Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
You can bank on it!
<idiom>
U
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
You can take it to the bank.
<idiom>
U
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shoots
U
رویش انشعابی رویش شاخه
shoot
U
رویش انشعابی رویش شاخه
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts
U
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
overdrawn account
U
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
capitalized expense
U
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
clearance
U
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
To cook the books.
U
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
germination
U
رویش
privilege
U
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
ovular growth
U
رویش تخمک
ingrowth
U
رویش درونی
excrescence
U
رویش ناهنجار
excrescences
U
رویش ناهنجار
mushroom growth
U
رویش تند
orthotropism
U
رویش عمودی
vegetive
U
رویش کننده
excrescency
U
رویش ناهنجارنسوج
extroversion
U
رویش برونی
gigas
U
رویش بلند تر
growing point
U
نقطه رویش
intergrowth
U
رویش توام
reckoning
U
تصفیه حساب صورت حساب
reckonings
U
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
U
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
antiplant agent
U
عامل ضد رویش گیاهان
herbicides
U
مواد ضد رویش گیاه
herbicide
U
مواد ضد رویش گیاه
extroverts
U
دارای رویش برونی
vegetative
U
روینده رویش کننده
pubescence
U
رویش مو درپشت زهار
germinative
U
وابسته به رویش تخم
cockles
U
رویش زگیل مانند
She is on familiar (intimate) terms with me.
U
با من رویش باز است
cockle
U
رویش زگیل مانند
extrovert
U
دارای رویش برونی
hyperostosis
U
رویش غیر طبیعی استخوان
endomorphism
U
رویش از روپوست درون دگرگونی
endomorphy
U
رویش از روپوست درون دگرگونی
his face is p with small pox
U
رویش ازابله پرازچاله است
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
unipotent
U
دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
I cannot look him in the face again.
دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
monomorphic or phous
U
دارای یک شکل ثابت در همه مدت رویش
prolotherapy
U
اصلاح وتر یا عضوی بوسیله کاهش رویش وتکثیر سلولی
account
U
حساب صورت حساب
micronucleus
U
یکی از دوهسته کوچکتر مرکزی مژه داران که رویش جانور را تحت کنترل دارد
no year oppropriation
U
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer
U
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a
U
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
palimpsest
U
نسخه خطی یا دست نوشتهای که نوشتهء روی ان پاک شده و دوباره رویش نوشته باشند
ontogeny
U
رشد شناسی تاریخچه رشد و رویش موجودات
sarcoid
U
زگیل یا جوش گوشتی رویش گوشتی
hotbed
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hyprostosis
U
رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
beta software
U
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
in plant
U
درحال رویش درحال رشد
tab
U
حساب
incalculable
U
بی حساب
to my a
U
به حساب من
algorism
U
حساب
tabs
U
حساب
account
U
حساب
incomputable
U
بی حساب
scoreless
U
بی حساب
science of numbers
U
حساب
accountants
U
ذی حساب
accountant
U
ذی حساب
reckoning
U
حساب
reckonings
U
حساب
in favour of
U
به حساب
tallies
U
حساب
score
U
حساب
scored
U
حساب
tallying
U
حساب
to keep score
U
حساب
arithmetic
U
حساب
dam design
U
حساب سد
tallied
U
حساب
tally
U
حساب
scores
U
حساب
acalculia
U
ناتوانی در حساب
stock account
U
حساب موجودی
figuring
U
حساب کردن
stability calculation
U
حساب پایداری
current account
U
حساب جاری
checking accounts
U
حساب جاری
checking account
U
حساب جاری
vidimus
U
بازرسی حساب
counts
U
حساب کردن
figures
U
حساب کردن
figure
U
حساب کردن
A rough (crude)estimate.
U
حساب سر انگشتی
calculation
U
حساب براورد
bank accounts
U
حساب بانکی
bank account
U
حساب بانکی
credit account
حساب اعتباری
tripos
U
امتحان حساب
undercharge
U
کم حساب کردن
computer
U
ماشین حساب
To concoct accounts.
U
حساب تراشیدن
to cast up
U
حساب کردن
current accounts
U
حساب جاری
to bring to book
U
حساب پس گرفتن
to count up
U
حساب کردن
to figure up
U
حساب کردن
computers
U
ماشین حساب
unguarded
U
حساب نشده
account book
U
دفتر حساب
integral calculus
U
حساب جامعه
design assumption
U
فرضیه حساب
day of r
U
روز حساب
crypto account
U
حساب رمز
pridicate calculus
U
حساب مسندات
production account
U
حساب تولید
profit and loss a
U
حساب سودوزیان
cost accountant
U
حساب دار
closing of account
U
تفریغ حساب
propositional calculus
U
حساب گزارهای
certificate of expenditure
U
صورت حساب
certificate of clearance
U
مفاصا حساب
cash account
U
حساب نقدی
capital account
U
حساب سرمایه
differential calculus
U
حساب فاضله
differential calulus
U
حساب فاضله
in f.of
U
به حساب بنفع
imprest
U
حساب تنخواه
ibm computer
U
ماشین حساب ای بی ام
integral calculvs
U
حساب جامعه
joint account
U
حساب مشترک
loan account
حساب وام ها
make much of
U
حساب بردن از
minculculate
U
بد حساب کردن
misreckon
U
بد حساب کردن
fluxion
U
حساب فاضله
rule of thumb
U
حساب انگشت
notcher
U
حساب نگهدار
realization account
U
حساب تسویه
call to account
U
حساب خواستن از
calculus of variations
U
حساب تغییرات
arithmetician
U
حساب دان
rule of thumb
U
حساب سر انگشتی
arithmetic unit
U
واحد حساب
rule off
U
بستن حساب
saving account
U
حساب پس انداز
balance of account
U
مانده حساب
accoutn balance
U
مانده حساب
savings account
U
حساب پس انداز
science of numbers
U
علم حساب
account number
U
شماره حساب
account cuurent
U
حساب جاری
arithmeticlal
U
مربوط به حساب
arithmometer
U
ماشین حساب
calculator mode
U
مد ماشین حساب
calculating machine
U
ماشین حساب
calculable
U
حساب کردنی
box score
U
حساب بازی
boolean calculus
U
حساب بولی
binary arithmetic
U
حساب دودوئی
binary arithmetic
U
حساب دودویی
residuary account
U
حساب ترکه
bank pass book
U
دفترچه حساب
bank overdraft
U
حساب جاری
balance sheet account
U
حساب ترازنامه
return account
U
حساب بازگشت
comptometer
U
ماشین حساب
account card
U
کارت حساب
compute
U
حساب کردن
debits
U
حساب بدهی
debiting
U
حساب بدهی
debited
U
حساب بدهی
debit
U
حساب بدهی
statements
U
صورت حساب
statement
U
صورت حساب
arithmetic
U
علم حساب
AC
U
حساب جاری
deposit accounts
U
حساب پس انداز
deposit accounts
U
حساب سپرده
deposit account
U
حساب پس انداز
deposit account
U
حساب سپرده
calculates
U
حساب کردن
calculated
U
حساب کردن
calculate
U
حساب کردن
cyphers
U
حساب کردن
ciphers
U
حساب کردن
cipher
U
حساب کردن
desktop
U
ماشین حساب
offsetting
U
حساب تهاتر
offset
U
حساب تهاتر
arithmetic
U
حساب
[ریاضی]
algorism
[rare]
U
حساب
[ریاضی]
to count
[as]
U
به حساب رفتن
calculators
U
ماشین حساب
calculators
U
حساب کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com