English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to make an end of U موقوف کردن تمام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
suppressing U موقوف کردن
ceases U موقوف کردن
ceased U موقوف کردن
overthrown U موقوف کردن
cease U موقوف کردن
to do away with U موقوف کردن
avoid U موقوف کردن
break off U موقوف کردن
to put a stop to U موقوف کردن
to break off U موقوف کردن
ceasing U موقوف کردن
overthrowing U موقوف کردن
overthrow U موقوف کردن
avoided U موقوف کردن
to put an end to U موقوف کردن
avoiding U موقوف کردن
avoids U موقوف کردن
to bring to a stop U موقوف کردن
overthrew U موقوف کردن
suppress U موقوف کردن
overthrows U موقوف کردن
suppresses U موقوف کردن
to wipe out U موقوف کردن
docked U جاخالی کردن موقوف کردن
docks U جاخالی کردن موقوف کردن
dock U جاخالی کردن موقوف کردن
to mend or end U اصلاح کردن یا موقوف کردن
subvert U برانداختن موقوف کردن
subverted U برانداختن موقوف کردن
subverting U برانداختن موقوف کردن
subverts U برانداختن موقوف کردن
suspend U موقوف الاجرا کردن معلق
to phase out something U به تدریج موقوف کردن چیزی
suspending U موقوف الاجرا کردن معلق
suspends U موقوف الاجرا کردن معلق
lap U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
to ring the knell of anything U موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
terminate U تمام شدن تمام کردن
terminates U تمام شدن تمام کردن
terminated U تمام شدن تمام کردن
discontinues U بس کردن موقوف کردن
discontinued U بس کردن موقوف کردن
discontinuing U بس کردن موقوف کردن
discontinue U بس کردن موقوف کردن
exhaust U تمام کردن بادقت بحث کردن
exhausts U تمام کردن بادقت بحث کردن
zapped U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps U حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zero supperssion U موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند
attains U تمام کردن
to see through U تمام کردن
to see out U تمام کردن
go through with <idiom> U تمام کردن
run out of U تمام کردن
get through U تمام کردن
fulfils U تمام کردن
to run away with U تمام کردن
get (something) over with <idiom> U تمام کردن
fulfill U تمام کردن
fulfil U تمام کردن
fulfilled U تمام کردن
fulfilling U تمام کردن
attaining U تمام کردن
fulfills U تمام کردن
integrate U تمام کردن
attain U تمام کردن
integrates U تمام کردن
integrating U تمام کردن
to eat up U تمام کردن
to fill out U تمام کردن
to finish off U تمام کردن
fiddle away U تمام کردن
attained U تمام کردن
forth U تمام کردن
use up U تمام کردن
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
nip and tuck <idiom> U به سختی تمام کردن
make a day of it <idiom> U تمام روزکار کردن
to apply for written testimony U استشهاد تمام کردن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
done with <idiom> U تمام کردن استفاده از چیزی
call it quits <idiom> U متوقف کردن تمام کار
dost U بپایان رسانیدن تمام کردن
ceasing U بند امدن تمام کردن
use up U تمام شدن مصرف کردن
ceases U بند امدن تمام کردن
see out <idiom> U تمام کردن وخارج شدن
ceased U بند امدن تمام کردن
cease U بند امدن تمام کردن
shoot one's wad <idiom> U تمام پول را خرج کردن
process U بانجام رساندن تمام کردن
put one's foot down <idiom> U با تمام وجود اعتراض کردن
ended U تمام کردن خاتمه دادن
to get done with U خاتمه دادن تمام کردن
processes U بانجام رساندن تمام کردن
end U تمام کردن خاتمه دادن
ends U تمام کردن خاتمه دادن
unquote U نقل قول را تمام کردن
finish U تمام کردن رنگ وروغن زدن
fish out U تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
finishes U تمام کردن رنگ وروغن زدن
polish off U از جلو کسی درامدن تمام کردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
erase U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erasing U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speed U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erased U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speeds U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
strike out U تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
speeding U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erases U پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
to listen with rapt attention U با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
clears U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
zero in on <idiom> U تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
clearest U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
earom U Only Read Alterableحافظه فقط خواندنی تغییرپذیرالکتریکی RO که میتواند بدون پاک کردن تمام اصلاعات ذخیره شده به طور انتخابی تغییرکند
tilting mixer U نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
log U وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs U وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
exhausts U تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhaust U تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
mirrors U کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirror U کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrored U کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
beta software U نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
sacred to U موقوف به
consecrated U موقوف
proscriptive U موقوف
suppressed U موقوف
suppression U موقوف سازی
abolishable U موقوف شدنی
cesser U موقوف شدن
to fall in to d. U موقوف شدن
sacred U خاص موقوف
sacred to god U موقوف بخدا
beneficiary of an endowment U موقوف علیه
suppressed U موقوف شده
suppressor U موقوف کننده
suppressive U موقوف سازنده
contingents U موکول یا موقوف به
contingent U موکول یا موقوف به
drop track U تعقیب موقوف
beneficiaries U موقوف علیه
beneficiary U موقوف علیه
ceasing U موقوف شدن
ceases U موقوف شدن
insuppresible U موقوف نشدنی
ceased U موقوف شدن
cease U موقوف شدن
desuetude U موقوف شدگی
Shut up ! dont inter fere . U فضولی موقوف !
suppressor U موقوف سازنده
foundation school U اموزشگاه موقوف
hands-off U دست زدن موقوف
hands off U دست زدن موقوف
verthrow U موقوف سازی انقراض
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
prebendal U محل پرداخت موقوف یا عواید کلیسا موقوفه کلیسایی
prebend U محل پرداخت موقوف یا عواید کلیسا موقوفه کلیسایی
skip it U در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
fee tail U تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com