Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
plunger
U
موجی که ناگهان می شکند
plungers
U
موجی که ناگهان می شکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spiller
U
موجی که اهسته ویکنواخت می شکند
He cracks walnuts with his tail .
<proverb>
U
با دمش گردو مى شکند .
breaker
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
flexural
U
موجی
flexuose
U
موجی
sinuate
U
موجی
sinuous
U
موجی
flecky
U
موجی
flexuous
U
موجی
wavelike
U
موجی
undulatory
U
موجی
waviness
U
حالت موجی
wave motion
U
حرکت موجی
wave mecanics
U
مکانیک موجی
wave function
U
تابع موجی
cyma reversa
U
موجی جمع
cyma recta
U
موجی افتاده
undulatory current
U
جریان موجی
cyma
U
گچ بری موجی
corrugate
U
موجی شدن
thread
U
موجی کردن
threads
U
موجی کردن
cyma
U
گچ بری موجی
gorge
U
[گچ بری موجی]
doucine
U
گچ بری موجی
radiant energy
U
نیروی موجی
sinuosity
U
حرکت موجی
cima
U
گچ بری موجی
sinuous flow
U
جریان موجی
impedance level
U
مقاومت موجی
half wave rectifier
U
یکسوکننده نیم موجی
ripple sort
U
مرتب کردن موجی
full wave rectifier
U
یکسوکننده تمام موجی
undulation
U
حرکت موجی زیروبم
cymatium
U
گچ بری موجی شکل
schrodinger wave mechanics
U
مکانیک موجی شرودینگر
vermiculate
U
دارای خطوط موجی
shell-shocked
U
موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
sinuate
U
دارای حاشیه موجی
repand
U
دارای حاشیه موجی
crisfate
U
دارای حاشیه موجی
steady state wave motion
U
حرکت موجی پایا
sinuous
U
دارای شیارهای موجی
rippled
U
بطور موجی حرکت کردن
ripple
U
بطور موجی حرکت کردن
ripples
U
بطور موجی حرکت کردن
waves
U
موجی بودن موج زدن
rippling
U
بطور موجی حرکت کردن
waving
U
موجی بودن موج زدن
shouldered
U
سمت موجی که هنوز نشکسته
wave
U
موجی بودن موج زدن
corrugated iron
U
اهن موجی یاچین دار
undulaory
U
موجی نوسانی موج نما
shoulder
U
سمت موجی که هنوز نشکسته
shoulders
U
سمت موجی که هنوز نشکسته
shouldering
U
سمت موجی که هنوز نشکسته
waved
U
موجی بودن موج زدن
cosmic microwave radiation background
U
زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
radiant flux
U
درجه نشر و تراوش نیروی موجی
creese
U
یکجور خنجر که تیغه ان موجی است
A wave of anger swept over the entire world .
U
موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
surges
U
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surged
U
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surge
U
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
kymograph
U
دستگاه ثبت نوسانات یا حرکات موجی مانند نبض
unaware
U
ناگهان
(on the) spur of the moment
<idiom>
U
ناگهان
all at once
U
ناگهان
all of a sudden
U
ناگهان
before you know it
U
ناگهان
accidentally
U
ناگهان
unexpectedly
U
ناگهان
sudden
U
ناگهان
suddenness
U
ناگهان
abruptly
U
ناگهان
unawares
U
ناگهان
pluck
U
ناگهان کشیدن
bolt
U
مستقیما ناگهان
bolted
U
مستقیما ناگهان
bolting
U
مستقیما ناگهان
pop off
U
ناگهان ناپدیدشدن
bolts
U
مستقیما ناگهان
suddenly
U
ناگهان ناگاه
to die in ones shoes
U
ناگهان مردن
plucks
U
ناگهان کشیدن
supervene
U
ناگهان رخ دادن
plucking
U
ناگهان کشیدن
plucked
U
ناگهان کشیدن
light out
U
ناگهان رفتن
aback
U
غافلگیر ناگهان
sudden-death
U
ناگهان باخت
sudden death
U
ناگهان باخت
slapdash
U
بی پروا ناگهان
turn on one's heel
<idiom>
U
ناگهان پیچیدن
abrupt
U
سراشیبی ناگهان
Suddenly , I felt hot.
U
ناگهان گرمم شد
scoots
U
ناگهان سرخوردن
scooting
U
ناگهان سرخوردن
to walk off
U
ناگهان رفتن
before you can say knife
U
برقی ناگهان
to make a pounce
U
ناگهان جستن
scoot
U
ناگهان سرخوردن
scooted
U
ناگهان سرخوردن
to keel over
U
ناگهان افتادن
pitches
U
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch
U
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
strigil
U
برس یاماهوت پاکن مخصوص بدن یکرشته تزئینات موجی ساختمان
Suddenly he showed up (emerged).
U
ناگهان سروکله اش پیداشد
light up
<idiom>
U
ناگهان شادوخوشحال شدن
slap down
U
ناگهان توقیف کردن
snub cable
U
ناگهان ترمز کردن
to crop up
U
ناگهان رخ دادن- اب خوردن
to chop back
U
ناگهان تغییرجهت دادن
pass out
U
ناگهان بیهوش شدن
plunges
U
ناگهان داخل شدن
plunge
U
ناگهان داخل شدن
tumbles
U
لغزیدن ناگهان افتادن
tumbled
U
لغزیدن ناگهان افتادن
cant
U
ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
crash dive
U
ناگهان بزیر اب رفتن
tumble
U
لغزیدن ناگهان افتادن
plunged
U
ناگهان داخل شدن
fly open
U
ناگهان باز شدن
irrupt
U
ناگهان ایجاد شدن
make off
U
ناگهان ترک کردن
jibed
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
gibes
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
twitching
U
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitch
U
ناگهان کشیدن جمع شدن
Suddenly I was tongue-tied(speechless).
U
ناگهان زبانم بند آمد
twitches
U
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitched
U
ناگهان کشیدن جمع شدن
with a powder
U
ازروی بی پروایی تند ناگهان
jibes
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibing
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
strike it rich
<idiom>
U
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
jibe
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
twitch grass
U
تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
to burst upon the view
U
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
electromagnetic wave
U
موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
actinoelectric
U
اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
jilting
U
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
A solution suddenly proffered itself.
U
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
jilted
U
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilts
U
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
flash
U
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
to jink right
[left]
U
ناگهان مسیر را به راست
[چپ]
تغییر دادن
flash
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashed
U
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashes
U
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashes
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
jilt
U
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
incident
U
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
flashed
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
incidents
U
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
nose dive
U
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
To jump down somebodys throat.
U
ناگهان وسط حرف کسی پریدن
precipitating
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to abscond
[from]
<idiom>
U
ناگهان ترک کردن
[در رفتن ]
[اصطلاح مجازی]
to pounce upon a bird
U
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
lash vi
U
باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
precipitated
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitates
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitate
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
landfall n
U
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
boggle
U
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
to pounce on somebody
U
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
to jink
[colloquial]
[British English]
U
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
bow wave
U
موجی که از سینه کشتی تولید میشود موج سینه
stream takeoff
U
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
damped wave
U
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
huygen's principle
U
قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
flight
U
پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
sinuous weft
U
نخ پود زیر
[این نخ چون معمولا نازکتر است در موقع پودگذاری بین تارها، حالت موجی یا سینوسی به خود می گیرد لذا به این اسم نیز نامیده می شود.]
braids
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com