English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bar automatic U میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
columns U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
column U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
triandrous U سه پرچمی
decandrous U ده پرچمی
diandrous U دو پرچمی
staminal U پرچمی
dodecandrous U دوازده پرچمی
pentandrous U پنج پرچمی
tedradynamous U دارای شش پرچمی که دوپرچمش بلندتر باشد
black flag U پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
bunting U پارچه سست بافت پرچمی خطابی دوستانه
gonfalon U پرچمی که نوارهای باریک یاپرچمهای کوچک از ان اویزان است
tenpin U میله بطری شکل مخصوص بازی 01 میله بولینگ
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
double wood U ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
feint U حرکت از میله بالا به میله پایین
feinted U حرکت از میله بالا به میله پایین
feinting U حرکت از میله بالا به میله پایین
feints U حرکت از میله بالا به میله پایین
shaft U میله ستون میله چاه
shafts U میله ستون میله چاه
sentinels U 1-علامت گذار یا چاپگر بخش خاص داده .2-پرچمی که وضعیت ثبات را پس از عملیات ریاضی یا منط قی گزارش میدهد
sentinel U 1-علامت گذار یا چاپگر بخش خاص داده .2-پرچمی که وضعیت ثبات را پس از عملیات ریاضی یا منط قی گزارش میدهد
eol U پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
standard U دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standards U دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
positioned U موقعیت
locations U موقعیت
situation U موقعیت
situs U موقعیت
site U موقعیت
lodgment or lodge U موقعیت
lodgment U موقعیت
line of position U خط موقعیت
position U موقعیت
orientation U موقعیت
sited U موقعیت
sites U موقعیت
situations U موقعیت
berth U موقعیت جا
berthed U موقعیت جا
berthing U موقعیت جا
occasions U موقعیت
occasioning U موقعیت
occasioned U موقعیت
berths U موقعیت جا
location U موقعیت
occasion U موقعیت
condition U موقعیت
print position U موقعیت چاپ
point guard U موقعیت گارد
plotted U نقطه موقعیت
radar location U موقعیت رادار
razor edge U موقعیت بحرانی
position buoy U بویه موقعیت
plot U نقطه موقعیت
plots U نقطه موقعیت
position finding U موقعیت یابی
point U محل یا موقعیت
situation U موقعیت حالت
d. of a situation U موقعیت باریک
rest position U موقعیت سکون
cases U وضعیت موقعیت
storage location U موقعیت انباره
circumstantial U مربوط به موقعیت
advantage ground U موقعیت خوب
positioning U تثبیت موقعیت
stimulus situation U موقعیت محرک
social status U موقعیت اجتماعی
social situation U موقعیت اجتماعی
situation of a building U موقعیت ساختمان
sign position U موقعیت علامت
orientation U تشخیص موقعیت
benzylic position U موقعیت بنزیلی
bit position U موقعیت ذره
case U وضعیت موقعیت
forward position U موقعیت رو به جلو
pertinency U موقعیت شایستگی
pertinence or nency U دخل موقعیت
configurations U وضعیت یا موقعیت
configuration U وضعیت یا موقعیت
lies U موقعیت چگونگی
lie U موقعیت چگونگی
status U اهمیت یا موقعیت
exoposition U موقعیت اگزو
orientation U تعیین موقعیت
firing position U موقعیت احتراق
position U شکل موقعیت
endo position U موقعیت اندو
pertinence U موقعیت شایستگی
footing U موقعیت وضع
lied U موقعیت چگونگی
page orientation U موقعیت صفحه
monopoly position U موقعیت انحصاری
ground position U موقعیت زمینی
positioned U شکل موقعیت
situations U موقعیت حالت
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
space orientation U موقعیت یابی فضایی
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
trimmest U موقعیت قایق دراب
trim U موقعیت قایق دراب
trims U موقعیت قایق دراب
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
stand U عهده دارشدن موقعیت
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
opportuneness U موقعیت موقع بودن
positional U وابسته به موقعیت یامقام
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
stations U موقعیت اجتماعی وضع
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
upwell U موقعیت بهتری یافتن
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
station U موقعیت اجتماعی وضع
blows U هدر دادن موقعیت
blow U هدر دادن موقعیت
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
trim U موقعیت تخته موج دراب
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
trims U موقعیت تخته موج دراب
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
position buoy U بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
proletarianism U موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
cursor U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
boot U اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
cursors U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
parallax U اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
circulars U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
gates U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
circular U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
gate U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
chkdsk U دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
audits U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
IF statement U عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
audit U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com