Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
live up to one's principles
U
موافق مرام خود رفتار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to little up to one's principl
U
اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
Act your age
[and not your shoe size]
!
U
به سن خودت رفتار بکن !
[مثل بچه ها رفتار نکن !]
fellow countryman
U
موافق کردن
live up to
<idiom>
U
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
no deal
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
no cigar
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
agree
U
موافقت کردن موافق بودن
harmonize
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonized
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
fall in
U
مطابقت کردن موافق شدن
agrees
U
موافقت کردن موافق بودن
harmonizing
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonises
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
agreeing
U
موافقت کردن موافق بودن
keep up with the times
U
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
pragmatize
U
موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
chronologize
U
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
intent
U
مرام
aimless
U
بی مرام
platforms
U
مرام
unprincipled
U
بی مرام
unscrupulous
U
بی مرام
bad principled
U
بد مرام
platform
U
مرام
ideology
U
مرام
ideologies
U
مرام
shyster
U
بی مرام
treat
U
رفتار کردن
treat
U
رفتار کردن با
treated
U
رفتار کردن
treated
U
رفتار کردن با
treats
U
رفتار کردن
to deport oneself
U
رفتار کردن
to demean oneself
U
رفتار کردن
demeans
U
رفتار کردن
demean
U
رفتار کردن
treats
U
رفتار کردن با
demeaned
U
رفتار کردن
tenet
U
اصول مرام
driftless
U
بی مرام بی اراده
patronised
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
princes
U
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronises
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
prince
U
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
babies
U
مانندکودک رفتار کردن
baby
U
مانندکودک رفتار کردن
shoot straight
<idiom>
U
منصفانه رفتار کردن
despotize
U
مستبدانه رفتار کردن
jitter
U
با عصبانیت رفتار کردن
to get up to nonsense
U
ابلهانه رفتار کردن
communist
U
دارای مرام اشتراکی
communists
U
دارای مرام اشتراکی
communists
U
طرفدار مرام اشتراکی
communist
U
طرفدار مرام اشتراکی
principle
U
قاعده کلی مرام
communism
U
مرام اشتراکی کمونیسم
wrongs
U
غیر منصفانه رفتار کردن
matronize
U
مانند رئیسه رفتار کردن
to act
[be]
one's age
<idiom>
<verb>
U
طبق سن خود رفتار کردن
to wrong
U
غیر منصفانه رفتار کردن
to lump them all together
<idiom>
U
با همه یکسان رفتار کردن
wronging
U
غیر منصفانه رفتار کردن
wrong
U
غیر منصفانه رفتار کردن
to go with the tide
U
طبق مقتضیات رفتار کردن
sell the pass
U
خیانت به مرام دسته خودکردن
principle
U
مرام اخلاقی قاعده کلی
sell to pass
U
خیانت به مرام دسته خودکردن
befriend
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
crossest
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
make oneself at home
<idiom>
U
مثل خونه خود رفتار کردن
grandmothers
U
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
schoolmaster
U
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmasters
U
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
stereotype
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
princesse
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princess
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
grandmother
U
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
stereotypy
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
crosses
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
to cultivate good manners
U
کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
To treat them all alike. (indiscriminately).
U
همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
to make
[commit]
a faux pas
U
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
to go easy on somebody
[something]
U
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
emulated
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
handles
U
رفتار کردن استعمال کردن
handle
U
رفتار کردن استعمال کردن
conducts
U
رفتار کردن رهبری کردن
conducting
U
رفتار کردن رهبری کردن
conducted
U
رفتار کردن رهبری کردن
conduct
U
رفتار کردن رهبری کردن
plank
U
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
simulating
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulate
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulates
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
respondents
U
موافق
attuned
U
موافق
compossible
<adj.>
U
موافق
respondent
U
موافق
sympathisers
U
موافق
in suit with
U
موافق با
in suit with
U
موافق
in keeping
U
موافق
pro
U
له موافق
concordant
U
موافق
congruous
U
موافق
pro-
U
له موافق
agreeably to
U
موافق
attune
U
موافق
consilient
U
موافق
accordant
U
موافق
agreed
U
موافق
congruent
U
موافق
compatible
<adj.>
U
موافق
consentient
U
موافق
sympathetic
U
موافق
amicable
U
موافق
according
U
موافق
consentaneous
U
موافق
sympathizer
U
موافق
sympathizers
U
موافق
prosodiacal
U
موافق
non concurrent
U
نا موافق
compliant
U
موافق
prosodial
U
موافق
textually
U
موافق نص
incompatible
U
نا موافق
communism
U
مسلک اشتراکی مرام اشتراکی مردم گرایی
after one's will
U
موافق میل
satisfactorily
U
موافق دلخواه
accomodating
U
راحت موافق
shaken
U
موافق شیوه
consistently
U
بطور موافق
fair tide
U
جریان اب موافق
go along
U
موافق بودن
disagree
U
موافق نبودن
disagreed
U
موافق نبودن
disagreeing
U
موافق نبودن
disagrees
U
موافق نبودن
quarter wind
U
باد موافق
at will
U
موافق میل
see eye to eye
<idiom>
U
موافق بودن
to my satisfaction
U
موافق دلخواه من
placet
U
رای موافق
palatably
U
موافق ذائقه
to go along
U
موافق بودن
fair wind
U
باد موافق
prorenata
U
شخص موافق
prorenata
U
نسبت موافق
truly
U
موافق باحقایق
fellow countryman
U
موافق شدن
agonist muscle
U
عضله موافق
after ones own heart
U
موافق دلخواه
compatibly
U
بطور موافق
harmoniously
U
بطور موافق
friendlier
U
مهربان موافق
friendlies
U
مهربان موافق
yea
U
رای موافق
rationally
U
موافق عقل
friendliest
U
مهربان موافق
friendly
U
مهربان موافق
favourable
U
موافق مطلوب
non placer
U
موافق نیستم
string along
U
موافق بودن
adapt
U
موافق بودن
in accordance with
U
مطابق موافق
scientifically
U
موافق اصول علمی
genealogically
U
موافق شجره نامه
crony
U
رفیق موافق هم اطاق
to agree on something
U
موافق بودن با چیزی
accommodatingly
U
بطور موافق راحت
in tune
<idiom>
U
با یکدیگر موافق بودن
quite the thing
U
موافق سبک روز
naturalistic
U
موافق با اصول طبیعی
comkpliant
U
موافق اجابت کننده
harmonious
U
موزون سازگار موافق
to a toa praposal
U
باپیشنهادی موافق بودن
geodetically
U
موافق قاعده پیمایش
geometrically
U
موافق علم هندسه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com