Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
non placer
U
موافقت نمیشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the law does not apply to him
U
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
The door is jammed.
در باز نمیشود.
he takes no notice of it
U
ملتفت نمیشود
fat is insoluble in water
U
چربی در اب حل نمیشود
indelible pencil
U
مدادی که خط ان پاک نمیشود
oil is immiscible with water
U
روغن با اب امیخته نمیشود
leakage
U
به خزانه وارد نمیشود
that does not f.
U
این دلیل نمیشود
impossible to get hold of
U
نمیشود گیر آورد
exclusive
U
آنچه شامل نمیشود
leakages
U
به خزانه وارد نمیشود
non-starter
U
طرحی که انجام نمیشود
non-starters
U
طرحی که انجام نمیشود
no two leaves are identical
U
دو برگ یکی نمیشود
The window is jammed.
پنجره باز نمیشود.
He is not to be relied upon.
U
نمیشود به او
[مرد]
اتکا کرد.
confedration of states
U
دولت جدیدی تشکیل نمیشود
no pay nowork
U
پول ندهندکار هم کرده نمیشود
the law is not retrospective
U
قانون عطف به ماسبق نمیشود
law fallen into desuetude
U
قانونی که دیگر اجرا نمیشود
fine words butter no parsnips
U
بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
ignorance of the law is no defence
U
جهل به قانون دفاع محسوب نمیشود
fair words butter no parsnips
U
به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
no pains no gains
U
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
inactive
U
آنچه کار نمیکند یا اجرا نمیشود
mistake of law is no defence
U
اشتباه حکمی دفاع محسوب نمیشود
acid fast
U
دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
an impersonal deity
U
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
blind hole
U
سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
book message
U
نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
variables
U
داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
maskable
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
variable
U
داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
crush hat
U
کلاه نمدی نرم که ازله شدن خراب نمیشود
non sequitur nonsensical
U
نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
prize courts
U
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
luggable
U
کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود.
morganatic marriage
U
عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
inactive
U
پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
detected
U
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
homosphere
U
قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
detect
U
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
fullest
U
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
detecting
U
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
detects
U
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
full
U
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
baseband
U
روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت
base band
U
روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت
acquiescence
U
موافقت
sympathies
U
موافقت
understandings
U
موافقت
congeniality
U
موافقت
agreeability
U
موافقت
assentation
U
موافقت
agreements
U
موافقت
agreement
U
موافقت
agreeableness
U
موافقت
congruity
U
موافقت
sympathy
U
موافقت
consentaneity
U
موافقت
accompt
U
موافقت
approbation
U
موافقت
consenting
U
موافقت
accords
U
موافقت
concurrence
U
موافقت
accorded
U
موافقت
consents
U
موافقت
accordance
U
موافقت
entente
U
موافقت
ententes
U
موافقت
ententes cordiales
U
موافقت
approval
U
موافقت
keeping
U
موافقت
understanding
U
موافقت
settle for
<idiom>
U
موافقت با
accord
U
موافقت
adhesion
U
موافقت
accommodating
U
موافقت
consent
U
موافقت
consented
U
موافقت
union
U
موافقت
unions
U
موافقت
blind keyboard
U
صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
reactive mode
U
حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
assentient
U
موافقت دهنده
