English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
groundwave U موجهای رادیویی زمینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cone of silence U مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
radio interference U تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
ground liaison U گروه رابط زمینی در فرودگاه شکاریهاربط زمینی
goldie lock U فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
assault waves U موجهای هجوم
deep water waves U موجهای زیرابی
metric waves U موجهای متری
airwaves U موجهای هوایی
radio button U شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
tidal waves U موجهای پس از زمین لرزه
damping factor U نسبت دامنه هر موج به موجهای بعدی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army commander U فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
blocking U گرفتگی مسیر جریان در تونل باد ناشی از موجهای ضربهای
guns U تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
gun U تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
diamonds U شکل موجهای ضربهای که معمولا در جریان خروجی راکتها بصورت لوزیهای پشت سر هم قابل مشاهده است
photovoltaic cell U مبدلی که مانند سلول فتوالکتریک تابشهای الکترومگنتیک را با طول موجهای مرئی و نزدیک ان به الکتریسیته تبدیل میکند
material dispersion U پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
ground signals U سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
yam U سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
yams U سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
pig board U تخته کوچک برای موجهای کوچک
huygen's principle U قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
radio U رادیویی
radios U رادیویی
radioed U رادیویی
radioing U رادیویی
broadcasting U رادیویی
unstart U انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
radio dicipline U انضباط رادیویی
radio beacon U بیکن رادیویی
radio broadcasting U پخش رادیویی
radio frequencies U فرکانسهای رادیویی
radio call sign U معرف رادیویی
radio compass U قطبنمای رادیویی
transmitters U فرستنده رادیویی
radio ferquency U بسامد رادیویی
transmitter U فرستنده رادیویی
radio control U فرمان رادیویی
radio detection U اکتشاف رادیویی
radio alimeter U فرازیاب رادیویی
radio receiver U گیرنده رادیویی
radio metal locator U فلزیاب رادیویی
radio telescopes U تلسکوپ رادیویی
call signs U معرف رادیویی
call sign U معرف رادیویی
hertzian wave U موج رادیویی
listening silence U سکوت رادیویی
phototelegraphy U عکاسی رادیویی
radiophoto U عکاسی رادیویی
metal locator U فلزیاب رادیویی
play by play U پخش رادیویی
r.f. U بسامد رادیویی
radio frequency U فرکانس رادیویی
radio horizon U افق رادیویی
radio interference U پارازیت رادیویی
radio link U پیوند رادیویی
radio match U رویارویی رادیویی
radio navigation U ناوبری رادیویی
electronic locator U فلزیاب رادیویی
telephoto U عکاسی رادیویی
receiver U گیرنده رادیویی
radmail U پست رادیویی
receiving set U گیرنده رادیویی
faxed U عکاسی رادیویی
facsimile U عکاسی رادیویی
space radiation U تشعشع رادیویی
facsimile U عکس رادیویی
facsimiles U عکاسی رادیویی
facsimiles U عکس رادیویی
radio telescope U تلسکوپ رادیویی
compere U مجریبرنامهتلویزیونییا رادیویی
wirephoto U عکاسی رادیویی
telephotography U عکاسی رادیویی
receivers U گیرنده رادیویی
radio wave U موج رادیویی
waved U موج رادیویی
waving U موج رادیویی
radio sextant U سکستانت رادیویی
radio silence U سکوت رادیویی
radio waves U امواج رادیویی
fax U عکاسی رادیویی
radiographic U عکس رادیویی
radiographic U مخابرات رادیویی
faxing U عکاسی رادیویی
radiophotograph U عکس رادیویی
wave U موج رادیویی
faxes U عکاسی رادیویی
radiometeorograph U هوانگار رادیویی
waves U موج رادیویی
high power radio station U ایستگاه رادیویی بزرگ
wave front U جبهه امواج رادیویی
radiographs U پوتونگار عکس رادیویی
broadcasting station U ایستگاه رادیویی فرستنده
radiograph U پوتونگار عکس رادیویی
direction finder U جهت یاب رادیویی
telemetry U مسافت سنجی رادیویی
net call sign U معرف رادیویی شبکه
tactical call sign U معرف رادیویی تاکتیکی
radio frequency interference U تداخل فرکانس رادیویی
