English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
barrier minefield U میدان مین داخل مانع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reticle U میدان دید داخل دوربین
lane marker U راهنمای معبر داخل میدان مین
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
compound wound generator U ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
hedgehogs U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
grenade court U میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
high intensity magnetic field U میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
lenz' law U جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
battlefield recovery U اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
closure minefield U میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
crest clearing U محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dammed U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
obstructor U وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude U ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
coursed U میدان تیر میدان
course U میدان تیر میدان
courses U میدان تیر میدان
hasty breaching U نفوذ تعجیلی در میدان مین عبور تعجیلی از میدان مین رخنه تعجیلی
anie U داخل
lineball U داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
intra U داخل
aboard U داخل
withindoors U در داخل
insides U داخل
within U در داخل
interiorly U از داخل
inside U داخل
interior U داخل
within <prep.> U در داخل
interiors U داخل
intern U داخل شدن در
intraspecies U داخل گونهای
intrant U داخل شونده
to walk in U داخل شدن
intradivision U در داخل لشگر
to step in U داخل شدن
inside wiring U سیمکشی داخل
interurban U داخل شهری
interservice U داخل قسمت
interneuron U داخل عصبی
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
interneural U داخل عصبی
intermolecular U در داخل ذرات
interchart U در داخل نقشه
intercellular U داخل سلولی
interns U داخل شدن در
to step inside U داخل شدن
interning U داخل شدن در
interior wiring U سیمکشی داخل
intraspecific U داخل گونهای
intratheater U در داخل صحنه
anieoro U از داخل به خارج
entered U داخل شدن
uchi uke U دفاع از داخل
enter U داخل کردن
enter U داخل شدن
phase in U داخل کردن
on line U داخل رده
to work in U داخل کردن
to play at U داخل شدن در
to go into U داخل شدن در
to go in U داخل شدن
to get into U داخل شدن در
to cut in U داخل شدن
engaged in war U داخل جنگ
entered U داخل کردن
enters U داخل شدن
anieoro U به طرف داخل
introgresseive U داخل شونده
intromit U داخل کردن
ingratiating U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
ingratiate U داخل کردن
incorporate U داخل کردن
incorporates U داخل کردن
incorporating U داخل کردن
on berth U در داخل بندر
work in U داخل کردن
withindoors U افراد داخل
enters U داخل کردن
impenetrable U داخل نشدنی
inhaul U به داخل کشنده
grind internally U داخل را ساییدن
inbound U داخل مرز
ingoing U داخل شونده
ingressive U داخل شونده
inhaul U به داخل کشیدن
to line-jump U داخل صف زدن
implode U از داخل ترکیدن
immit U داخل کردن
inward U داخل رونده
implosion U انفجار از داخل
to queue-jump [British E] U داخل صف زدن
in and out U داخل وخارج
to cut in line U داخل صف زدن
inboard U داخل کشتی
he is not in it U داخل نیست
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
heave in U کشیدن به داخل
inboard U به سمت داخل
cross hair U خط داخل دوربین
intercontinental U داخل قاره
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
imbark U داخل کردن
inboard U به طرف داخل
to go to the front U داخل جنگ شدن
withindoors U اشخاص داخل منزل
enter U داخل عضویت شدن
sighting U دیدن از داخل دوربین
homes U جا به داخل لوله راندن
bores U داخل راتراشیدن سوراخ
bores U داخل لوله توپ
inversion U پیچش کف پا به طرف داخل
bore U داخل راتراشیدن سوراخ
i went in to the garden U داخل باغ شدم
on side U در داخل خط خارج نشده
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
bore U داخل لوله توپ
belligerent U جنگجو داخل درجنگ
sightings U دیدن از داخل دوربین
home U جا به داخل لوله راندن
wall entrance U عبور از داخل دیوار
coolants U مایع داخل رادیاتور
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
coolant U مایع داخل رادیاتور
enters U داخل عضویت شدن
inversions U پیچش کف پا به طرف داخل
launch into politics U داخل سیاست شدن
up country U نواحی داخل کشور
belligerents U جنگجو داخل درجنگ
entered U داخل عضویت شدن
home market U بازار داخل کشور
implode U از داخل منفجر شدن
irreptitious U نهانی داخل شده
belligerently U جنگجو داخل درجنگ
gun bore U داخل لوله توپ
endoenzyme U انزیم داخل سلولی
cylinder gas U گاز داخل سیلندر
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
ingredient U داخل شونده عوامل
sea island terminal U بارانداز داخل دریا
cylinder jacket U استری داخل سیلندر
inner space U داخل منظومه شمسی
reentrant U دوباره داخل شونده
ingredients U داخل شونده عوامل
furnace campaign U عملیات داخل کوره
inside of U داخل و یا توی چیزی
swap in U مبادله کردن به داخل
plunges U ناگهان داخل شدن
plunged U ناگهان داخل شدن
furnace room U فضای داخل کوره
reentrant U متوجه بسمت داخل
to breakin U خودرا داخل کردن
to come in U داخل شدن بدردخوردن
to launch in to politics U داخل سیاست شدن
intrant U داخل نفوذ کننده
built in U موجود در داخل چیزی
intratheater U داخل صحنه عملیات
phase in U به ترتیب داخل شدن
plunge U ناگهان داخل شدن
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U پیوند به داخل [در تریلر]
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
to enter the military U داخل نظام شدن
court tennis U تنیس داخل سالن
home service U خدمات فروش در داخل کشور
reentrant U مقعر دوباره داخل شونده
cavitation U ایجاد حبابهای داخل یک مایع
to pull in U داخل واگن خانه شدن
catch a crab U تصادفا پارو را داخل اب کردن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
cod U فضای داخل خلیج یادریاچه
terminal velocity U سرعت گلوله داخل لوله
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
admissive U داخل کننده اجازه دهنده
regional purchase U خرید از داخل منطقه پادگانی
atolls U صخرههای مدور داخل دریا
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
rechamber U دوباره به داخل لوله راندن
atoll U صخرههای مدور داخل دریا
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
inside door handle U دستگیره داخل درب اتومبیل
manhole U مسیر مدور داخل ناو
manholes U مسیر مدور داخل ناو
intercoms U دستگاه مخابره داخل ساختمان
internal power U توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
intercom U دستگاه مخابره داخل ساختمان
decoppering U رفع رسوبات مس از داخل لوله
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com