English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
admit موافقت کردن
assent U موافقت کردن
grant U موافقت کردن
complying U موافقت کردن
accomodate U موافقت کردن
comply U موافقت کردن
gibes U موافقت کردن
acceding U موافقت کردن
jibe U موافقت کردن
to come in to line U موافقت کردن
jibed U موافقت کردن
granted U موافقت کردن
jibes U موافقت کردن
approbate U موافقت کردن
accord U موافقت کردن
complies U موافقت کردن
concurs U موافقت کردن
concurring U موافقت کردن
concurred U موافقت کردن
concur U موافقت کردن
assented U موافقت کردن
approves U موافقت کردن
accorded U موافقت کردن
approve U موافقت کردن
complied U موافقت کردن
accords U موافقت کردن
accedes U موافقت کردن
acceded U موافقت کردن
accede U موافقت کردن
go along <idiom> U موافقت کردن
to look after موافقت کردن
assenting U موافقت کردن
grants U موافقت کردن
homologate U موافقت کردن
approving U موافقت کردن
acquiesce U موافقت کردن
assents U موافقت کردن
consent U موافقت کردن
consented U موافقت کردن
consenting U موافقت کردن
consents U موافقت کردن
jibing U موافقت کردن
approbate U پسندیدن موافقت کردن
collogue U موافقت دروغی کردن
overwrite U باپرداخت موافقت کردن
to agree on something U موافقت کردن با چیزی
in keeping with <idiom> U مشابه ،موافقت کردن
to a to a proposal or opinion U باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
approval to the majority U با اکثریت موافقت کردن
to fall in U فروکشیدن موافقت کردن
agree U موافقت کردن موافق بودن
lip service <idiom> U تنها زبونی موافقت کردن
acquiescing U رضایت دادن موافقت کردن
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
to go in with U ملحق شدن با موافقت کردن با
acquiesces U رضایت دادن موافقت کردن
acquiesced U رضایت دادن موافقت کردن
agrees U موافقت کردن موافق بودن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
obey U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeyed U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeying U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeys U حرف شنوی کردن موافقت کردن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
to come to an explanation U درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
smell out U با بو پیدا کردن
to pluck up one's heart U دل پیدا کردن
detect U پیدا کردن
to look up U پیدا کردن
averages U پیدا کردن
gain U پیدا کردن
pin point U پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
averaged U پیدا کردن
track U پیدا کردن
tracks U پیدا کردن
tracked U پیدا کردن
to search out U پیدا کردن
find U پیدا کردن
detecting U پیدا کردن
finds U پیدا کردن
detects U پیدا کردن
average U پیدا کردن
averaging U پیدا کردن
gains U پیدا کردن
detected U پیدا کردن
acquire پیدا کردن
gained U پیدا کردن
to pick up U پیدا کردن
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
give tongue U عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
qualify U شایستگی پیدا کردن
touting U خریدار پیدا کردن
touts U خریدار پیدا کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
converging U تقارت پیدا کردن
to take umbra at U رنجش پیدا کردن از
prove opplicable U مصداق پیدا کردن
qualifies U شایستگی پیدا کردن
touted U خریدار پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن
shields U حفاظ پیدا کردن
tout U خریدار پیدا کردن
converge U تقارت پیدا کردن
converged U تقارت پیدا کردن
preempt U حق تقدم پیدا کردن
to think out U با فکر پیدا کردن
shield U حفاظ پیدا کردن
converges U تقارت پیدا کردن
equation of payments U قاعده پیدا کردن
stammers U لکنت پیدا کردن
stammer U لکنت پیدا کردن
hade U تمایل پیدا کردن
dampen U رطوبت پیدا کردن
to become a necessity U لزوم پیدا کردن
decline U شیب پیدا کردن
to take a ply U تمایل پیدا کردن
liaising U ارتباط پیدا کردن
luff U لنگر پیدا کردن
liaise U ارتباط پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. U چاره پیدا کردن
liaised U ارتباط پیدا کردن
liaises U ارتباط پیدا کردن
stammered U لکنت پیدا کردن
to spring a leaguer U رخنه پیدا کردن
dampened U رطوبت پیدا کردن
to win fame U شهرت پیدا کردن
demonetize U تنزل پیدا کردن
declining U شیب پیدا کردن
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
declines U شیب پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن به
dampens U رطوبت پیدا کردن
dampening U رطوبت پیدا کردن
declined U شیب پیدا کردن
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
overmaster U مهارت کامل پیدا کردن در
to make the pot boi; U معاش خود را پیدا کردن
radar trapping U اختلال پیدا کردن رادار
hit on/upon <idiom> U پیدا کردن چیزی که میخواهی
pay dirt <idiom> U زیر خاکی پیدا کردن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
out maneuver U برتری مانور پیدا کردن
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
to nerve oneself U قوت قلب پیدا کردن
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
to pick out U باگوش پیدا کردن دریافتن
to come to an understanding U پیدا کردن سازش پیداکردن
wavering U فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavers U فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver U فتور پیدا کردن دو دل بودن
shock U هول وهراس پیدا کردن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
genealogize U شجره کسی را پیدا کردن
shocked U هول وهراس پیدا کردن
wavered U فتور پیدا کردن دو دل بودن
respiring U امید تازه پیدا کردن
respires U امید تازه پیدا کردن
shocks U هول وهراس پیدا کردن
respired U امید تازه پیدا کردن
deeping of capital U عمق پیدا کردن سرمایه
respire U امید تازه پیدا کردن
to pick up U فراگرفتن دوباره پیدا کردن
fumbles U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating U مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate U مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates U مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge U رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbled U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swell U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swells U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumble U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiated U مختنق کردن خناق پیدا کردن
admits U موافقت کردن تصدیق کردن
okay U تصویب کردن موافقت کردن
admitting U موافقت کردن تصدیق کردن
ok U تصویب کردن موافقت کردن
pull oneself together U بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
rut U شور پیدا کردن فحل شدن
short U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get the upper hand U برتری جستن تفوق پیدا کردن
ruts U شور پیدا کردن فحل شدن
shortest U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavers U تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubbed U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rub U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
shorter U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
wavering U تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver U تردید پیدا کردن تبصره قانون
scare up <idiom> U ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
rubs U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get a meat for a bird U برای مرغی جفت پیدا کردن
make out U معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
to seek somebody out U جستجو برای پیدا کردن کسی
unbalance U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com