radio frequency transformer U مبدل بسامد رادیویی
rawinsonde U جهت یاب رادیویی
radiotelegraphic U تلگراف رادیویی کردن
radio approach U دستگاه تقرب رادیویی
radiotelegraph U تلگراف رادیویی کردن
radio astronomy U اختر شناسی رادیویی
radios U پیام رادیویی فرستادن
radio call sign U معرف ایستگاه رادیویی
radio U پیام رادیویی فرستادن
radioed U پیام رادیویی فرستادن
radioing U پیام رادیویی فرستادن
skip zone U منطقه کور رادیویی
play by play U پخش رادیویی مسابقه
spotter U کمک مفسر رادیویی
back scattering U توزیع معکوس امواج رادیویی
back scattering U پخش معکوس امواج رادیویی
coastal refraction U انعکاس ساحلی امواج رادیویی
sweep jamming U امواج سیار پارازیت رادیویی
garbage U واسط رادیویی از کانالهای مجاور
high frequency radio station U ایستگاه رادیویی فرکانس بالا
twin sideband U ارتباط رادیویی دو باندی یا دوعنصری
screenwriters U نویسنده نمایشنامههای رادیویی وتلویزیونی
radio range station U ایستگاه ناوبری رادیویی هواپیماها
r f power supply U منبع توان بسامد رادیویی
screenplay U نمایشنامه رادیویی وسینمایی یاتلویزیونی
radio frequency amplifier U فزون ساز بسامد رادیویی
radmail U وسیله ارسال پیام رادیویی
screenplays U نمایشنامه رادیویی وسینمایی یاتلویزیونی
rf U Frequency Radio فرکانس رادیویی
screenwriter U نویسنده نمایشنامههای رادیویی وتلویزیونی
phototelegraphyt U مخابره تلگرافی عکس عکسبرداری رادیویی
fades U از سیگنال رادیویی یا لکتریکی کم توان تر شدن
influence mine U مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
station break U وقفه برنامه فرستنده رادیویی وتلویزیونی
high frequency radio direction finding U جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
maintain watch U مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
fade U از سیگنال رادیویی یا لکتریکی کم توان تر شدن
beacons U امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
beacon U امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
radiographs U پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
radiograph U پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
radio procedures U روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
radio relay U رله بی سیم تقویت ارسال پیام رادیویی
demodulate U از مخابرات رادیویی مطالب رمزی کشف کردن
vocoder U وسیله کوتاه کردن عرض باندفرکانس رادیویی
radiolocation U تعیین محل نقاط با استفاده ازامواج رادیویی
loran U تعیین خط سیر هواپیمایاکشتی بوسیله مخابرات رادیویی
coastal refraction U تغییر جهت امواج رادیویی در برخورد به ساحل
listening silence U به گوش بودن از نظر رادیویی بدون ارسال پیام
low frequency U امواج رادیویی دارای تناوب اندک دون بسامد
radio range U ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
microwave hop U یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
high frequency U فرکانس رادیویی بین 3 تا 03مگاهرتز مورد استفاده درمخابرات هوا به دریا
earth-bound U زمینی
sub astral U زمینی
predial or prae U زمینی
territorial U زمینی
earthly U زمینی
terraneous U زمینی
tellurian U زمینی
sublunary U زمینی
agrarian U زمینی
subaerial U رو زمینی
sublunar U زمینی
terrestrial U زمینی
landed a U زمینی
terrene U زمینی
tumbling U زمینی
homing device U رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
glideslope U شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
meaconing U گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
homing U روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
praties U سیب زمینی
groundnut U بادام زمینی
land mine U مین زمینی
ground forces U نیروی زمینی
ground forces U نیروهای زمینی
perigee U حضیض زمینی
land tail U بنه زمینی
mail gram U پست زمینی
ground force U نیروی زمینی
ground fire U تیر زمینی
ground liaison U رابط زمینی
terrestrial U وضعیت زمینی
apogee U اوج زمینی
groundnuts U بادام زمینی
graze burst U ترکش زمینی
murphy U سیب زمینی
ground circuit U مدار زمینی
ground control U کنترل زمینی
overland mail U پست زمینی
ground nut U بادام زمینی
ground observation U دیدبانی زمینی
groundling U گیاه زمینی
ground waves U امواج زمینی
peanuts U بادام زمینی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com