Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inter alia
U
میان چیزهای دیگر
among others
U
میان چیزهای دیگر
among other things
U
میان چیزهای دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interposition
U
چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
scrape together
<idiom>
U
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
irrespectively
U
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
other things being equal
U
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
matelote
U
یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
inter alia
U
میان اشخاص دیگر
interpolating
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
inclusive
U
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
interpolate
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
to get a word in edgewise
U
طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
bit map
U
ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
data interchange format
U
استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
interregna
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
Apple Key
U
کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
futtock
U
میان چوب میان تیر
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
cates
U
چیزهای لذیذ
gaudery
U
چیزهای کم بها
incidentals
U
چیزهای کوچک
inflammable substances
U
چیزهای اتشگیر
inflammables
U
چیزهای اتشگیر
by gone
U
چیزهای گذشته
scatterings
U
چیزهای پراکنده
post matter
U
چیزهای پستی
the inevitable
U
چیزهای عادی
the sublime
U
چیزهای بلندوعالی
oddment
U
چیزهای متفرقه
munched
U
چیزهای جویدنی
munches
U
چیزهای جویدنی
munching
U
چیزهای جویدنی
munch
U
چیزهای جویدنی
trivia
U
چیزهای بی اهمیت
bygone
U
چیزهای گذشته
inanimate objects
U
چیزهای بیجان
valuables
U
چیزهای بهادار
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
available amount
U
مقدار
[چیزهای]
در دسترس
paleology
U
دانش چیزهای کهنه
microtomy
U
بریدن چیزهای ریز
coconscious
U
ادراک چیزهای یکسان
appurtenence
U
اسباب چیزهای وابسته
coconsciousness
U
ادراک چیزهای یکسان
Well what do you know!Well i never!
U
بحق چیزهای نشنیده !
to compare oppsites
U
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
impedimenta
U
چیزهای دست و پا گیر
impediment
U
چیزهای دست و پاگیر
impediments
U
چیزهای دست و پاگیر
to i. on particulars
U
به چیزهای جزئی اهمیت دادن
microphotography
U
عکس برداری از چیزهای خرد
to compare apples and oranges
<idiom>
U
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
gimceackery
U
چیزهای قشنگ وبی مصرف
plexus
U
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
pretty pretties
U
چیزهای قشنگ و نادان فریب
bye
U
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
byes
U
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
She is fond of sweet things.
U
از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
see things
<idiom>
U
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
luff
U
قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
supemundane
U
بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
litter
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littered
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
bathos
U
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
drainer
U
خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
littering
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
forklift
U
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
litters
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
gutter man
U
دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
U
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
papier
U
یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
object method of teaching
U
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
nympholepsy
U
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object lesson
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lessons
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
I am a great believer in using natural things for cleaning.
U
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
presentationism
U
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
metafile
U
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
U
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
U
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
fryer
U
سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی
middles
U
میان
mesocarp
U
میان بر
midrib
U
رگ میان
middle part
U
میان
shortcut
U
میان بر
stagger
U
یک در میان
staggering
U
یک در میان
staggers
U
یک در میان
amid
U
در میان
waists
U
میان
overthwart
U
از میان
diameters
U
میان بر
crosscut
U
میان بر
diameter
U
میان بر
waist
U
میان
cross country
U
میان بر
mongst
U
میان
center
U
میان
middle
U
میان
omphalos
U
میان
thru
U
از میان
middling
U
میان
mean water
U
میان اب
intershoot
U
در میان
among
U
میان
per
U
از میان
amongst
U
در میان
in the midden of
U
در میان
centered
U
میان
centers
U
میان
centred
U
میان
into
U
در میان
in our midst
U
در میان ما
centre
U
میان
through
U
از میان
waistline
U
میان
waistlines
U
میان
mean line
U
خط میان
half back
U
میان
between
U
میان
heartwood
U
میان چوب
halfback
U
میان بازیکن
internode
U
میان گره
mesoderm
U
میان پوست
midships
U
در میان کشتی
heart wood
U
میان چوب
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
decussate
U
یکی در میان
interposition
U
پا میان گذاری
intertrial
U
میان کوششی
halt back
U
میان بازی کن
middle-aged
U
میان سال
middle weight
U
میان وزن
middle sized
U
میان اندازه
inter se
U
میان خودشان
intersegmental
U
میان قطعهای
hollow
U
میان تهی
hollows
U
میان تهی
middle age
U
میان سال
inter nos
U
در میان خودمان
interfluves
U
میان دو رود
intercurrent
U
در میان اینده
midcourse
U
میان راه
intergroup
U
میان گروهی
of middle a
U
میان سال
middle finger
U
انگشت میان
midbrain
U
میان مغز
middlemost
U
میان ترین
diaphrgam
U
میان پرده
interlucent
U
میان تاب
mezzo-soprano
U
میان صدا
mezzo soprano
U
میان صدا
short cuts
U
راه میان بر
meant
U
میان مشترک
interjectory
U
در میان اورده
mesencephalon
U
میان مغز
merlon
U
میان دو تیرکش
interjectory
U
در میان انداخته
medius
U
انگشت میان
interlocate
U
در میان گذاردن
entracte
U
میان پرده
interlay
U
در میان گذاردن
floret of the disk
U
گلچه میان
mesosphere
U
میان کره
mesosphere
U
میان- سپهر
intermural
U
میان دیواری
double space
U
یک سطر در میان
interjacency
U
میان بودن
inter vivos
U
در میان زنده ها
half back
U
میان بازی کن
intercellular
U
میان یاختهای
intermontane
U
میان کوه
duramen
U
میان درخت
intercurreace
U
در میان امدن
interjacency
U
وقوع در میان
via
U
میان راه
mesothorax
U
میان سیه
short cut
U
راه میان بر
mezzo-sopranos
U
میان صدا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com