English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to incur the odium of somebody U مورد خشم کسی واقع شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dislike U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliking U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
anathema U هرچیزی که مورد لعن واقع شود
appose U مورد سوال واقع شدن
dediction of way U هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
get into a row U مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
receive attention U مورد توجه واقع شدن
to incur a criticism U مورد انتقاد واقع شدن
to meet any one's a U مورد تحسین کسی واقع شدن
to pass go orrun current U معمولا مورد قبول واقع شدن
wraparound U ی مورد استفاده واقع شده باشد
Other Matches
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
area of operational interest U منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
indeed U در واقع
postmortem U پس از واقع
situates U واقع در
situated or situate U واقع
post mortem U پس از واقع
situate U واقع در
substantially U در واقع
bestead U واقع
in reality U در واقع
situating U واقع در
As it were U در واقع
set U واقع شده
sets U واقع شده
setting up U واقع شده
subjacent U واقع در زیر
realistically U واقع گرایانه
sublunar U واقع در زیرقمر
realistically U واقع بین
objectivity U واقع بینی
realism U واقع بینی
realism U واقع گرایی
flight from reality U واقع گریزی
trumped up U خلاف واقع
extreme position U واقع درمنتهاالیه
extraception U واقع نگری
realistic U واقع بین
realism U واقع گرائی
realistic U واقع گرایانه
osculant U واقع شونده
precordial U واقع در پیش دل
nether U واقع در زیر
nether U واقع در پایین
sinisteral U واقع درسمت چپ
sincipital U واقع در جلوی سر
simultaneous with each other U با هم واقع شونده
shipside U واقع در کنارکشتی
procephalic U واقع در جلو سر
alpha lyrae U نسر واقع
yonder U واقع درانجا
axile U واقع درمحور
centric U واقع درمرکز
dereism U واقع گریزی
postern U واقع درعقب
covenant U واقع شود
covenants U واقع شود
vertical U واقع در نوک
down-to-earth U واقع بین
down to earth U واقع بین
onshore U واقع در ساحل
dichasial U واقع در دو طرف
trumped-up U خلاف واقع
capsulate U واقع درکپسول
limitrophe U واقع در مرز
meanest U واقع دروسط
take place U واقع شدن
initial U واقع در اغاز
initialed U واقع در اغاز
initialing U واقع در اغاز
initialled U واقع در اغاز
vanward U واقع درجلو
vega U نسر واقع
located inside U تو واقع شده
initialling U واقع در اغاز
initials U واقع در اغاز
situated or situate U واقع شده
situated U واقع شده در
situated U واقع در جایگزین
meaner U واقع دروسط
mean U واقع دروسط
life like U واقع نما
to come to pass U واقع شدن
it lies on the east of U در خاور واقع
hinders U واقع درعقب
intramontane U واقع در کوهستان
hindering U واقع درعقب
hindered U واقع درعقب
intralogical U واقع در حدودمنطق
intradermic U واقع در زیرپوست
intradermal U واقع در زیرپوست
hinder U واقع درعقب
to take place U واقع شدن
transpontine U واقع در انسوی پل
untrue U خلاف واقع
intervascular U واقع در میان رگ ها
realist U واقع بین
realist U واقع گرا
realists U واقع گرا
superjacent U واقع درفوق
hypodermal U واقع در زیرپوست
lie U واقع شدن
lied U واقع شدن
lies U واقع شدن
initiatory U واقع در اول
lumbar U واقع در کمر
occur U واقع شدن
haemal U واقع درسوی دل
occurs U واقع شدن
realists U واقع بین
occurred U واقع شدن
occurring U واقع شدن
subocular U واقع درزیر چشم
subsacral U واقع درزیراستخوان خاجی
head U دربالا واقع شدن
pragmatic U فعال واقع بین
acceptableness U مقبول واقع شدن
work U موثر واقع شدن
worked U موثر واقع شدن
to suffer wrong U مظلوم واقع شدن
mediated U درمیان واقع شدن
lateral U واقع درخط افقی
mediate U درمیان واقع شدن
suboceanic U واقع درعمق اقیانوس
sublunary U واقع در زیر ماه
to come in useful U سودمند واقع شدن
nocturnal U واقع شونده درشب
become entitled to U مصداق ..... واقع شدن
murals U واقع برروی دیوار
superlunar U واقع دربالای ماه
superlunary U واقع بر بالای ماه
interstellar U واقع در میان ستارگان
sublingual U واقع درزیر زبان
subsolar U واقع در نواحی گرمسیر
subcartilaginous U واقع در زیر غضروف
surfacer U جسم واقع در سطح
supraclavicular U واقع دربالای ترقوه
southwestern U واقع در جنوب غربی
southwest U واقع در جنوب غربی
mediates U درمیان واقع شدن
mediating U درمیان واقع شدن
downstairs U واقع در طبقه زیر
mural U واقع برروی دیوار
above U مافوق واقع دربالا
ultramarine U واقع در انسوی دریا
situated to the right U واقع دردست راست
intermediate U در میان واقع شونده
alpine U واقع در ارتفاع زیاد
terminals U واقع در نوک پایان
interamnian U واقع در میان دو رودخانه
left-hand U واقع در سمت چپی
interaxal U واقع در میان دو کوه
intercellular U واقع در میان یاخته ها
intercensal U واقع در میان دو سرشماری
intercililary U واقع در میان ابروها
intercolumnar U واقع در میان دو ستون
interdental U واقع در میان دو دندان
interdigital U واقع در میان انگشتان
nodal U واقع درنزدیک گره
hypogynous U واقع در زیر تخمدان
terminal U واقع در نوک پایان
extern U فاهری واقع در خارج
critical U واقع درمرحله انتقال
first world U واقع دراروپای غربی
interaxial U واقع در میان دو کوه
right-hand U واقع در دست راست
haemal U واقع درسوی چپ سینه
half way U واقع در نیمه راه
hypogastric U واقع در زیر شکم
hypogeal U واقع در شکم خاک
interdigitate U واقع در میان انگشتان
interfacial U واقع در میان دورو
interjacent U در میان واقع شونده
intra uterine U واقع در درون زهدان
intracellular U واقع در درون سلول
intratelluric U واقع در درون زمین
moral realism U واقع نگری اخلاقی
it never occurred again U دیگر واقع نشد
midship U واقع درمیان کشتی
midmost U واقع در عین وسط
laterad U واقع درخط افقی
middlemost U واقع در عین وسط
mid most U واقع در عین وسط
intervertebral U واقع در میان مهره ها
interurban U واقع در میان شهرها
intertribal U واقع در میان قبیله ها
intermaxillary U واقع در میان ارواره ها
intermontane U واقع در میان دو کوه
intermundane U واقع در میان دو جهان
intermural U واقع در میان دیوارها
interplanetary U واقع در بین سیارات
interscapular U واقع در میان دو کتف
interseptal U واقع در میان جدارها
interseptal U واقع در میان پره ها
hypogeous U واقع در شکم خاک
lobar U واقع در قسمتهای ریه
left handed U واقع در سمت چپ ناشی
pantropic U واقع در مناطق حاره
to keep one's feet on the ground <idiom> U واقع بین ماندن
endocardial U واقع دردرون قلب
precostal U واقع در پیش دنده ها
pragmatics U فعال واقع بین
ectochondral U واقع در سطح غضروف
ventral U واقع بر روی شکم
ciecumoral U واقع درگرداگرد دهن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com