Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
seedtime
U
موقع تخم کاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pile helmet
U
کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
Other Matches
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
behind time
U
بی موقع
siting
U
موقع
term
U
موقع
termed
U
موقع
at the precise moment
U
در سر موقع
when
U
در موقع
ill-timed
U
بی موقع
nail
U
به موقع
at an unearthy hour
U
بی موقع
nailed
U
به موقع
premature
U
بی موقع
nails
U
به موقع
terming
U
موقع
inopportunely
U
بی موقع
inapposite
U
بی موقع
unseasonable
U
بی موقع بی جا
seasonably
U
به موقع
occasion
U
موقع
occasioned
U
موقع
period
U
موقع
periods
U
موقع
occasioning
U
موقع
occasions
U
موقع
unseasonably
U
بی موقع بی جا
post entry
U
ثبت پس از موقع
nicking
U
موقع بحرانی
on one occasion
U
دریک موقع
nick
U
موقع بحرانی
noontime
U
موقع فهر
tactfully
U
موقع شناس
tactful
U
موقع شناس
nicks
U
موقع بحرانی
by this
U
تا این موقع
seed time
U
موقع تخمکاری
juncture
U
موقع بحرانی
times
U
فرصت موقع
timed
U
فرصت موقع
time
U
فرصت موقع
payment in due cource
U
پرداخت به موقع
nicked
U
موقع بحرانی
at a later period
U
در موقع دیگر
inopportune
U
بی موقع نامناسب
to be proper for
U
به موقع بودن
meal time
U
موقع خوراک
placing
U
مکان موقع
places
U
مکان موقع
tactless
U
موقع نشناس
place
U
مکان موقع
tactlessly
U
موقع نشناس
positioning
U
موقع یابی
situations
U
محل موقع
room
U
محل موقع
situation
U
محل موقع
rooms
U
محل موقع
on the dot
<idiom>
U
دقیقا سر موقع
discrete
<adj.>
U
موقع شناس
in due course
U
در موقع خود
nail
U
به موقع پرداختن
criticalness
U
اهمیت موقع
on the button
<idiom>
U
درست سر موقع
discreet
<adj.>
U
موقع شناس
nails
U
به موقع پرداختن
nailed
U
به موقع پرداختن
discretional
<adj.>
U
موقع شناس
the proper time to do a thing
U
موقع مناسب
fieldcorn
U
موقع جولان
prudent
[discreet]
<adj.>
U
موقع شناس
e. to the occasion
U
درخور موقع
belatedly
U
دیرتر از موقع
till his return
U
تا موقع برگشتن او
thitherto
U
تا ان موقع تاقبل از ان
belated
U
دیرتر از موقع
glid
U
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
to profit by the accasion
U
موقع را مغتنم شمردن
opportuneness
U
موقعیت موقع بودن
here
U
در این موقع اکنون
mealtimes
U
موقع صرف غذا
put in force
U
به موقع اجرا گذاشتن
mealtime
U
موقع صرف غذا
pro hac vice
U
برای این موقع
d. situation
U
موقع یا موقعیت باریک
show up
U
سر موقع حاضر شدن
to profit by the accasion
U
از موقع استفاده کردن
early resupply
U
تجدید اماد به موقع
premature
U
قبل از موقع نابهنگام
the hour has struck
U
موقع بحران رسید
playtime
U
موقع شروع نمایش
i was up late last night
U
دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.
U
موقع شناس بودن
what time ate we supposed to take (have ) lunch ?
U
چه موقع قراراست بخوریم ؟
exigence
U
ضرورت موقع تنگ
backfiring
U
منفجر شدن قبل از موقع
prematureness
U
نابهنگامی زودتر از موقع بودن
bedtime
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtimes
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
abrazitic
U
مادهای که در موقع ذوب نمیجوشد
backfires
U
منفجر شدن قبل از موقع
backfired
U
منفجر شدن قبل از موقع
The train came in on time .
U
قطار به موقع رسید ( سروقت )
He arrived in the nick of time .
U
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
cut short
U
پیش از موقع قطع کردن
it is toolate.to go
U
دیگر موقع رفتن نیست
backfire
U
منفجر شدن قبل از موقع
pull a punch
U
در موقع ضربه دست را کشیدن
times
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
timed
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
high time
U
اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
cod
U
وصول وجه در موقع تحویل کالا
time
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
gravitas
U
موقع سنجی و خوش طبعی در گفتار
muzzle energy
U
نیروی یک گلوله در موقع خروج از لوله
dimout
U
خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی
slack water
U
موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
predating
U
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predate
U
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predates
U
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
nonce word
U
واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
tallyho
U
صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
predated
U
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
ballast
U
کیسه شنی که در موقع صعودبالون پایین میاندازند
fleshing
U
تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
gestured
U
اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
gesturing
U
اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
He cut himself while shaving.
U
موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
Will you tell me when to get off?
U
ممکن است به من بگویید چه موقع پیاده شوم؟
yoke
U
پشت بند قالب در موقع بتن ریزی
gesture
U
اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
cash with order
U
پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
Is there train running on time?
U
آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
shuttered fuze
U
ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
funny bone
<idiom>
U
جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
You should always be careful walking alone at night.
U
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
godchild
U
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchildren
U
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
throws
U
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing
U
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throw
U
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.
U
آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او
[مرد]
را برای مسابقات نامشخص می کند.
counsel
U
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counseled
U
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsels
U
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselled
U
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling
U
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
blue key
U
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
drilling pattern
U
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
floating fender
U
زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
compression
U
نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
shed stick
U
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
overlap
U
تداخل رنگ ها
[خصوصا در لبه طرح ها و موقع تعویض رنگ در نقشه]
jingo
U
کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
current maturity
U
قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
working sails
U
بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
plumbery
U
سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics
U
موزاییک کاری معرق معرق کاری
civil reserve air fleet
U
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
sinuous weft
U
نخ پود زیر
[این نخ چون معمولا نازکتر است در موقع پودگذاری بین تارها، حالت موجی یا سینوسی به خود می گیرد لذا به این اسم نیز نامیده می شود.]
root of title
U
منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
electroplating
U
اب کاری
impotence
U
کاری
effective
U
کاری
hypofunction
U
کم کاری
inaction
U
بی کاری
curry powder
U
کاری
intent on doing anything
U
کاری
slobbery
U
تف کاری
flower piece
U
گل کاری
curry powders
U
کاری
under employment
U
کم کاری
feckful
U
کاری
active
U
کاری
plasterwork
U
گچ کاری
impotency
U
کاری
parget
U
گچ کاری
plastering
U
گچ کاری
curries
U
کاری
curry
U
کاری
currie
U
کاری
malfunctioned
U
کژ کاری
malfunctions
U
کژ کاری
malfunction
U
کژ کاری
discreetness
U
احتیاط کاری
graving
U
کنده کاری
habitual way of doing anything
U
کردن کاری
crypianalysis
U
پنهان کاری
glyptics
U
کنده کاری
hours of business
U
ساعتهای کاری
disguised underemployment
U
کم کاری پنهان
discreetnss
U
احتیاط کاری
counterattack
U
بدل کاری
stalactite work
U
مقرنس کاری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com