treaty
U
موافقت نامه
disagreement
U
عدم موافقت
compliable
U
قابل موافقت
to look after
موافقت کردن
disagreements
U
عدم موافقت
acquiesce
U
موافقت کردن
approbate
U
موافقت کردن
accomodate
U
موافقت کردن
concordat
U
موافقت نامه
non cincurrence
U
عدم موافقت
non compliance
U
عدم موافقت
non concurrence
U
عدم موافقت
propitiousness
U
موافقت مساعدت
quota agreement
U
موافقت سهمیه
no go
<idiom>
U
موافقت نکردن
to come in to line
U
موافقت کردن
to come to an agreement
U
موافقت پیداکردن
in league with
<idiom>
U
موافقت مخفیانه
verbal agreement
U
موافقت شفاهی
go along
<idiom>
U
موافقت کردن
congruence
U
موافقت تناسب
congruency
U
موافقت تناسب
gentlemen's agreement
U
موافقت شرافتمندانه
complied
U
موافقت کردن
homologate
U
موافقت کردن
implicit agreement
U
موافقت ضمنی
incompliance
U
عدم موافقت
incongrvity
U
عدم موافقت
come to terms
<idiom>
U
به موافقت رسیدن
complies
U
موافقت کردن
concurs
U
موافقت کردن
admit
موافقت کردن
assent
U
موافقت کردن
assented
U
موافقت کردن
assenting
U
موافقت کردن
assents
U
موافقت کردن
accede
U
موافقت کردن
acceded
U
موافقت کردن
accedes
U
موافقت کردن
acceding
U
موافقت کردن
concurring
U
موافقت کردن
comply
U
موافقت کردن
complying
U
موافقت کردن
consent
U
موافقت کردن
consented
U
موافقت کردن
consents
U
موافقت کردن
accord
U
موافقت کردن
accorded
U
موافقت کردن
accords
U
موافقت کردن
grant
U
موافقت کردن
granted
U
موافقت کردن
grants
U
موافقت کردن
concur
U
موافقت کردن
concurred
U
موافقت کردن
condescension
U
تمکین موافقت
accommodations
U
تطبیق موافقت
approving
U
موافقت کردن
jibes
U
موافقت کردن
consenting
U
موافقت کردن
gibes
U
موافقت کردن
endorsements
U
موافقت تایید
jibing
U
موافقت کردن
agreement
U
موافقت نامه
agreements
U
موافقت نامه
endorsement
U
موافقت تایید
approves
U
موافقت کردن
jibed
U
موافقت کردن
nonconformity
U
عدم موافقت
approve
U
موافقت کردن
jibe
U
موافقت کردن
treaties
U
موافقت نامه
accommodation
U
تطبیق موافقت
to a to a proposal or opinion
U
باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
as previously agreed upon
<adv.>
U
همینطور که قبلا موافقت شد
in keeping with
<idiom>
U
مشابه ،موافقت کردن
overwrite
U
باپرداخت موافقت کردن
consenting
U
موافقت رضایت دادن
consented
U
موافقت رضایت دادن
in agreement with somebody
U
با کسی موافقت داشتن
to come to terms
U
سازش یا موافقت پیداکردن
approbate
U
پسندیدن موافقت کردن
to agree on something
U
موافقت کردن با چیزی
approval to the majority
U
با اکثریت موافقت کردن
unity
U
شراکت موافقت واحد
consents
U
موافقت رضایت دادن
wage agreement
U
موافقت نامه دستمزد
trade agreement
U
موافقت نامه تجاری
to strike a bargain
U
درمعامله موافقت پیداکردن
arbitration agreement
U
موافقت نامه داوری
to fall in
U
فروکشیدن موافقت کردن
assenting
U
رضایت دادن موافقت
consent
U
موافقت رضایت دادن
geneva convention
U
موافقت نامه ژنو
collogue
U
موافقت دروغی کردن
assented
U
رضایت دادن موافقت
come to an agreement
U
موافقت پیدا کردن
bond
U
تعهد موافقت نامه
incongruousness
U
عدم موافقت یا تطابق
mutilateral agreement
U
موافقت چند جانبه
assent
U
رضایت دادن موافقت
assents
U
رضایت دادن موافقت
to be in disagreement
[with somebody]
U
موافقت نکردن
[با کسی]
disgreement
U
عدم موافقت اختلاف
jaggies
U
لبههای دندانه دار که در امتداد خط وط منحنی ایجاد میشود که به علت اندازه هر پیکس است و روی صفحه نمایش دیده نمیشود
the law is not retroactive
U
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
no show
U
مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
dead time
U
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
junk
U
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
idles
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idlest
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idled
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
it depends on his approval
U
منوط به موافقت و تصویب اوست
agree
U
موافقت کردن موافق بودن
protocol
U
مقاوله نامه موافقت مقدماتی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com