo U نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
tune U میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes U میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
busybodies U اشتغال
office U اشتغال
engagements U اشتغال
preoccupations U اشتغال
engagement U اشتغال
engagedness U اشتغال
preoccupation U اشتغال
busybody U اشتغال
employment U اشتغال
underemployed U کم اشتغال
occupation U اشتغال
offices U اشتغال
occupations U اشتغال
hyperemployment U اشتغال زیاد
overfull employment U اشباع اشتغال
unemployment U عدم اشتغال
employment rate U نزخ اشتغال
overfull employment U اشتغال وافر
employment volume U حجم اشتغال
full employment U اشتغال کامل
idleness U عدم اشتغال
employment policy U سیاست اشتغال
indebtedness U اشتغال ذمه
employment act U قانون اشتغال
employment gap U شکاف اشتغال
employment opportunities U امکانات اشتغال
employment opportunities U فرصتهای اشتغال
commencement of employment U زمان شروع اشتغال
inflationary gap U سطح اشتغال مطلوب
full time employment U اشتغال تمام وقت
full time U زمان اشتغال بکار
full employment output U تولید در اشتغال کامل
hyperemployment U اشتغال بیش ازحد
full employment equilibrium U تعادل اشتغال کامل
unemployment equilibrium U تعادل در اشتغال ناقص
full employment rate of growth U نرخ رشد در اشتغال کامل
diplomatist U کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
letters testamentary U خطاب به وصی دائربه اشتغال بامروصایت
occupational therapy U درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
self adjusting U بخودی خود میزان شونده خود میزان
wright U کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
amateurism U اشتغال هنر بخاطرذوق نه برای امرار معاش
I am obsessed by fear of unemployment . U تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
biologism U اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
isobath U خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
inflationary gap U وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
employment gap U مقدار کمبوداشتغال در حالت تعادل تولیدملی نسبت به اشتغال درفرفیت واقعی تولید
proportional U نسبی
relative humidity U نم نسبی
relative code U کد نسبی
comparatives U نسبی
proportional limit U حد نسبی
comparative U نسبی
respective U نسبی
consanguineous U نسبی
self relative U نسبی
relative U نسبی
auxiliary contours U خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
relative value U مقدار نسبی
relative velocity U سرعت نسبی
relative viscosity U گرانروی نسبی
fractional error U خطای نسبی
relativism U نسبی نگری
sanguinity U قرابت نسبی
relative wind U باد نسبی
relativeness U نسبی بودن
ipsative scale U مقیاس نسبی
ipsative score U نمره نسبی
relative term U لفظ نسبی
persons related to another by parentage U اقارب نسبی
persons related to another by descent U اقارب نسبی
relative permeability U نفوذپذیری نسبی
relative permitivity U گذردهی نسبی
relative precision U دقت نسبی
relative prices U قیمتهای نسبی
relative solubility U انحلالپذیری نسبی
relative solvation U حلالپوشی نسبی
proportional liability partnership U شرکت نسبی
self relative address U نشانی نسبی
relationship by blood U خویشاوندی نسبی
blood relationship U قرابت نسبی
blood relationship U خویشاوندی نسبی
relative U خودی نسبی
specific gravity U چگالی نسبی
specific gravities U چگالی نسبی
genealogical U نسبی شجرهای
proportional representation U انتخابات نسبی
comparative advantage U برتری نسبی
sib U منسوب نسبی
stranger in blood U غیر نسبی
emissivity U تابش نسبی
distortion factor U مانده نسبی
consanguinity U قرابت نسبی
whole blood U قرابت نسبی
comparative cover U پوشش نسبی
comparative costs U هزینههای نسبی
comparative advantage U مزیت نسبی
relationship by blood U قرابت نسبی
relative dispersion U پراکندگی نسبی
relative density U چگالی نسبی
relativity U فرضیه نسبی
relative compaction U تراکم نسبی
relative importance U اهمیت نسبی
relative income U درامد نسبی
relative movement U حرکت نسبی
relative bearing U جهت نسبی
relative humidity U رطوبت نسبی
relative error U خطای نسبی
relative frequency U بسامد نسبی
relative harmonic content U مانده نسبی
relative density U دانسیته نسبی
relative motion U حرکت نسبی
relative bearing U گرای نسبی
relative jurisdiction U صلاحیت نسبی
relative location U ترتیب نسبی
relative nullity U بطلان نسبی
proportional tax U مالیات نسبی
relationship by bood U قرابت نسبی
relative address U نشانی نسبی
relative address آدرس نسبی
relative minimum U حداقل نسبی
relative majority U اکثریت نسبی
relative maximum U ماکزیمم نسبی
relative maximum U حداکثر نسبی
relative minimum U می نیمم نسبی
say's law U عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
strain U تغییر شکل نسبی
true air speed U سرعت نسبی هواپیما
a matter of relative importance U موضوعی با اهمیت نسبی
strains U افزایش طول نسبی
cultural relativism U نسبی نگری فرهنگی
strains U تغییر شکل نسبی
relative income hypothesis U فرضیه درامد نسبی
strain U افزایش طول نسبی
relativity of knowledge U نسبی بودن دانش
relative coding U برنامه نویس نسبی
relative supersaturation U ابر سیری نسبی
relativize U بصورت نسبی در اوردن
relative deformation U تغییر شکل نسبی
relative bearing U سمت نسبی ناو
of relative importance U دارای اهمیت نسبی
relative addressing U نشانی دهی نسبی
relative addressing U نشان دهی نسبی
relative refractory period U دوره بی پاسخی نسبی
relative dielectric constant U ثابت دی الکتریک نسبی
purchasing power parity U نرخ نسبی مبادله
sound level U شدت نسبی صوت
relative coordinate system U دستگاه مختصات نسبی
relative coding U برنامه نویسی نسبی
relative value of pieces U ارزش نسبی سوارها
bel U واحد شدت نسبی توان
relativity U فلسفه نسبیه نسبی بودن
coefficient of relative efficiency organ U ضریب نسبی کارایی سازمان
california bearing ratio U توان باربری نسبی کالیفرنیا
bulk strain U تغییر شکل نسبی حجمی
increase of strain U افزایش تغییر طول نسبی
comparative ve U اشتباه نسبی سرعت ابتدایی
recessions U کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
elastic strain U تغییر شکل نسبی ارتجاعی
recession U کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
linear strain U تغییر شکل نسبی خطی
differential susceptibility and permeabi U مغناطیس پذیری و نفوذپذیری نسبی
lateral strain U تغییر شکل نسبی جانبی
simple strain U تغییر طول نسبی ساده
strain at failure U افزایش طول نسبی درگسیختگی
strain energy U انژی حاصل از تغییر شکل نسبی
stress strain diagram U نمودار تنش و تغییر بعد نسبی
difference chart U جدول تعیین سمت و برد نسبی
elasticity of factor substitution U وقتی که قیمت نسبی عوامل تغییرمیکند .
cold straining U تغییر بعد نسبی در حالت سرد
stress strain curve U منحنی تنش به افزایش طول نسبی
adjustable proportional module U نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
strain hardening U سخت شدن فلز دراثر تغییرشکل نسبی
superaerodynamics U ایرودینامیک مربوط به سرعتهای نسبی زیاد ودانسیته کم
limiting speed U بیشترین سرعت نسبی فاهری هواپیمایی با شکل معین
depth contour U خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
grades U الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
grade U الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
rotor incidence U زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
maintenance of membership U هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
critical angle of attack U زاویه بین محور طولی هواپیما و جهت جریان نسبی هوا
tristimulus values U مقادیر نسبی یه رنگ اصلی که برای ایجاد رنگهای دیگر باهم ترکیب می شوند
ram U افزایش فشار در لوله و غیره که روبروی جهت حرکت نسبی باد قرار گرفته
relative income hypothesis U براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
rams U افزایش فشار در لوله و غیره که روبروی جهت حرکت نسبی باد قرار گرفته
rammed U افزایش فشار در لوله و غیره که روبروی جهت حرکت نسبی باد قرار گرفته
pitch control U کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
sailwing U هواپیمایی که بالهای ان تنهادرصورت وجود باد نسبی شکل و برش نمای یک ایرفویل را به خود میگیرند
vertical take off and landing U هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
libra U میزان
infiltration rate U میزان
At the rate of . On a scale of . U به میزان
scalage U میزان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com